باز این چه شورش است که در خلق عالم است

باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است

باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین       

بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است

کتیبه‌ها، حسینیه‌ها را احاطه کرده‌اند. همه جا یک دست سیاه پوش شده است. کم کم خیابان‌های شهرمان ایستگاه‌های صلواتی خود را به راه می‌کنند. داربست‌ها برای برافراشتن پارچه‌ها، جاپایشان را روی زمین محکم می­‌کنند. میله­ ها آرام آرام پرچم‌های یا حسینشان را به آغوش می‌کشند. کم کم پارچه‌های اطلاعیه مجالس عزا سری بین سرها بلند می‌کنند و خودنمایی می‌کنند.

به راستی

این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست 

این چه شمعیست که جان‌ها همه پروانه اوست

حال و هوای لباس‌های سیاه؛

عطر دلنشین نذری‌های امام حسین علیه السلام؛

صدای جان فزای حسین حسین گفتن‌ها؛

و دیدن دسته‌های عزاداری؛

دل را روانه حرمش می‌کند.

هرگز حضور حاضر غایب شنیده‌ای

من در میان جمع و دلم جای دیگرست

تصور بالا و پایین رفتن شمشیرها، خنده را برای مدتی از لبانم دور می‌کند.

صدای العطش العطش کودکان که در گوشم می‌پیچد، آب را بر من حرام می‌کند.

یاد فریاد‌های زینب سلام‌الله‌علیها، دست و پا زدن های علی اصغر (ع)، مشک، دست و فرق شکافته اباالفضل العباس (ع) ناله‌ام را به آسمان می‌رساند.

باز هم سه ساله ارباب (س) صاحب عزای مجالس ما شده است...

سلام بر محرم

سلام بر حسین (ع)

سلام بر یاران حسین (ع) 

«یا لیتنا کنا معکم فنفوز فوزا عظیما»