نسب، ولادت، نام، لقب و کنیه
زینب دختر امام علی (ع) و حضرت فاطمه (س) است.[1] معروفترین نام وی زینب است که در لغت، به معنای «درخت نیکو منظر» آمده[2] و معنای دیگر آن «زین اب» یعنی «زینت پدر» است.
مدخل حضرت زینب (س) را در ویکی حسین بخوانید
حضرت زینب (س) در پنجم جمادی الاولی در سال پنجم یا ششم هجرت، در مدینه دیده به جهان گشود.[3]
بر اساس روایات متعدد، نامگذاری حضرت زینب (س)، توسط پیامبر اسلام (ص) صورت گرفت. گفته شده است که جبرییل از سوی خداوند این نام را به پیامبر (ص) رسانده است.[4]
هنگامی که پیامبر اسلام (ص) قنداقه وی را طلبید، او را بوسید و فرمود:
«به حاضران و غایبان امّتم وصیت میکنم که حرمت این دختر را پاس بدارند. همانا وی مانند خدیجه کبری (س) است.»[5]
برای وی، القاب فراوانی نقل شده است، همانند عقیله بنی هاشم، عالمه غیرمعلَّمه، عارفه، موثّقه، فاضله، کامله، عابده آل علی، معصومه صغری، امینه اللّه، نائبه الزهرا، نائبه الحسین، عقیله النساء، شریکه الشهداء، بلیغه، فصیحه، و شریکه الحسین.[6]
وی را به سبب سختیهای بسیاری که در زندگی دید (درگذشت جدش پیامبر (ص)، درگذشت و سختیهای مادرش، شهادت پدرش امیرالمؤمنین (ع)، شهادت برادرش امام مجتبی (ع)، فاجعه کربلا و شهادت برادرش امام حسین (ع) و دو فرزندش و دیگر بستگان و سایر شهدا، و به اسارت رفتن در کوفه و شام) ام المصائب نیز لقب دادهاند.[7]
همسر و فرزندان
زینب در سال 17 ق. با عبدالله فرزند جعفر طیار ازدواج کرد و از وی چهار پسر داشت به نامهای: علی، عون، عباس، محمد؛ و یک دختر به نام ام کلثوم.[8] عون و محمد در واقعه کربلا به شهادت رسیدند.[9]
معاویه برای فرزندش یزید از ام کلثوم خواستگاری کرد ولی امام حسین (ع) او را به همسری پسر عمویش قاسم بن محمد بن جعفر بن ابی طالب درآورد.[10]
حضرت زینب کبری (س) شبها به عبادت میپرداخت و در دوران زندگی، هیچگاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد
ویژگیها، فضایل و مناقب
علم و سخنوری
سخنان و خطبههای وی در کوفه و همچنین در دربار یزید، که همراه با استدلال به آیات قرآن بود، بیانگر دانش او است. وی احادیثی از حضرت علی (ع) و مادرش حضرت زهرا (س) نقل کرده است.[11] محمّد بن عمرو، عطاء بن سائب، فاطمه بنت الحسین و دیگران از وی حدیث نقل کردهاند.[12]
زینب هنگام حضور امیرالمؤمنین (ع) در کوفه برای زنان آنجا تفسیر قرآن ارائه میداد.[13]
سخنوری وی برای شنوندگان یادآور خطبههای پدرش امیرالمؤمنین (ع) بوده است.[14] سخنانش در کوفه و مجلس یزید و نیز گفتگوهای وی با عبیدالله بن زیاد، بیشباهت به خطبههای امام علی (ع) و خطبه فدکیه مادرش زهرا (س) نیست.[15]
هنگام سخنرانی وی در کوفه، پیرمردی در حالی که میگریست، گفت:
«پدر و مادرم فدای ایشان که سالخوردگانشان بهترین سالخوردگان و کودکان ایشان بهترین خردسالان، و زنانشان بهترین زنان و نسل آنان والاتر و برتر از همه نسلهاست.[16]
عبادت
حضرت زینب کبری (س) شبها به عبادت میپرداخت و در دوران زندگی، هیچگاه تهجّد را ترک نکرد. آنچنان به عبادت اشتغال ورزید که ملقّب به «عابده آل علی» شد.[17] شب زندهداری وی حتی در شب دهم و یازدهم محرم، ترک نشد. فاطمه دختر امام حسین (ع) میگوید:
«در شب عاشورا، عمّهام پیوسته در محراب عبادت ایستاده بود، نماز و نیایش داشت و پیوسته اشکهایش سرازیر میشد.»[18]
ارتباط حضرت زینب (س) با خداوند آنگونه بود که امام حسین (ع) در روز عاشورا هنگام وداع، به خواهرش فرمود:
«یا اختی لا تنسینی فی نافله اللیل»[19]؛ «خواهرم! مرا در نمازهای شب، فراموش نکن.»
حجاب و عفّت
درباره حجاب و عفت ایشان در تاریخ اینچنین آمده است:
«هنگامی که زینب (س) میخواست به مسجدالنبی کنار قبر رسول خدا (ص) برود، علی (ع) دستور میداد شب برود. به حسن و حسین(ع) میفرمود: همراه خواهرشان باشند. حسن (ع) جلوتر و حسین (ع) پشت سر، زینب در وسط حرکت میکردند. آنان از سوی مولای متقیان مأمور بودند که حتی چراغ روی مرقد منوّر پیامبر (ص) را خاموش کنند تا چشم نامحرم به قامت زینب نیفتد.»[20]
صبر و استقامت
در روز عاشورا، هنگام دیدن پیکر خونین برادرش چنین گفت:
«بار خدایا! این اندک قربانی و کشته در راه خودت را از ما (خاندان پیامبر) بپذیر.»[21]
وی بارها جان امام سجّاد (ع) را از مرگ نجات داد؛ از جمله در مجلس ابن زیاد، پس از احتجاج امام سجاد(ع) با ابن زیاد، وی دستور کشتن امام را صادر کرد. در این هنگام حضرت زینب (س) دست در گردن فرزند برادر انداخت و فرمود: «تا زندهام، نخواهم گذاشت او را بکشید.»[22]
در فاجعه کربلا
شیخ مفید از امام سجاد (ع) چنین روایت میکند: در آن شبی که صبح روز بعد پدرم کشته شد نشسته بودم و عمهام زینب (س) کنارم بود و از من پرستاری میکرد که پدرم به خیمهای رفت و جوین غلام ابوذر غفاری هم کنارش بود در حالی که مشغول اصلاح شمشیر خود بود و پدرم این شعر را میخواند:
یا دهر افّ لک من خلیل کم لک بالاشراق والاصیل
من صاحب او طالب قتیل والدّهر لا یقنع بالبدیل
وانّما الامر الی الجلیل وکلّ حی سالک سبیلی
(ترجمه:ای روزگار! اف بر دوستی تو! که چه بسا یاران و جویندگانت را در سپیده دمان و شامگاهان کشتی؛ و روزگار هیچگاه به غیر از آنچه میخواهد، رضایت نمیدهد. و البته زمام امور به دست خدا است؛ و سرانجام هر جانداری، مرگ است.)
پس این اشعار را دو یا سه بار تکرار کرد تا اینکه معنی آنها را دریافتم و مقصودش را فهمیدم، پس بغض گلویم را گرفت ولی سکوت اختیار کردم و دانستم که مصیبت نازل شده است. اما عمهام به دلیل رقت قلب و تحمل کم زنانه با شنیدن آن شعر، طاقت نیاورد و به تندی برخاست و در حالیکه لباسش به زمین کشیده میشد سر برهنه نزد پدرم رفت و چون نزدیک او رفت، گفت: وامصیبتاه! ای کاش مرگ فرارسد و زندگیام را از من بگیرد، امروز مادرم فاطمه و پدرم علی و برادرم حسن مردند، ای جانشین گذشتگان و ای دادرس بازماندگان. پس حسین (ع) به او نگاهی کرد و فرمود: خواهرم! شیطان بردباری را از تو نگیرد؛ سپس چشمانش پر از اشک شد و فرمود: اگر پرنده را به حال خود بگذارند، میخوابد.
پس حضرت زینب (س) گفت:ای وای بر من! آیا جان تو را به زور میگیرند؟ پس این دلم را خونینتر میکند و بر من ناگوارتر است. سپس سیلی به صورت خود زد و گریبانش را گرفت و آن را پاره کرد و بیهوش افتاد. پس حسین (ع) برخاست و آب بر روی صورتش ریخت و به وی فرمود: خواهرم! از خدا بترس و به صبر و بردباری و تسلیت خداوند متکی باش و بدان که اهل زمین میمیرند و اهل آسمان باقی نمیمانند و اینکه همه چیز رو به هلاکت و فنا است مگر وجه اللّه که خلایق را با قدرت خویش آفریده و آنان را برمیانگیزد و به سوی او بازگردند در حالیکه او یگانه و یکتا است. پدرم بهتر از من بود و مادرم بهتر از من و برادرم از من بهتر بود و رسول خدا (ص) برای من و برای هر مسلمان دیگر نمونه و الگو است.
پس با این سخنان و مانند آن او را دلداری داد و فرمود: ای خواهر! من تو را سوگند میدهم پس تو سوگندم را نشکن، هیچگاه به خاطر من گریبانت را چاک نکن و صورتت را سیلی نزن و وقتی که مردم جزع و بیتابی نکن. سپس او را آورد و نزد من نشانید، و خود به طرف یارانش رفت.[23]
عصر عاشورا هنگامی که زینب (س) مشاهده کرد امام حسین (ع) روی زمین افتاده و دشمنان اطراف پیکر وی را با هدف کشتن ایشان گرفتهاند، از خیمه بیرون آمد و پسر سعد (فرمانده لشکر دشمن) را این گونه مورد خطاب قرار داد:
«یابن سَعد! اَیقتَلُ اَبُو عبداللّه وَ انتَ تَنظُرُ اِلَیهِ؟»[24]
فرزند سعد! آیا ابوعبداللّه کشته میشود و تو تماشا میکنی؟!
او هیچ جوابی نداد و زینب (س) فریاد برآورد:
«وا اخاه! وا سیداه! وا اهل بیتاه! لیت السماء انطبقت علی الارض و لیت الجبال تدکدکت علی السهل»[25]
«وای برادرم! وای سرورم! وای اهل بیتم!ای کاش آسمان بر زمین واژگون میشد! و ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر هامون میریخت.»
وی هنگام رسیدن بر بالین برادرش چنین گفت: «خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»[26]
حضرت زینب(س) در کنار بدن امام حسین (ع)، رو به سوی مدینه نمود و خطاب به پیامبر(ص) چنین گفت:
«وا محمّداه! بَناتُک سَبایا وَ ذُرّیتُک مُقَتّله، تسفی علیهم رِیحُ الصّبا، و هذا حُسینٌ مجزوزُ الَّرأسِ مِنَ القَفا، مَسلُوبُ العمامِهِ و الرِّداء...»[27]
«ای پیامبر! اینان دختران شمایند که به اسیری میروند. اینان فرزندان شمایند که با بدنهای خونین، روی زمین افتادهاند و باد صبا بر پیکر آنان میوزد! ای رسول خدا! این حسین است که سرش را از قفا بریدهاند و عبا و ردایش را به غارت بردهاند. پدرم فدای کسی که سپاهیان او را غارت کردند، سپس خیمهگاهش را سرنگون ساختند! فدای آن مسافری که دیگر امید بازگشتش نیست!»[28]
سخنها و نالههای وی، دوست و دشمن را تحت تأثیر قرار داد و همگان را به گریه واداشت.[29]
خطبه منطقی حضرت زینب (س) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونهای که یزید نسبت به اسرا،اندکی نرمش و انعطاف نشان داد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود
در کوفه
بعد از عاشورا، اسیران را به کوفه بردند و در آنجا با وضع دلخراشی گرداندند. در بدو ورود به کوفه، زینب (س) برای حاضران خطبهای خواند به طوری که همه تحت تاثیر آن قرار گرفتند.
بُشربن خُزیم اسدی درباره خطبه حضرت زینب (س) میگوید:
«در این روز، من به زینب دختر علی (ع) نگریستم. سوگند به خدا! کسی را مانند زینب، در سخنوری توانا ندیدم؛ چنانکه گویی از زبان امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب (ع) سخن میگوید. بر مردم نهیب زد: خاموش باشید! با این نهیب، نه تنها آن جماعت انبوه ساکت شدند، بلکه زنگ شتران را ساکت کردند!»[30]
حضرت زینب (س) خطابه را پایان داد، هیجان شدید در کوفه ایجاد کرد، و وضع روحی مردم دگرگون شد. راوی میگوید: «پس از خطبه دختر حضرت علی(ع)، مردم کوفه شگفت زده دستها را به دندان میگزیدند.»
حضرت زینب (س) همراه با اسرا واردِ دار الاماره کوفه شد، و در آنجا با عبیدالله بن زیاد حاکم کوفه به مناظره و گفتگو پرداخت.[31]
سخنان حضرت زینب (س) بر مردم اثری عمیق گذارد و خاندان اموی را رسوا ساخت، سپس عبیداللّه دستور زندانی کردن آنان را صادر کرد. خطبه حضرت زینب (س) و نیز سخنان امام سجاد (ع) و ام کلثوم و فاطمه بنت الحسین در کوفه و دارالاماره و نیز اعتراضهای عبدالله بن عفیف ازدی و زید بن ارقم به مردم کوفه جرئت بخشید و زمینه قیام برضد حکومت بنی امیه را فراهم ساخت.
کاروان اسیران در شام
پس از فاجعه کربلا، یزید بن معاویه از عبیداللّه خواست تا کاروان حضرت زینب (س) را همراه سرهای شهیدان به شام بفرستد. خاندان امام حسین (ع) به سوی شام راهی شدند.[32]
موقعیت حکومت یزید هنگام ورود اسرا به شام بسیار محکم بود. شهری که مردم آن سالها بغض خاندان علی (ع) را داشتند؛ چراکه سالها تبلیغات دودمان ابوسفیان را شنیده بودند، بنابراین، شگفت انگیز نیست که «هنگام ورود اهل بیت پیامبر (ص) در شام، مردم لباسهای نو برتن کردند و شهر را زینت دادند و نوازندگان مشغول نواختن شدند و شادمانی چنان مردم را فرا گرفته بود که گویا شام یکپارچه غرق در سرور است.»[33]
ولی قافله اسیران در مدتی کوتاه، شرایط را به نفع خویش عوض کرد. خطابههایی، که حضرت زینب و زین العابدین (ع) در شام ایراد کردند و در آن جنایتهای بنی امیه را آشکارا بیان کردند، از یکسو، دشمنی شامیان نسبت به اهل بیت (ع) را به علاقه و محبت بدل نمود و از سوی دیگر، خشم عمومی را متوجه یزید ساخت و یزید مشاهده کرد که کشتن امام حسین (ع) به جای آنکه موقعیت او را بهتر کند، ضربههای کوبندهای بر پایههای حکومتش وارد آورد.
در کاخ یزید
یزید مجلسی بیسابقه ترتیب داده بود و اشراف و سران کشوری و لشکری شام در آن شرکت داشتند.[34] وی در حضور اسرا، اشعار کفرآمیز خواند و درباره پیروزی خود، مطالبی گفت و آیات قرآن را به نفع خود تأویل کرد.[35]
یزید با چوبدستی، که در دست داشت، نسبت به سر بریده فرزند پیامبر (ص) اسائه ادب کرد.[36] و کینهای که نسبت به پیامبر (ص) و اسلام در دل داشت، علنی ساخت و اشعاری را خواند که مضمون آنها این بود:
«کاش سران قبیله من، که در بدر کشته شدند، میبودند و میدیدند که طایفه خزرج چگونه از شمشیرهای ما به ناله آمدند، تا از خوشحالی فریاد میزدند: ای یزید! دست تو شل مباد! ما بزرگان بنیهاشم را کشتیم و آن را به حساب جنگ بدر گذاشتیم و این پیروزی را در برابر آن شکست قرار دادیم. هاشم با حکومت بازی کرد، وگرنه، نه خبری از آسمان آمد و نه وحیای نازل شد.[37] من از نسل خُندُف[38] نیستم اگر از فرزندان احمد انتقام نگیرم.»
ناگهان زینب (س) از گوشه مجلس با سخنان یزید به مقابله برخاست و با صدای رسا، خطبهای ایراد کرد. خطبه حضرت زینب (س) در کاخ سبز یزید، حقّانیت امام حسین (ع) و باطل بودن اعمال یزید را آشکار ساخت. خطبه منطقی حضرت زینب (س) در مجلس یزید، حاضران را سخت تحت تأثیر قرار داد، به گونهای که یزید نسبت به اسرا،اندکی نرمش و انعطاف نشان داد و از هرگونه واکنش سخت پرهیز نمود.[39]
یزید از اطرافیان خود نظر خواست که با اسیران چه کند؟ هرچند بعضی گفتند: اینها را نیز به سرنوشت رفتگانشان مبتلا گردان، ولی نعمان بن بشیر، به او توصیه کرد تا رفتار ملایمی داشته باشد.[40]
دراثر روشنگری حضرت زینب (س)، یزید مجبور شد جنایت و قتل امام حسین (ع) را به گردن ابن زیاد بیندازد و او را لعن کند.[41]
یزید اجازه داد آنان چند روزی در شام عزاداری کنند. زنان آل ابوسفیان از جمله هند همسر یزید (در خرابه) به پیشواز اهل بیت (ع) رفتند و دست و پای دختران رسول خدا (ص) را میبوسیدند، گریه و زاری میکردند و سه روز عزارداری بپا داشتند.[42]
سرانجام، اسیران خاندان پیامبر (ص) با تکریم و احترام، به مدینه بازگشتند.[43]
درگذشت
زینب (س) در روز یک شنبه 15 رجب سال 62ق. درگذشت.[44] برخی نیز درگذشتش را روز 14 رجب دانستهاند.[45]
محل دفن
در مورد محل دفن حضرت زینب سه دیدگاه وجود دارد:
بقیع: برخی از مورخین، آرامگاه بقیع در مدینه را محل دفن حضرت زینب (س) دانستهاند. سیدمحسن امین، نویسنده اعیان الشیعه این قول را میپذیرد و دلائلی را در رد دو قول دیگر بیان میکند.[46]
شام: مشهور این است که قبر وی در شام است. این مکان اکنون در جنوب دمشق قرار دارد. به سبب وجود حرم حضرت زینب (س) این منطقه شهرک السیده زینب نام گرفته است.
مصر: برخی از مورخین مقبره وی را در مصر دانستهاند. این بارگاه در مصر بارها بازسازی شده است و امروزه زیارتگاه مصریها و دیگر مسلمانان است. مصریان از ابتدای ماه رجب (ماه درگذشت حضرت زینب (س) تا نیمه آن را در این بارگاه مراسمی با تلاوت قرآن کریم و دعا برگزار میکنند. در مورد مصر رفتن وی گفتهاند از آنجا که حضرت زینب (س) مصائب واقعه عاشورا را یادآوری میکرد والی مدینه با نگارش نامهای از یزید کسب تکلیف کرد و یزید دستور داد که زینب را به دورترین نقطۀ مودت و محبت به اهل بیت (ع) که در آن ایام قاهره بود، منتقل کنند. حضرت زینب(س) پس از 11 ماه و 15 روز اقامت در آنجا درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد.
مرسی