روزشمار نهضت حسینی روزشمار نهضت حسینی

روزشمار نهضت حسینی

نهضت تاریخی امام حسین (ع) اگرچه در دهم محرم سال 61 هجری به ثبت رسید، اما اتفاقات بسیاری زمینه‌ساز این رویداد تاریخی بود. چرایی آغاز حرکت کاروان حسینی از مدینه، سیر این حرکت چندماهه، وقایعی که در مسیر این حرکت در منزلگاه‌های مختلف روی داد، واقعه بزرگ عاشورا و رخدادهای پس از آن از موضوعاتی است که در قالب این پرونده بدان اشاره شده است.
مدینه؛ مبدأ یک نهضت تاریخی

بیتوته سیدالشهدا (ع) کنار مزار رسول خدا

هر حرکت الهی که هدف اصلی آن حفظ مکتب است، نیاز به مقدماتی دارد که در زمان و مکان معینی فراهم می‌گردد و به نتیجه می‌رسد. نهضت تاریخی امام حسین (ع) نیز اگرچه در دهم محرم سال 61 هجری به ثبت رسید، اما اتفاقات بسیاری زمینه‌ساز این رویداد تاریخی بود. مذاکره امام حسین (ع) و حاکم مدینه یزید پس از مرگ معاویه و رسیدن به حکومت، نامه‌ای به «ولید بن عتبه» -حاکم وقت مدینه- نوشت و از او خواست از مردم مدینه به خصوص حسین بن علی (ع)، عبدالله بن زبیر، عبدالرحمن بن ابی بکر و عبدالله بن عمر بیعت بگیرد.1 هنگامی که فرستاده ولید، پیغام او را به امام رسانید، امام حسین (ع) در حالی که چوب تعلیمی2 رسول خدا را در دست داشت، به همراه سی نفر از جوانان بنی‌هاشم به دارالاماره رفت و آنان را بیرون در نشاند و خود وارد شد. با مشاهده «مروان بن حکم» که تا پیش از این بین او و ولید کینه و نفرت حاکم بود، از حال معاویه خبر گرفت و فرمود: « آیا از حال معاویه به شما خبرى رسیده است؟ ولید آهى کشید و گفت: اى اباعبدالله! وى اکنون طعم مرگ را چشیده است و این نیز نامه امیرالمؤمنین یزید است! امام آیه استرجاع را قرائت فرمود و پرسید: اکنون به چه منظورى مرا خواسته‌اى؟ ولید پاسخ داد: تو را براى بیعت دعوت کردم، اکنون همه مردم با یزید بیعت کرده‌اند! مطابق نقل شیخ مفید امام (ع) برای اینکه محلس بدون درگیری پایان پذیرد، فرمود: «إِنّی لا أَراکَ تَقْنَعُ بِبَیْعَتی لِیَزیدَ سِرّاً حَتّى أُبایِعَهُ جَهْراً فَیَعْرِفَ النّاسُ»؛ من گمان نمى‌کنم تو به بیعت پنهانى من با یزید قانع باشى، مگر آن که من آشکارا بیعت کنم تا مردم همگى با خبر شوند. پس بگذار صبح شود تا نظرت در این باره مشخص گردد. مروان که در جلسه حاضر بود، به ولید گفت: به خدا سوگند! اگر حسین هم اکنون از تو جدا شود و بیعت نکند، هرگز چنین فرصتى، به چنگ نخواهى آورد، مگر آن که کشتار فراوانى میان شما اتّفاق افتد. جلوى او را بگیر و مگذار از نزد تو بیرون رود، تا بیعت کند و گرنه گردنش را بزن!3 امام رو به مروان کرد و فرمود: واى بر تو اى پسر زرقاء! تو فرمان کشتن مرا مى‌دهى؟ به خدا سوگند دروغ مى‌گویى! به خدا سوگند! اگر کسى از مردم چنین اراده‌اى کند، قبل از آن که بتواند کارى کند، زمین را از خونش سیراب مى‌کنم؛ اکنون اگر راست مى‌گویى، بیا تهدید خود را عملى کن و گردنم را بزن!3  همراهان امام با شنیدن سخنان ایشان، قصد ورود به دارالاماره را داشتند که با مخالفت امام مواجه و از آنجا خارج شدند.4 احتجاج امام حسین (ع) بر حقانیت خاندان وحی آنگاه امام با صراحت وارد بحث شد و خطاب به ولید بن عتبه فرمود: ما از خاندان نبوت و معدن رسالت و جایگاه رفت و آمد فرشتگان و محل نزول رحمت الهى مى‌باشیم. خداوند اسلام را با ما آغاز کرد و با ما پایان برد. در حالى که یزید مردى است که آشکارا مرتکب فسق و فجور مى‌شود. بنابراین، هرگز شخصى مانند من با مردى همانند وى بیعت نخواهد کرد! ولى به هر حال بگذار صبح شود و به انتظار بمانیم و ببینیم کدام یک از ما به خلافت و بیعت شایسته تریم.5 فرداى آن روز، امام براى شنیدن خبرها، از منزل بیرون آمد؛ در بین راه با مروان بن حکم برخورد کرد. مروان گفت: اى اباعبدالله! نصیحتى به تو مى‌کنم؛ از من بشنو که خیر و صلاح تو در آن است! امام فرمود: بگو تا بشنوم! مروان گفت: پیشنهاد مى‌کنم با امیرالمؤمنین یزید بیعت کنى که براى دین و دنیاى تو سودمندتر است! امام در پاسخ فرمود: واى بر تو! مرا به بیعت با یزید فرا مى‌خوانى، در حالى که وى مردى فاسق است؟! به یقین سخن ناروایى گفتى. البته من تو را براى این گفتار سرزنش نمى‌کنم؛ زیرا تو همان کسى هستى که پیامبر خدا تو را ـ هنگامى که هنوز در صلب پدرت بودی ـ لعنت کرد. به یقین آن کس را که پیامبر خدا لعنت کند، از او جز این انتظار نمى‌رود که مرا به بیعت با یزید فرا خواند. سپس امام فرمود: زمانى که امت اسلامى گرفتار زمامدارى مثل یزید شود، باید فاتحه اسلام را خواند.  اى دشمن خدا! ما اهل بیت رسول خداییم و حق همیشه در میان ماست و زبان ما جز به حق سخن نمى‌گوید. من خود از پیامبر خدا شنیدم که مى‌فرمود: خلافت بر دودمان ابوسفیان و بر آزادشدگان به دست پیامبر و فرزندان آنها حرام است.6  مروان با شنیدن این سخن به خشم آمد و گفت: من هرگز تو را رها نخواهم کرد، مگر آن که با یزید بن معاویه بیعت کنى! شما خاندان ابوتراب کینه فرزندان ابوسفیان را در دل دارید، و البتّه جا دارد که با آنها دشمن باشید و آنان نیز با شما دشمنى ورزند. امام فرمود: واى بر تو اى مروان! از من دور شو که تو پلیدى و ما از اهل بیت طهارتیم. به خاطر همه آنچه که از رسول خدا ناخشنودى، تو را به عذاب الهى بشارت مى‌دهم؛ در آن روز که در محضر پروردگارت و جدم رسول خدا درباره حق من و یزید از تو سؤال خواهد کرد. مروان ساکت شد و با خشم و غضب از امام جدا شد و به نزد ولید رفت و آنچه را که از امام شنیده بود، براى وى بازگو کرد.7 مطابق نقل ابن شهر آشوب، وقتى یزید از ماجرای سهل انگاری ولید در بیعت گرفتن از امام حسین (ع) باخبر شد، بلافاصله ولید را از فرمانروایى مدینه برکنار و مروان را به جاى وى منصوب کرد.8 شبی که سیداشهدا (ع) کنار مزار رسول خدا بیتوته کرد عصر روز بعد از ملاقات امام (ع) با ولید، حاکم مدینه ماموران خود را به منزل حضرت فرستاد تا پاسخ را دریافت کنند. امام حسین (ع) آن شب را هم مهلت خواست که با موافقت عوامل حکومتی همراه بود. امام همان شب ـ یعنی شب یکشنبه، دو شب مانده از ماه رجب ـ مدینه را به قصد مکه ترک کرد.9 امام حسین (ع) پیش از خروج از مدینه، برای وداع کنار مزار رسول خدا (ص) و مادر و برادر بزرگوارش حاضر شد و از دست قوم ظالم و جهل مردم شکایت کرد. 10 طبق نقل برحی دیگر از منابع، جضرت پیش از خروج از مدینه، دو شب متوالی کنار قبر رسول خدا (ص) بیتوته کردند. 11 امام در دومین شب حضور کنار مزار رسول خدا به خواب رفت و در این هنگام جدشان را ملاقات نمود. پیامبر ایشان را در آغوش کشیده و به سینه چسباندند و سپس چشم مبارک حضرت را بوسیدند و فرمودند: «پدرم به فدایت؛ تو را به زودی در میان امتی که امید شفاعت از من دارند، آغشته به خون می‌بینم؛ اما هیچ نفعی نزد خدا ندارند. پسر جانم تو به نزد پدر، مادر و برادرت می‌آیی که همه مشتاق تو هستند و بدان که در بهشت درجاتی داری که بدون شهادت به آنها نمی‌رسی.12 امام بسیار گریست و سپس به خانه بازگشت  و خواب خود را برای اهل بیت خود و بنی عبدالمطلب بازگو کردند. امام حسین (ع) شبانگاه بیست و هشتم رجب و به نقلی سوم شعبان سال 60 هجری به همراه 82 نفر از اهل بیت و یارانش از مدینه خارج شد. در این سفر به جز محمد بن حنفیه بیشتر خویشاوندان امام حسین(ع) از جمله فرزندان، برادران، خواهران و برادرزاده‌های آن حضرت(ع)، ایشان را در این سفر همراهی می‌کردند. علاوه بر بنی هاشم، 21 نفر از یاران امام حسین(ع) نیز با ایشان در این سفر همراه شده بودند.13 و اینچنین حرکتی تاریخی علیه ظلم و فساد حاکمان اسلامی برای زنده نگه‌داشتن دین خدا و امانت فرستاده او آغاز شد. --------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- پی‌نوشت‌ها: 1- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین (ع)، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبه المفید، بی تا، ج1، ص180. 2- دره چوب دستی کوتاهی بوده که معمولا خلفا آن را در دست می‌گرفتند و از شئون ظاهری آنها محسوب می‌شد و شاید بتوان معادل آن را در فارسی «چوب تعلیمی» معنا کرد. 3- ارشاد مفید، ص 374 و تاریخ طبرى، ج 4، ص 251. 4- فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 18 و مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 184. 5- امالى صدوق، ص 130 و بحارالانوار، ج 44، ص 312. 6- فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 23-24؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 184-185 / بحارالانوار، ج 44، ص 326 7- فتوح ابن اعثم، ج 5، ص 24-25؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 185. 8- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 96. 9- طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک (تاریخ الطبری)، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، چاپ دوم، 1967، ج5، ص341. / شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، قم، کنگره شیخ مفید، 1413، ج2، ص34. 10- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبه المفید، بی تا، ج1، ص187.  11- کوفی، ابن اعثم، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چاپ اول، ج5، ص18-19.    12- خوارزمی، موفق بن احمد، مقتل الحسین، تحقیق و تعلیق محمد السماوی، قم، مکتبه المفید، بی تا، ج1، ص186-187. 13- دینوری، ابوحنیفه احمد بن داوود، الاخبار الطوال، تحقیق عبدالمنعم عامر مراجعه جمال الدین شیال، قم، منشورات رضی، 1368ش، ص228.

نخستین نامه‌ای که به محضر سیدالشهدا (ع) رسید

خبر امتناع امام حسین (ع) از بیعت با یزید و خروج ایشان از مدینه و استقرار در مکه خیلی زود در شهرهای مختلف پیچید. امام حسین (ع) از زمان ورودشان به مکه که مقارن با سوم ماه شعبان بود، در موقعیت‌های مختلف تلاش می‌کردند پرده از چهره واقعی و مغایر بااسلام دستگاه حاکمه بردارند. اینها همه اخبار و اتفاقاتی بود که حالا به سرزمین عراق و شهر کوفه نیز رسیده بود. کوفه از شهرهاى تازه تأسیس و پرجمعیت عراق و جهان اسلام، بیش از چهار سال مقر خلافت حضرت علی (ع) بود. مردم کوفه که خاطره حکومت علوی را از سال‌ها پیش در ذهن داشتند، حالا با اطلاع از این اتفاقات و از طرفی تردید نسبت به جانشینی یزید، در صدد دعوت امام به کوفه برآمدند. اصرار به حضور امام در کوفه در قالب دعوت نامه‌هایی صورت گرفت که توسط شران شیعیان کوفه، شخصیت‌های شناخته شده و گروه‌های متعدد به سمت امام گسیل می‌شد. شمار نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) را صدها و بلکه هزارها دانسته‌اند.1 «سید بن طاووس» تعداد نویسندگان نامه‌ها را دوازده هزار نفر عنوان کرده است که البته هر نامه را چند نفر امضا کرده بودند.2 «شیخ عباس قمی» نیز تعداد نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) را دوازده هزار دانسته است.3 تمام این نامه ها که با مضمون مشترک دعوت امام به کوفه نوشته شد، در فاصله دهم تا چهاردهم رمضان سال 60 هجری ارسال شد. وصول اولین نامه توسط امام حسین (ع) اولین نامه کوفیان در دهم رمضان سال 60 هجری به محضر مبارک سیدالشهدا (ع) رسید. نامه ای که توسط سران کوفه به سرپرستی «سلیمان بن صرد خزاعی» نگاشته شده بود. سلیمان به شیعیانی که در منزل او گرد آمده بودند، از عدم بیعت امام با یزید و حرکت ایشان به سمت مکه خبر داد و از آنان خواست اگر قصد یاری امام را دارند، ایشان را از این تصمیم مطلع کنند. و این چنین نخستین دعوت نامه به شرح ذیل نگاشته شد: « بسم اللّه الرحمن الرحیم به حسین بن علی از سلیمان بن صرد، مسیب بن نجبه، رفاعه بن شداد، حبیب بن مظاهر و شیعیان او از مؤمنان و مسلمانان کوفه. درود بر تو و ما با تو سپاس می‌گوییم خدایی را که جز او خدایی نیست. اما بعد، سپاس خدایی را که دشمنِ ستمکار و سرکشِ تو را در هم شکست؛ کسی که بر این امت حمله کرد، خلافت را به یغما برد، اموال امت را غصب کرد و بدون رضایت آنان فرمانروایی‌شان را به دست گرفت، آنگاه نیکانِ آنان را کشت و اشرار را باقی گذاشت و مال خدا را میان ستمکاران و ثروتمندان قرار داد. پس لعنت خداوند بر او باد، همچنانکه قوم ثمود به لعنت گرفتار شدند. همانا ما پیشوایی نداریم؛ پس به سوی ما بیا، شاید که خداوند ما را به وسیله تو بر گرد حق جمع آورد. نعمان بن بشیر در کاخ امارت است و ما نه در جمعه‌ها با او نماز می‌خوانیم و نه در عید با او بیرون می‌رویم. هرگاه به ما خبر رسد که تو به سوی ما آمده‌ای، ما او را از شهر بیرون می‌کنیم تا اینکه او را به شام روانه سازیم، ان‌شاءالله» بزرگان کوفه نامه را به «عبدالله بن مسمع همدانی» و «عبدالله بن وال تیمی» سپردند و از آنان خواستند هر چه زودتر نامه را به امام حسین (ع) برسانند. به این ترتیب نخستین نامه در دهم رمضان و در شهر مکه به دست امام حسین(ع) رسید.4 __________________________________________________________________ پی نوشت ها: 1- شهیدی، قیام حسین(ع)، 1380ش، ص114. 2- سید ابن طاووس، الملهوف، 1383ش، ص35. 3- قمی، منتهی الآمال، 1374ش، ج1، ص566. 4- شیخ مفید، الإرشاد، ج2، ص37-39.

آغاز مأموریت تاریخی

پس از آگاه شدن کوفیان از حضور امام حسین (ع) در شهر مکه، نامه ‎های فراوانی مبنی بر دعوت از امام حسین (ع) برای رفتن به کوفه به دست ایشان رسید. امام نیز پاسخ نامه‌ها را نوشتند و توسط «هانی بن هانی» و «مسعود بن عبدالله» برای مردم کوفه ارسال کردند.1 متن نامه امام حسین (ع) به کوفیان بدین شرح بود: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ از طرف حسین بن على به سوى گروه مؤمنین و مسلمین. اما بعد؛ هانى و سعید نامه‌‌هاى شما را نزد من آوردند و آخرین نفر فرستادگان شما بودند که نزد من آمدند. پس از آن که فرستادگان بسیار و مرقومه‌های بی شمار از شمایان به من رسیده بود که می‌گفتید: امامی نداریم، به زودی به نزد ما بیا؛ شاید که حق تعالی ما را به برکت تو، بر حق و هدایت همدل و همراه گرداند، من برادر و پسر عم و شخصى که از اهل‌بیت و مورد وثوق من است یعنى مسلم بن عقیل را بسوى شما می‌فرستم. اگر مسلم براى من بنویسد که آراء عموم و عقلاء و فضلاء شما متحد شده باشد، همان طور که فرستادگان شما آمدند و نامه‌‌هاى شما را قرائت نمودم من با خواست خدا به زودى به سوى شما می‌آیم. سوگندیاد می‌کنم که هیچ کس را شایستگی امامت امت نیست، مگر آن کسی که در میان مردم به کتاب خدا حکم کند و به عدالت قیام نماید و قدم از جاده مستقیم شریعت مقدّسه بیرون نگذارد و مردم را بر دین حق مستقیم دارد.و السّلام.2 به همراه این نامه‌ها فرستادگان مردم کوفه نیز به مکه آمدند و به محضر سیدالشهدا (ع) نشرف شدند. امام پس از ملاقات با نمایندگان مردم کوقه و استماع درخواست آنان برای پذیرفتن رهبری مبارزه علیه یزید، پسر عموی خود جناب «مسلم بن عقیل» طلبیدند و اور را به عنوان نماینده و نخستین فرستاده خود به همراه «قیس بن مسهر صیداوی» و «عبدالرحمن ارحبی» به کوفه اعزام کردند. آغاز مأموریت بزرگ مآموریت جناب مسلم روز پانزدهم رمضان سال 60 آغاز شد. امام پیش از حرکت خطاب به مسلم فرمودند: «من تو را به سوی مردم کوفه می‌فرستم و اینها نامه‌های آنان برای من است. خدا.ند کار تو را آنگونه که دوست دارد و می‌پسندد، تقدیر خواهد کرد. امیدوارم من و تو در رتبه شهدا قرار بگیریم. به برکت باد خدا حرکت کن  تا وارد کوفه شوی. وقتی به کوفه رسیدی، در خانه مطمئن‌ترین فرد فرود آی و مردم را به پیروی از من و دوری از خاندان ابوسفیان فرا خوان. چنانچه دیدی مردم بر بیعت با من متحد و هم رأی هستند، این مطلب را به سرعت به من برسان تا بر اساس آن عمل کنم به خواست خداوند متعال. امام در لحظات آخر مسلم را به سه امر مهم رعایت تقوای الهی، پوشیده نگه داشتن ماموریت و لطف و مدارا با مردم امر کردند. سپس یکدیگر را در آغوش گرفته و گریستند و با هم وداع کردند.3 و بدین گونه ماموریت حساس مسلم آغاز شد. _____________________________________________________________ پی‌نوشت‌ها: 1- طبری، ابوجعفر، تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص353، شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج2، ص38 / 39 حسین از زبان حشسن، محمد محمدیان، ف 5، ص .131. 2- بحارالانوار، ج44، ص33. 3-  الفتوح، ج 5، ص20 / تاریخ طبری، ج 5، ص 247 / تذکره الخواص، ص 217، شیخ مفید، محمد بن نعمان، الارشاد، ج2، ص38 39.

آنچه در مسیر حرکت کاروان حسینی رخ داد

کوفه؛ میزبان مهمان غریب

پس از ابلاغ دستور امام حسین (ع) به جناب مسلم بن عقیل مبنی بر حرکت به سمت کوفه و کسب اطلاع از وضعیت شهر و صحت نامه‌ها و استواری کوفیان بر دعوت از امام، مسلم ابتدا به مدینه رفت، پس از اقامه نماز در مسجد رسول خدا با خاندان خود وداع نمود و به اتفاق دو نفر راهنما و راه‌بلد که از قبیله «قیس» به همراهی خود گرفته بود، به سمت کوفه حرکت کردند. آخرین روزهای ماه رمضان سال 60 هجری و گرمای هوا به ‌شدت آزاردهنده بود. جناب مسلم و همراهانش مقداری از راه اصلی رفتند و گاهی نیز از بیراهه طی مسیر نمودند، پس از چندی راه را گم کردند و سرگردان در بیابان، در حالی که تشنگی شدید امانشان بریده بود، از ادامه راه بازماندند. با هر رنج و سختی به محلی به نام «مضیق» رسیدند. دو تن راه‌بلد به مسلم گفتند: همین راه را ادامه بده تا به آب برسی و سپس هر دو از فرط تشنگی و ناتوانی جان سپردند. مسلم بن عقیل به همراه «قیس بن مسهر صیداوی» در همین محل نامه‌ای بدین مضمون خطاب به سیدالشهدا (ع) نوشت: «اما بعد، من از مدینه همراه دو راهنما راهی شدم، آن دو نفر راه را گم کرده، سخت تشنه شدیم، پس از اندک زمانی آن دو نفر جان سپردند و ما رفتیم تا به آب رسیدیم و نیمه‌جان از مرگ نجات یافتیم. این آب در مکانی است که آن را مضیق خوانند در بطن خبیث و من این پیش آمد تلخ را به فال بد گرفتم. اگر صلاح بدانید مرا از این مأموریت معاف بدارید و دیگری را بفرستید. والسلام.»1 امام حسین (ع) در پاسخ نامه مسلم مرقوم فرمودند: «اما بعد، من از آن بیم دارم که تنها دلیل تو در نوشتن نامه به من و استعفا خواستن، ترس باشد؛ اکنون به همان جانب که تو را فرستادم، روان شو والسلام.» جناب مسلم نامه امام را خواند و گفت من بر جان خویش از چیزی نمی‌ترسم و به راهش ادامه داد تا بر چشمه آبی از قبیله «طی» رسید، پس از کمی استراحت به راه خود ادامه داد. ناگهان مردی را دید که به شکاری تیر انداخت و او را از پا درآورد، مسام گفت دشمنان خود را این‌گونه از پای درآوریم انشاالله. 2 کوفه؛ میزبان مهمان غریب پنجم شوال سال 60 هجری، مسلم بن عقیل به اتفاق «قیس بن مسهر»، «عماره بن عبید» و «عبدالرحمن بن عبدالله» پس از طی مسیری سخت و دشوار سرانجام به کوفه رسیدند و در خانه مختار بن ابوعبیده مهمان شدند.3 شیعیان برای دیدن و بیعت با نماینده امام دسته‌دسته به منزل مختار می‌رفتند و به او خوشامد می‌گفتند. هنگامی که عده‌ای از شیعیان نزد جناب مسلم جمع شدند، نامه امام حسین (ع) را برای آنان قرائت کرد، حاضران با شنیدن نامه گریه سر دادند و هنگامی که ابن عقیل از آمادگی نسبی آنان اطمینان یافت، براى امام حسین (ع) بیعت گرفت. در میان شیعیانی که برای بیعت به دیدار مسلم رفتند، «عابس بن ابوشبیب شاکری» از قبیله همدان برخاست و بعد از حمد و ثنای الهی، خطاب به سفیر امام گفت: «من از ناحیه مردم چیزی به تو خبر نمی‌دهم و تو را به رفت‌وآمد آنها مغرور نمی‌سازم، زیرا به نیت‌های آنان اطلاع ندارم اما سوگند به خدا آنچه را خودم بر آن مصمم هستم همان را بازگو می‌کنم: سوگند به خدا هرگاه مرا بخوانید، دعوت شما را اجابت می‌کنم و قطعاً با دشمنان شما می‌جنگم و در یاری شما دشمنان شما را با شمشیر می‌زنم تا خدا را ملاقات کنم و هدفم جز خشنودی خدا چیز دیگری نیست.» در این هنگام جناب «حبیب بن مظاهر» برخاست و خطاب به عابس گفت: «خدا تو را رحمت کند که آنچه در نیت و درون سنه‌ات داشتی، بیان کردی و سپس گفت: و سوگند به خداوند یکتا من همان عقیده و تصمیم را دارم که تو بر آن هستی» پس از این دو «سعید بن عبدالله» نیز همبستگی خود را با عابس و حبیب اعلام کرد.4 طبق آنچه در کتب تاریخی آمده است مسلم بن عوسجه و حبیب بن مظاهر مردم را برای بیعت با امام حسین (ع) بسیج کردند و در نخستین روزهاى ورود مسلم، تعداد هیجده هزار تن از انقلابیون کوفه با وى بیعت کردند.5 البته برخی منابع نیز تعداد بیعت‌کنندگان را تنها از میان کوفیان بالغ بر 25 هزار، 30 هزار و حتی 40 هزار تن نوشته‌اند.6 مسلم بن عقیل (ع) با دیدن اشتیاق کوفیان و بیعت شیعیان نامه‌ای به محضر امام حسین (ع) نوشت و آن حضرت را از وضعیت کوفه و بیعت مردم با خبر گردانید و از امام درخواست نمود به‌سوی کوفه حرکت کند تا شخصاً رهبرى مردم را بر عهده گیرد7 و این نامه 27 روز قبل از شهادت جناب مسلم بن عقیل به محضر مبارک سیدالشهدا (ع) ارسال شد.8 ___________________________________________________________________________________ منابع: 1- ترجمه ارشاد شیخ مفید، ج 2، ص 37 و 38؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 198؛ مسلم بن عقیل پیشتاز شهیدان کربلا، محمدمهدی اشتهااردی، ص 44. 2- ترجمه مقتل الحسین ابومحنف، نگارش سید علی موسوی جزایری، ص 21. / 3- وقایع الأیام، شیخ عباس قمى، ص 69. 4- اعیان الشیعه، ج 4، ص 554؛ تاریخ طبری، ج 6، ص 19؛ ترجمه مقتل الحسین ابومحنف، نگارش سید علی موسوی جزایری، ص.23. 5- بحارالانوار، ج 44، ص 336. 6- مناقب آل ابیطالب، ج 2، ص 310؛ منیرالاحزان ابن نما، ص 11؛ تاریخ ابن الوردی، ج 1، ص 230. 7- بحارالانوار، ج 44، ص 336. 8- قمقام زخار و صمصام بتار، تلخیص و ترجمه غلامحسین انصاری، ص 209؛ ترجمه مقتل الحسین ابومحنف، نگارش سید علی موسوی جزایری، ص.43.

هشتم ذی‌الحجه؛ حرکت به سمت وعده‌گاه

هشتم ذی‌الحجه؛ حرکت به سمت وعده‌گاه

امام حسین (ع) به ابن حنفیه چنین گفت که رسول خدا به من فرمود: ای حسین! بیرون برو که خدا می‌خواهد تو را کشته ببیند.

ملاقات سیدالشهدا (ع) و «زهیر بن قین»؛ عاشقانه‌ای که مکتوم ماند

زهیر بعد از ملاقات با امام (ع)، در حالی که آثار خوشحالی در چهره‌اش نمایان بود به خیمه بازگشت و  به همراهان خود گفت: من مظلومیت حسین را دیدم و اکنون قصد دارم به او م

نخستین بارقه‌های پیمان شکنی

خوابی که حسین بن علی (ع) را به گریه انداخت

امام حسین (ع) خوابی را که دیده بود برای فرزندش بازگو کرد و فرمود: فرزندم! در خواب دیدم سوارى در برابرم ایستاد و گفت: «اى حسین! شما شتابان مى‌روید و مرگ با شتاب شما را به بهشت مى‌برد!»، پس دانستم که از مرگ ما خبر مى‌دهد.

اتمام حجت سیدالشهدا (ع) با اصحاب در منزلگاه زُباله

منزلگاه زُباله خاطرات تلخی را برای کاروان حسینی به همراه داشت. در این منزلکاه بود که امام از پیمان شکنی کوفیان اطمینان یافت.

رویارویی حر با امام حسین (ع)؛ آغاز آزمونی بزرگ

امام(ع) علت حرکت خود را برای حر و سپاهیانش بیان فرمود که من به دعوت مردم کوفه آمده‌ام و اگر شما هم بر همان عقیده هستید، با من پیمان ببندید و در غیر این‌ صورت من از همان راهی که آمده‌ام بازگردم.

بار بگشایید؛ اینجا کربلاست

«طرماح ابن عدی» و بازگشتی که خیلی دیر بود

مام خطاب به طرماح فرمود: «اگر قصد یاری ما را داری، بشتاب! خدای بر تو ببخشاید» اما طرماح زمانی بازگشت که «سماعه بن بدر» خبر شهادت سیدالشهدا (ع) را به او داد.

منزلگاه بنی مقاتل؛ یکی به سوی بهشت و یکی به راه شقاوت

«انس بن حارث کاهلی» که مانند عبیدالله برای فرار از حضور در قیام امام حسین (ع) از کوفه خارج شده بود، نزد امام آمد و گفت «به خدا سوگند از کوفه خارج نشدم جز به این سبب که جنگیدن در کنار تو را ناخوش داشتم، ولی خداوند یاری تو را در دلم انداخت...»

کربلا؛ آخرین منزلگاه کاروان حسینی

بامداد دوم محرم الحرام سال 61 هجری، حسین (ع) در میانه راه از اسب فرود آمد و نماز صبح خواند و به سرعت سوار بر مرکب شد و همراه با اصحاب خود به راه افتاد.

کربلایی که زینب (س) ترسیم کرد

عمرین سعد بر سر دوراهی ری یا کربلا

عمر سعد تمام شب را فکر کرد. سپس نزد ابن زیاد رفت و از رفتن به این ماموریت غذر طلبید و گفت: مرا به همان ماموریت قبلی بفرست و یکی از اشراف کوفه را سمت حسین گسیل دار. اما...

دسیسه‌های تمام ناشدنی ابن زیاد و سخت شدن اوضاع بر سپاه حسین (ع)

ابن زیاد پیوسته لشکر برای یاری عمر سعد می‌فرستاد؛ هزار تن را با «شبث بن ربعی»، سه هزار تن به فرماندهی «کعب بن طلحه»، دو هزار تن به همراه «ابن کاب کلبی»، چهار هزار تن با «شمر بن ذی‌الجوشن» و  علاوه بر اینها هزار تن با «حر بن یزید» از قادسیه آمده بودند و چهار هزار تن با عمر سعد و لشکر امام تنها هشتاد و دو تن بودند؛ سی و دو سوار و بقیه پیاده و بدون سلاح جنگی. تا روز ششم محرم بیست هزار سوار برای یاری ابن سعد فراهم و به کربلا گسیل شد.

عصر روز یازدهم؛ کربلایی که زینب (س) ترسیم کرد

این عهدی است از رسول خدا با جد و پدر و عمت، خداوند پیمانی گرفته است از جماعتی از این امت که فرعونان زمین آنها را نمی‌شناسند اما فرشتگان آسمان آنها را می‌شناسند، آنها این استخوان‌های پراکنده را فراهم کنند و این پیکرهای خون‌آلود به خاک سپارند و در این طف برای فبر پدرت نشانی بر پا دارند که اثر آنها کهنه نشود

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×