آثار توکل

 

 

هر یـک از آمـوزه‌های‌ ادیان‌ الهی،‌ بر اساس خـواست و مـشیت‌ پروردگار‌ و بر مبنای قوانین تکوینی و تشریعی نهاده شده‌اند و بنا بر حکمت خداوندی در مسیر هدف خلقت آدمی نقشی ایفا می‌کنند.‌ بر‌ این‌ اساس هر یـک از ایـن تعالیم، اگر به‌درستی‌ صـورت پذیرد، در فرد و جامعه آثار مثبت و تکامل‌بخشی دارند. این تعالیم در ابعاد وجودی آدمی تجلی می‌یابند‌ و بر‌ روح و فکر و رفتار و حتی جسم وی اثر‌ می‌گذارند و به‌تبع آن، جامعه را نیز تحت‌الشعاع تأثیر خود قـرار مـی‌دهند. بر همین وجه، درصورتی‌که‌ نادیده‌ انگاشته شوند، ازآنجاکه در حقیقت قوانین و نوامیس عالم‌اند،‌ آدمی‌ دچار کاستی و ناراستی می‌شود و روح و فکر و رفتارش به بیراهه ضلال می‌افتد و به‌تبع‌ آن جامعه را نیز گـرفتار زوال می‌سازد.

تـوکل نیز، کـه از آموزه‌های‌ کلیدی‌ دین‌ به شمار می‌آید، آثار شگرف و سترگی بر فرد و جامعه دارد و اینک‌ به‌ برخی‌ از این آثـار می‌پردازیم:

 

1. عزت، آرامش و بی‌نیازی از خلق

آن‌کس که‌ بر‌ خدا توکل ورزیده اسـت، در حـقیقت دریـافته که مسبب هر سببی خداوند است،‌ و اگر‌ هم اسباب و ابزار و مردمان در رفع نیازهای او مؤثرند، تأثیرشان ازآن‌روست‌ ‌ ‌کـه خداوندْ خودْ چنین خواسته است: پروردگار جهان چنین اراده کرده است که‌ انسان‌ها‌ بـرای‌ درمـان بـیماری خویش از طبیب کمک بگیرند و از دارو بهره ببرند. خداوند اراده فرموده‌ که‌ انسان‌ها برای کسب روزی کار کنند و هـمچنین با انسان‌های دیگر تجارت‌ و دادوستد نمایند و بسیاری مواقع رزق خود را از دست دیگر بندگان دریـافت کنند.‌ اما‌ آنکه‌ مـعنای تـوکل را به‌درستی دریافته است، می‌داند و می‌بیند که درمانگر‌ و روزی‌رسان، درواقع کسی دیگر است؛ کسی که خود این ابزار و اسباب و افراد را‌ بر‌ سر راه آدمی قرار داده است و خود خواسته که کارها از‌ این‌ مـجاری انجام پذیرد. بر این اساس فرد‌ متوکل‌ در‌ عین آنکه از این اسباب و علل‌ بهره‌ می‌گیرد و از همان نوامیس و قوانینی که خداوند اراده فرموده، تبعیت می‌کند،‌ و برای رفع احتیاجات خود و درمان‌ بیماری و کسب‌ روزی‌ خـود و هـمچنین در بیشتر امور‌ خود‌ از خلق مدد می‌گیرد، عزت خویش را محفوظ می‌دارد و خود را‌ به‌ ورطه دریوزگی و التماس به خلق‌ نمی‌افکند، «و به‌جای‌ خدا،‌ چیزی را که سود و زیانی‌ به تو نمی‌رساند، مخوان، کـه اگـر چنین کنی، در آن صورت قطعاً ازجمله‌ ستمکارانی و اگر خدا به‌ تو‌ زیانی‌ برساند، آن را‌ برطرف‌کننده‌ای‌ جز او نیست و اگر‌ برای تو خیری بخواهد بخشش او را رد کننده‌ای نیست. آن را به هر‌ کس‌ از بندگانش که بـخواهد مـی‌رساند و او‌ آمرزنده و مهربان‌ است.»[1]

چنین فرد متوکلی به‌ هنگام سختی ـ و نیز غیرازآن ـ علاوه بر تلاش برای دفع مشکلات،‌ به‌ فضل و رحمت و کارسازی مسبب‌ تمام‌ این‌ اسباب‌ و مشکل‌گشای حقیقی، امید‌ می‌بندد.‌ و مـاسوای پروردگـار خـود را تنها به چشم وسیله می‌نگرد.

در اشـعار مـنسوب بـه حضرت سیدالشهدا‌ (ع)‌ آمده‌ است:

امام‌ (ع)‌ مـی‌فرماید: «بـارالها، حقا که تو مرا از هر کس دیگری بسنده‌ای و هیچ‌کس‌ مرا از تو کفایت نمی‌کند؛ پس‌ مرا‌ در آنچه‌ از‌ آن‌ بیم دارم از دیگری‌ کفایت فرما و در کارهایم برایم گشایش و روزنه خروج قرار ده...»

اذا ما عضَّک الدهرُ فَلا تَجْنَحْ‌ اِلی‌ خلقٍ‌

وَ‌ لا‌ تَسْألْ سِوَی اللّه تعالی قاسم الرزق

فَلَوْ عِشْتَ وَ طَوَّفتَ مِن الغرب اِلی الشّرقِ

لمـا صـادفْتَ مـَنْ یَقْدِرُ أن یَسْعَد أوْ یَشقِی[2]

آن‌گاه که به سختی‌های‌ روزگار گـرفتار آمـدی، به خلق خدا روی میاور و جز از خدای متعال که تقسیم‌کننده روزی‌هاست مخواه. اگر زنده بمانی و از غرب تا شرق عالم را بـگردی کـسی کـه‌ بتواند‌ خوشبختت کند یا بدبختت بسازد نخواهی یافت.

اِغْنِ عَنِ الْمـَخْلوقِ بِالْخالِقِ تَصُدُّ عَلَی الکاذبِ وَ الصادقِ [3]

خود را با توجه به آفریدگار از هر آفریده‌ای بی‌نیاز کن که در این‌ صورت‌ همه راه‌ها [ی آزمـندی] را بـر هـر دروغ‌گو و راست‌گویی می‌بندی.

کسی که خداوند کفیل و پشتیبان اوست هرگز پایمال و ذلیـل نـمی‌شود، اما‌ کسی‌ که حقیقتاً به خداوند توکل‌ نکرده‌ و امر خویش را به او واگذار نساخته است، در حقیقت پروردگـار خـود را به‌درستی نشناخته و او را باور نکرده است؛ چراکه‌ هر انسانی ـ به‌ لحاظ‌ روانـ‌شناختی ـ مـایل اسـت امر خویش را با حمایت یک مرکز و منبع علم و قدرت و خیرخواهی تضمین کند و پیش بـرد و هـمان‌گونه کـه گذشت تنها موجودی که‌ ـ به‌طور مطلق ـ واجد این خصوصیات است، همانا پروردگار عـالم اسـت. به‌هرروی، اگر کسی ایمانی وثیق در دل نداشته باشد، به‌درستی توکل نمی‌ورزد و چـنین انـسانی‌ هـمواره‌ اضطراب، هراس‌ و دلهره‌ای جان‌گزا در خود احساس می‌کند. او همواره نگرانِ از دست دادن آنچه ـ به خیال‌ خـود ـ تـحت تملک و سلطه دارد، است. ازاین‌روی، یکسر‌ می‌کوشد‌ تا‌ دیگران و بخصوص فرادستان خود را راضی نگاه‌دارد و به‌این‌ترتیب همواره خود را ـ ‌‌به‌نوعی ـ محتاج و نیازمند و وابسته به خلق می‌بیند. چنین انسانی نعمت‌ خـداداده‌ «آزادگـی‌ و عزت» را کفران کرده است و ازآنجاکه خداوند نعمت خویش را عزیز‌ می‌دارد و آن را از نـاسپاسان بـاز پس مـی‌گیرد، چنین انسانی رفته‌رفته‌ ذلیل و فرومایه خواهد‌ گشت.

کسی که ایمان و توکل دارد، می‌بیند که جز خـدا هیچ‌کس نمی‌تواند به او نفع یا ضرری برساند، ازاین‌رو، هیچ‌گاه از مخلوق نمی‌ترسد و بـه آفـریده‌ای چشم طمع‌ نمی‌بندد. پیامبر اکرم (ص) از جبرئیل پرسید: «توکل چیست؟» جبرئیل پاسخ داد: «توکل علم به ایـن مـعناست که مخلوقات نه می‌توانند ضرری به انسان برسانند و نه می‌توانند نفعی عـاید انـسان‌ سازند...‌ بنابراین، باید از مخلوقات قطع امید کـرد و به‌سوی حق آورد... اگر بنده‌ای چنین باشد و از کسی جـز حـق نترسد و طمعی جز به الله نداشته باشد، درواقع‌ توکل کرده است...»[4]

حضرت سیدالشهدا (ع) مـی‌فرمایند: «بار الها! چگونه مرا وا‌می‌گذاری و حال‌آنکه مـرا کـفالت کـرده‌ای و چگونه پایمال شوم درحالی‌که تـو یـاور‌ منی؟»[5]

امام (ع) همچنین می‌فرمایند: «عزت و بی‌نیازی بیرون آمدند و به گردش پرداختند و چـون بـا توکل برخورد کردند در آن مقیم گشتند.»[6]

 

2. امیدبخشی و رفـع منفی‌نگری و انفعال

سؤال‌ اساسی‌ ایـن اسـت که به چه‌ کسی‌ مـی‌توان‌ امـیدوار بود؟ موجودی که بتوان بر او امید بست می‌باید واجد برخی خصوصیات باشد. بـرای مـثال اگر شخصی گرسنه است و امـید‌ سـیر‌ شـدن دارد، می‌باید نزد کـسی بـرود و از‌ کسی‌ امید یاری داشـته بـاشد که اولاً نیاز او را بفهمد و بشناسد؛ ثانیاً قادر به سیر کردن وی باشد؛‌ ثالثاً‌ خواسته‌ او را با مـنافع خـویش در تعارض نبیند؛ و رابعاً‌ کریم باشد و بـخل نورزد.

حـال، فراگرد امـید بـستن را اگـر از افقی برتر بنگریم، درمی‌یابیم کسی‌ که‌ توکل‌ می‌ورزد، در همه امورِ زندگی خود بسیار امیدوار و فعال خواهد‌ بود‌ و به تـمام حـوادث با نگاهی مثبت می‌نگرد. فعال اسـت چـون مـی‌داند خـداوند خـواسته است انسان‌ بـرای‌ نـیل‌ به مقاصد خویش، به اختیار خود بکوشد و تلاش ورزد؛ و امیدوار‌ است‌ زیرا‌ امر خویش را به کسی سـپرده کـه دانـاترین، تواناترین، داراترین و کریم‌ترینِ موجودات است‌ و همواره‌ خـیرخواه او بـوده و هـست. چـنین نـگرشی، انـفعال و خمودگی و منفی‌بافی و ناامیدی‌ را‌ از زندگانی انسان می‌زداید و او را حتی در سخت‌ترین اوضاع و مصائب‌ سرخوش‌ و امیدوار نگاه می‌دارد. برای نمونه، آن روز که ابوذر رحمه‌الله به ربذه تبعید می‌شد،‌ امام‌ حسین (ع) او را ایـن‌گونه بدرقه کرد: «عمو جان، خداوند می‌تواند این گرفتاری‌ها‌ را‌ که‌ می‌بینی دگرگون سازد، خدا هرروز در کاری است... از خداوند بردباری و یاری بخواه‌ و از آزمندی و بی‌تابی به او پناه ببر... .»[7]

 

3. شهادت‌طلبی و بی‌پروایی‌ از‌ مرگ

آن‌کس کـه خـود را به خدا می‌سپارد، دیگر از مرگ نمی‌هراسد و مشتاق است‌ همان‌گونه‌ که‌ خدا می‌خواهد بمیرد: همه ستایش‌ها مخصوص خداست؛ آنچه او خواهد؛ و هیچ‌ توانی‌ جز از او نیست. مرگ همچون گردنبند دختران آویزه گـردن فـرزندان آدم است و من چونان‌ اشتیاق‌ یعقوب به یوسف دیدار گذشتگانم را چه مشتاقم؛ و شهادتگاهی برایم برگزیده‌اند‌ که‌ آن را دیدار خواهم کرد.[8]

 

4. کفایت و مشکل‌گشایی‌ و راه‌یابی

کسی که عنان نـفس و امـر‌ خویش‌ را به پروردگارش می‌سپارد هـمواره راه درسـت را خواهد یافت. حضرت سیدالشهدا (ع)‌ صبح‌ عاشورا چنین مناجات کردند: «بارالها،‌ در‌ هر اندوهی‌ تکیه‌گاه‌ منی و در هر سختی امید‌ منی،...‌ چه‌بسا غمی کـه در آن دل، ناتوان و چاره، نایاب و دوسـت،‌ خـوار و دشمن، شاد، می‌شد و من آن را به‌ درگاه‌ تو به شکوه آورم تا‌ از‌ جز تو بریده و تنها به تو روی آوردم و تو گشایش دادی‌ و آن را از من راندی...»[9]

همچنین‌ در‌ جای دیگر امام‌ (ع)‌ پس از واگذاری امر‌ به‌ خدا مـی‌فرماید: «بـارالها، حقا که تو مرا از هر کس دیگری بسنده‌ای و هیچ‌کس‌ مرا از تو کفایت نمی‌کند؛ پس‌ مرا‌ در آنچه‌ از‌ آن‌ بیم دارم از دیگری‌ کفایت فرما و در کارهایم برایم گشایش و روزنه خروج قرار ده...»[10]

 

5. خـشنودی خدا

تـوکل‌ بر خـدا و شناختن حق خدا‌ و اهل‌بیت‌ علیهم‌السلام‌ خود مایع رضایت‌ و خشنودی خداوندی است. امام حسین (ع) در منزل ذوحـم، پس از نماز عصر خطاب به سپاه‌ حرّبن‌ یزید‌ ریاحی، فرمودند: «... اگر بـه خـدا تـوکل‌ کنید‌ و حق‌ را‌ برای‌ صاحبانش بشناسید، این موجب خشنودی خدا خواهد بود...»[11]

 

6. نجات از هلاکت

امام از یک فرد اعرابی پرسیدند: «آن چـیست ‌ ‌کـه از هلاکت نجات می‌بخشد؟» گفت: «توکل» و امام سخن او را تایید کرد.[12]

شجاعت زمانی رخ مـی‌نماید کـه آدمی‌ برای دفاع از شیئی یا امر مطلوبی؛ مال، آبرو یا جان خویش یا عزیزان خود را به خطر افکند و هـر چـه ایـن به خطر انداختن ـ برای دفاع از امر‌ مطلوب‌ ـ بزرگ‌تر باشد، نـشان از قوت و شدت دلاوری صاحب آن دارد.

 

7. جلب روزی

وَاسْتَرْزَقَ الرَّحْمن مِن فَضْلِ ه فَلَیْسَ غَیْرَ اللّه مـِن رازِق

مَنْ ظَنَّ اَنَّ النّاس یُغنُونَه ُفَلَیسَ بِالرَّحمنِ بِالواثِقِ

اَوْ ظَنَّ اَنَّ الْمالَ مِنْ کَسْبِهِ  زَلَّتْ بِهِ النـَّعلانَ مِنْ‌ خالِقِ [13]

از فضل خدای بخشایشگر، روزی خویش را طلب کن که جز خدا روزی رسانی نیست. آن‌که گمان می‌برد مردم او را بی‌نیاز می‌کنند به خدای رحمان اطمینان‌ ندارد،‌ یا آنکه گمان کند مال (ثروت)، تنها از تلاش او به دست می‌آید، دو پاپوش او، وی را از بلندای کوهی لغزانده است.

اگر‌ کسی در تعالیم کتاب خدا‌ و نیز در کلمات معصومان نیک تأمل کـند و با قوانین و سنن الهی آشنا گردد درمی‌یابد که مالک اصلی و حقیقی، فقط خداست. هر‌ آنچه‌ در آسمان‌ها و زمین‌ است‌ آفریده و متعلق به اوست. خزانه هر چیز، تماماً برای او و در اختیار اوست و از آن‌ها بـه هـر کس که اراده کند و هرقدر که بخواهد می‌بخشد.

بر‌ این اساس همه روزی‌ها و ثروت‌ها مِلکِ خداوند و در اختیار اوست و خداوند از طریق راه‌ها و سننی که خود معین فرموده، این نعمت‌ها را به بندگان ارزانـی مـی‌دارد.‌ یکی‌ از این‌ راه‌ها توکل به اوست. امام حسین (ع) درباره معنای صدای نوعی پرنده، فرمایشی دارد که شاهد این‌ مدعاست: آن‌گاه که مرغِ گوشت رُبا آواز سر می‌دهد، چنین می‌گوید:‌ «بـر‌ خـدا‌ توکل کن، [در آن صورت] روزی داده می‌شوی.»[14]

همچنین با توجه به آنچه گذشت، انفاق و سخاوت‌ و ‌‌دفع‌ حرص و بخل را نیز می‌توان از این آموزه نتیجه گرفت:

وَ اِنْ‌ یَکُنِ‌ الأَرزاقُ‌ قِسما مُقَدَّرا فَقِلَّهُ سَعی المَرْءِ فی الکـَسْبِ اَجـْمَلُ

وَ اِنـْ تَکُنِ الأَمْوالُ لِلتُّرْکِ جَمْعُهَا‌ فـَمَا بـَالُ مـَتروُکٍ بِه المَرءُ یَبْخَلُ[15]

امام حسین (ع) در مقابل لشگر عـمر سـعد با خداوند چنین گفت: «...‌ حـقّا‌ کـه‌ قوم، مـا را فـریب دادنـد و تکذیب کردند و مخذول نمودند و تو‌ پروردگـار مـایی؛ بر تو توکل کرده، نزد تو انابه می‌کنیم و بازگشت همه به‌سوی توست.»

اگر روزی‌ها تقسیم شده‌اند و مقدر گشته‌اند‌ حریصانه در پی روزی‌ نبودن‌ زیباتر است و چنانچه گردآوری اموال برای آن است که سرانجام بـه دیـگرانش بـسپارند، پس چرا آدمی در بذل و انفاق آن بخل می‌ورزد؟

 

8. دلاوری

شجاعت زمانی رخ مـی‌نماید کـه آدمی‌ برای دفاع از شیئی یا امر مطلوبی؛ مال، آبرو یا جان خویش یا عزیزان خود را به خطر افکند و هـر چـه ایـن به خطر انداختن ـ برای دفاع از امر‌ مطلوب‌ ـ بزرگ‌تر باشد، نـشان از قوت و شدت دلاوری صاحب آن دارد.

اما این خصیصه چگونه به دست می‌آید؟ آدمی زمانی دلاور می‌شود که در خود چنان قوه و بـنیه‌ای‌ داشـته‌ بـاشد که در برابر تهدیدگران توان هماوردی و مقابله و دفاع داشته باشد؛ اما آیا در طـبیعت دسـت بالای دست بسیار نیست؟ آیا کسی ـ ندیده و نیازموده ـ می‌تواند‌ با هر هماوردی، دم از شجاعت و جگرآوری بزند؟! بـر ایـن اسـاس، هیچ‌کس با تکیه بر قوای خود، یا پشتیبانی قدرت‌های عالم مـاده نـمی‌تواند حقیقتاً در مقابل هر‌ تهدیدکننده‌ای‌ دم‌ از شجاعت و دلاوری زند‌ ـ بخصوص‌ اگر آنچه در ورطه تهدید قرارگرفته اسـت، امـری مـهم همچون جان آدمی باشد.

به‌هرروی، وجه دیگری نیز در‌ کار‌ است،‌ و آن اینکه آدمی تـکیه‌گاهی مـافوق طبیعی داشته‌ باشد؛‌ تکیه‌گاهی که قدرتش برتر از هر قدرتی و دستش بالای تـمام دسـت‌هاست. تـوکل به چنین منبع نیرویی، شجاعتی‌ بی‌نهایتْ‌ ارزانی‌ دل انسان می‌کند، [16] و چنین کسی از هیچ مخلوقی نمی‌هراسد.‌ بـازتاب چـنین شجاعتی در چهره حضرت سیدالشهدا (ع) در برابر انبوه لشکر کوفیان چنین جلوه می‌کند: «... هـر‌ کـه‌ پیـرویم‌ کند، از ره‌یافتگان است و هر که سرپیچیم کند از هلاک‌ شوندگان؛‌ و همه شما سرپیچی می‌کنید و ناشنوایید؛ زیـرا شـکم‌هایتان از حرام پرشده است و بر‌ دل‌هایتان‌ مهر‌ زده‌شده است...؛ پس بی‌درنگ شریکان خود را گردآوردید و هـمه‌ به‌ پیکار‌ من آیید و مهلتم ندهید که من بر خداوند که پروردگار همه است تـوکل‌ دارم.‌ هـیچ‌ جنبنده‌ای نیست مگر آن‌که او پیشانی‌اش را در دست دارد...»[17]

و از‌ همین‌ قبیل است روحیه شهادت‌طلبی و بـی‌پروایی از مـرگ که بالاترین مرتبه شجاعت و دلاوری‌ به‌ شمار می‌رود. این مرتبه نیز در وجود بی‌مثال سیدالشهدا (ع) جـمع اسـت: «همه ستایش‌ها‌ مخصوص‌ خداست؛ هر آنچه او خواهد؛ و هیچ توانی جز او نیست. مـرگ هـمچون‌ گردنبند،‌ آویزه‌ گردن فرزندان آدم است و من چـونان اشـتیاق یـعقوب به یوسف، دیدار گذشتگانم را چه‌ مشتاقم!‌ و شهادتگاهی بـرایم برگزیده‌اند که آن را دیدار خواهم کرد.»[18]

 

9. دفع‌ شر‌ شیاطین‌ و دسیسه‌گران

شب عاشورا،‌ امام‌ حـسین (ع) خـواهر بزرگوارشان را این‌گونه‌ دلداری‌ دادند:‌ «خواهر‌ گرامی‌ام،‌ تـقوای خـدا پیـشه‌ سـاز‌ و خـود را بـه صبر خداوندی بسپار.»

امام حسین (ع) در مقابل لشگر عـمر سـعد با خداوند چنین گفت: «...‌ حـقّا‌ کـه‌ قوم، مـا را فـریب دادنـد و تکذیب کردند و مخذول نمودند و تو‌ پروردگـار مـایی؛ بر تو توکل کرده، نزد تو انابه می‌کنیم و بازگشت همه به‌سوی توست.»[19]

حـضرت‌ امـام‌ حسین (ع) برای پنهان ماندن از شـر دشمنان چنین دعا فـرمودند: «ای آنکه‌ شأن او کفایت است و سـراپرده او‌ نـگهداری‌ است؛‌ ای آنکه اوست مقصود و سرانجام؛ ای‌ برطرف‌کننده‌ بدی‌ها و ناخوشی‌ها و زیان‌ها. آزار همه عالمیان را، از جـنیان و آدمـیان...‌ برطرف نما. بار الهـا، مـرا‌ در‌ سـپاه خود،‌ در‌ حفاظ‌ و حـزب خـود و در پوشش‌ و سایه خود از هـر شـیطان سرکش و دشمن کمین کرده و فرومایه‌ و ستیزه‌جو و ناساز ناسپاس و حسود‌ نگاه‌دار. به نام‌ خدا‌ شـفا مـی‌جویم و به نام‌ خدا‌ کفایت می‌طلبم و بـر خـدا توکل مـی‌کنم و از او کـمک مـی‌خواهم و به‌ مدد او پیروزی مـی‌جویم و بر‌ هر‌ ستمگری که ستم‌ کند‌ و به هر سر‌ به‌ هوایی که بیداد نماید و بـر هـر سیاه‌بختی که در کوبد و بر هر‌ مـلامتگری‌ کـه سـرزنش کـند. پس خـدا بهترین‌ نگهبان‌ اسـت و او‌ رحـم‌کننده‌ترین‌ رحم‌کنندگان است.»[20]

 

10. تقویت صبر

نتیجه رضامندی از خواست خداوند و سپردن امر به او، صبرِ «زینب‌گونه» است. شب عاشورا،‌ امام‌ حـسین (ع) خـواهر بزرگوارشان را این‌گونه‌ دلداری‌ دادند:‌ «خواهر‌ گرامی‌ام،‌ تـقوای خـدا پیـشه‌ سـاز‌ و خـود را بـه صبر خداوندی بسپار.»[21]

[