سال 61 توفیق شد که به جبهه بروم. البته داستانی دارد که جای گفتنش اینجا نیست. آن موقع سیزده سال داشتم. قبل از جبهه در محلۀ قدیمییمان، نازیآباد هیئتی داشتیم؛ همین «هیئت حسین جان» که آنوقت در نازیآباد برقرار بود و حاج ناصر ارضی (برادر حاج منصور) این هیئت را میگرداند. خود ایشان صحبت میکرد و بعد هم من و دیگر دوستان میخواندیم. از دل همان هیئت،23 نفر از بچهها جمع شدیم که به جبهه برویم. اولین خواندنم در جبهه هم داستان جالبی دارد که برایمان دردسرساز شد. یک آقایی با ما به جبهه ما آمده بود که خیلی آدم سادهای بود و ما خودمان از آمدن او متعجب بودیم. این بنده خدا در اولین برنامۀ هیئت ما در جبهه شرکت کرد. ما هم آن شیب همۀ بچههای فرماندهی گردان را دعوت کرده بودیم. توی «گردان مقداد» خیلی فرمانده بود که هرکدامشان بعداً بچههای فرماندهی گردان را دعوت کرده بودیم. توی «گردان مقداد» خیلی فرمانده بود که هرکدامشان بعداً فرماندۀ یک گردان شدند، اما همهشان در گردان ما جمع بودند. ما اینها را هم دعوت کرده بودیم. روضه خواندیم و بعد شروع کردیم به سینهزنی، تازه این دم «حسین جان» حاجآقا منصور که با هروله میخواند، راه افتاده بود و بچهها شروع کردند به هروله کردن. برای فرماندهان گردان هم تازگی داشت و مبهوت مانده بودند. چون از اول جنگ تهران نبودند و هنوز درهمان فضا سینهزنی سنتی و ضربهای سنگین مثل «شیر سرخ عربستان» بودند که مرحوم مهدی خندان برایشان میخواند. خلاصه بچهها هروله میکردند و آن بنده خدا هم سرش را به اینطرف و آنطرف میزد و غش کرد. این شد که صبح همهمان را از گردان اخراج کردند. خیلی زحمتکشیده شد تا این سبک نوین مداحی در آن سالها و در جبهه جا بیفتد. سالهای آخر جنگ هنوز بعضیها به ما متلک میگفتند و به این نوع خواندن انتقاد داشتند.
محمدرضا طاهری سیزده چهاردهسالهای که در جبهه مداحی کرده با حاج محمد طاهری این روزها که خیلیها لااقل یکبار صدایش را شنیدهاند چه شباهتها و تفاوتهایی دارد؟
الآن هم فرقی نکردهام، اما واقعاً بعضی وقتها حسرت آن روزها را میخورم، همان جمعهای سی چهلنفره. الآن بعضی از نوارهایش را دارم که مثلاً دارم دعای توسل میخوانم و صدای گریههای صادقانۀ بچهها نمیگذارد. آنها واقعاً ناله میزدند و اشک میریختند. فرقی که الآن با آن روزها دارد، این است که کمی فضایمان گستردهتر شد و وظیفهمان سنگینتر وگرنه جایگاهها تغییری نکرده است؛ من همانم که بودم.
دریک دستهبندی کلی، بسیاری از مداحان را میتوان در دودسته گنجاند: یک دسته با شیوههای سنتی کارشان را شروع کردهاند و به قولی پای محضر استاد زانوزدهاند. دستۀ دیگر، قابل به گذراندن این دوره نبودند و اعتقادی به عبا انداختن و رعایت دیگر رسمهای رایج نداشتند. آنها از همان اول، خطشان را جدا کردند. با توجه به داشتن پدری مانند مرحوم حاج محمدتقی طاهری و برادرانی چون حاج مرتضی و حاج محسن، شما طبیعتاً از دستۀ دوم نبودید و به نظر میرسد سعی کردید در یک جریان دیگر قرار بگیرید؛ جریان وسطی که نه خیلی جدید بود و نه خیلی سنتی. شما آیا این میانهرو بودن را قبول دارید؟ ما با وجود اینکه از دل دستۀ اول برآمده بودیم، ولی سنت شکنیهایی داشتیم. بههرحال سالهای کودکییمان را تا قبل از اینکه به دانشگاه جبهه برویم در فضای خانواده بودیم. میدانید پدر ما در میان مداحان سنتی سرشناس بودند و اخویها هم به همین کار همت داشتند. حاج مرتضی که هنوز هم عبا میاندازد و حاج محسن هم تا همین چند سال پیش به این مسئله تقید داشت. اکثر ذاکران قدیمی را حاج مرتضی و حاج محسن میشناسند؛ چون میتوان گفت به نوعی همکار بودند. تا اینکه با ورود حاج منصوربه این عرصه در تشکیلات مداحی، انقلابی اتفاق افتاد. به قول حاج سعید حدادیان، حاج منصور پدر مداحی نوین است. کاری که آن موقع حاج منصور کرد، واقعاً یک انقلاب بود. از هیئتهایی که عدهای پیرمرد میرفتند چهارتا جوان هم ممکن بود باشند، یک دفعه «مسجد جامع بازار» پر شد از جوانانی که به سرو سینه میزدند و «حسین حسین» میگفتند. خروجی همانجا هم کرور کرور نیرویی بود که به جبهه میرفت. به این میگویند انقلاب. الآن همچنین انقلابی احتیاج داریم. البته ایشان هم استادی به نام مرحوم چمنی داشت که همۀ این نوآوریها کارایشان بود. من ایشان را دیده بودم. هم سخنرانی خوبی داشت و هم خوب میخواند. خصوصاً نوع مناجات خوانیاش ویژه بود و سبک و سیاق مناجات خواندن حاج منصور اقتباس از ایشان است. خودم هم این را نمیدانستم؛ تا اینکه نواری از مرحوم چمنی پیدا کردم و دیدم که چقدر خواندش مثل الآن حاج منصور است.
اما پاسخ سؤال شما. آنهایی که بهعنوان حرفه به مداحی نگاه میکردند، مجبور بودن در همان قالبهای سنتی حرکت کنند. اینهایی که در ایام جنگ، مثل حاجآقای پوراحمد، نورایی، سازور و حدادیان میخواندند، در فضای مداحی نوین کار میکردند و به تعبیری حرفهشان قرار نداده بودند. البته در طیف سنتی هم - که حرفهشان مداحی است. افراد زیادی هستند که واقعاً تقوای مثالزدنیای دارند و کاملاً مقید به آداب نوکری هستند. اما عدهای هم بعداً وارد این فضا شدند که کاملاً و فقط به دیدۀ حرفه به این کار نگاه میکنند. متأسفانه این افراد از آداب تهی هستند.
پس این فضا به سه بخش تقسیم شد؛ مهمترین بخش، همان بخشی است که در دانشگاه جبهه که به مدیریت حضرت امام بود و در کنار شهدا اتفاق افتاد. من فکر میکنم اگر جبهه نبود الآن مداحی، یکی از مشاغل حرفهای ما بود، اما جبهه کمکم ما را جدا کرد. البته این جدائی، دلیل بربرتری نیست. من بارها گفتهام که خیلی از آقایان هستند که مداحی حرفهشان هست و به دستگاه امام حسین (ع) نزدیکترند تا خیلیهای دیگری که مثل من حرفهشان نیست و عشقشان خواندن است، اما متأسفانه درگیر مسائل دیگر هستند و با رفتارشان خودشان را دور میکنند. گاهی به حسین (پسرم) میگویم کسی که دو جلسه بیشتر از تو به جلسۀ امام حسین (ع) رفته و زحمتکشیده، احترامش بر تو واجب است. بالاخره محاسنش را در خانۀ امام حسین(ع) سفید کرده است. دلیل نمیشود اگر دو تا جوان دور مرا گرفتند، دلیل بربرتری من باشد. یک موقع نَفَس آنها همۀ عوالم را به هم میریخت که اگر من دو ساعت هم ناله بزنم، هیچ فرقی نکند. خلاصه اینکه من تلفیقی از پیروان سنتی خوانی و سبکهای ابداعی هستم.
این سبکهای ابداعی مشکلی برایتان ایجاد نکرد؟
اوایل کار سخت بود و خیلی طول کشید تا جا بیفتد. بههرحال احتیاج بود در آن دورهای که روز بهروز وضعیت موسیقی پسرفت میکرد، ملودیهایی بسازیم که جوابگوی نیاز جوانها باشد. البته در این فضا افراط هم شد. متأسفانه به اسم جذب، همان ترانههایی که بد میدانستیم را داخل تشکیلات امام حسین (ع) کردند. به این خیال که آن جوان ارضا میشود. یعنی بعضیها به همین اندازه به خودشان زحمت نمیدادند که یک ملودی را خودشان بسازند. ما برای این داستان زحمت کشیدیم و هدف داشتیم. ملودیای را میساختیم و دنبال شاعرش میگشتیم تا با آن چارچوبی که در نظر داریم شعرش را بگوید. الآن خیلی از رفقایی که شعر به ما میدهند، بعضی وقتها از دست ما عاصی میشوند. چون ممکن است شعر یک نوحه چند بار عوض شود تا هیچ ایرادی در آن نماند و متناسب قداست این دستگاه باشد.
برنامههایی که شما در حسینیۀ پنبهچی میگرفتید بسیار مورد توجه بود. تا حدی که خیلی از مداحان شب اول محرم میآمدند آنجا سبک نوحۀ شما را ضبط میکردند و میرفتند و تا آخر دهه رویش شعر میگفتند و از آن استفاده میکردند. وقتی جلوتر میآییم. میبینیم شما کسی بودید که برای هر مناسبت یک ملودی جدید میساختید و میخواندید و بنایتان بر این بود که سبک تکراری نخوانید. این قضیه را شما آغاز کردید و الآن تقریباً در همه جا جا افتاده است و سنت خوبی هم شده است که سبکسازان و شاعران برای هر مناسبت یک سبک جدید با شعرهایی با مضامین نوتر میسازند. اصرارتان بر ساختن سبک جدید در هر مناسبت برای چه بود؟
البته نوحههای ایستاده را معمولاً روی یک سبک میخواندیم و فقط شعرها عوض میشد. اما من فکر میکنم بر اساس وضعیت فرهنگی دوران بعد از جنگ و شروع تهاجم فرهنگی نیاز بود که کارهایی بشود. آنقدر آنطرف برای کارهای مبتذل خودشان زحمت میکشند که هنوز یک آهنگ ساخته نشده، آهنگ بعدی میآید و مخاطبش را جذب میکند. البته اوایل ما اینقدر دنبال اینکه هر دفعه یک سبک جدید بخوانیم، نبودیم. شاید درده شب، دو یا سه سبک نوحۀ نشسته یا در زمینۀ امروزی یا تصنیف میخواندیم، اما در شور چرا، همینطور بود که میگویید.
اما ملودیهای جدید را در هیئت شما میشنیدند دیگر. و اصلاً شور ملودیک خواندن مثل شور «حسین حسین ابی عبدالله» که از کارهای اول شما بود، از هیئت شما باب شد.
یک خاطره هم از این ملودیهایی که میساختیم اینجا بگویم. زمان صدام داشتیم به کربلا میرفتیم. من یک عدد از این رکوردرها را داشتم و لب مرز مشغول سبک ساختن بودم و با آن ضبط میکردم. یکی به این مأمورین مرزبان عراق گفته بود که این وسیلۀ جاسوسی دارد.؟؟؟ رد شد، اما دوباره برگرداندند و شروع کردند یکییکی بازرسی کردن. من فهمیدم اینها به دنبال چه هستند و آن را مخفی کردم. ولی بالاخره پیدا کردند و هرچه گفتم بابا این وسیلۀ ضبط صداست، کوتاه نیامدند و گرفتند. دلم هم میسوخت که حدود دویست سیصدتا سبک با آن ضبط کرده بودم. و همهاش رفت! اینکه شما میگویید، فکر میکنم بعضیهایش واقعاً الطاف خود امام حسین (ع) بود که طیف جوان آن موقع بیشتر جذب شوند. ما از این جذب خیرات زیادی دیدیم. خیلی از جوانهایی که حال مناجات نداشتند، آمدند پای مناجات شبهای ماه رمضان دعای عرفه.
ظاهراً همین باعث شد خیلیها هم که اوایل به کار شما انتقاد داشتند، وقتی نتیجهاش را دیدند، تغییر موضع دادند و حمایت کردند.
بله. مثلاً یکی از دوستان ابتدا از منتقدین بود. بعداً خودش مدافع کار ما شد و در جمع آقایان که صحبت میکرد میگفت: «آقا بروید ببینید جوانها رادارند با چه چیزهایی میبرند، چرا شما اینقدر با کارهای مداحان مخالفت میکنید.» البته همه همساز مخالفت نداشتند. خیلیها هم از اول کاری نداشتند. اعتقاد من این است که اگر روحانیت و علما در جذب جوانها بیایند با مادحین که در این فضا کارساز هستند، اتحاد داشته باشند. انقلابی اتفاق خواهد افتاد. همۀ این اتفاقات نوآورانه با وجود اختلافنظرهای ما افتاده است. ببینید اگر اتحاد بود چه میشد.
بارزترین ویژگی مداحان هم نسل خودتان را چه میدانید؟
یکی از چیزهایی که در آن دوره برای ما اتفاق افتاد و در دورههای قبلی هم نبود، تجربۀ جبهه و جنگ بود. دورهای بود که ما همسایۀ شهدا بودیم. این تجربه خیلی تأثیر داشت. این فضا ما را ساخت. البته الآن هم از جوانهایمان ناامید نیستیم. خیلی هاشان هم هستند که نمونهاند. مثلاً بعضی از دوستان که الآن شناختهشده هم هستند. خروجی جلسات ما هستند و از پنبهچی رشد کردند. مثل ما که خروجی حاج منصوریم. ما هم یک کلاس همهاش هم این نیست که بگوییم هیچ خبری نبود. یک ترسی هم که ما داشتیم و باعث شد کمی ترمز را بکشیم این بود که دیدیم مثلاً فلانی و فلانی آمدند، بهعنوان پله از ما استفاده کردند و رفتند به یک سمتوسوی دیگر. این ترس برای ما بود.
این تفاوتی که در شیوۀ خواندن بین نسلهای مختلف مداحی وجود دارد، به اختلاف هم منجر شده است؟
چند سال پیش جلسهای در مشهد توسط هیئت رزمندگان برگزارشده بود. در آن جلسه، هم از بزرگترها مثل آقای (علی)آهی و (یدالله)بهتاش و.... حضور داشتند و هم یک سری از جوانترین مثل آقای (روحالله)بهمنی و (احد)قدمی و دیگران. یکسری هم حلقۀ وسط بودند؛ مثل بنده، سعید حدادیان و حیدر توکل. وقتی وارد جلسه شدم، یکی از مداحان، حرفی زده و دعوایی راه افتاه است. فضا حسابی ملتهب بود. تا روز آخر هم این داستان ادامه داشت. من معمولاً در این همایشها صحبت نمیکنم. ولی این بار باوجوداینکه کار تمامشده بود و وقت هم نبود، خودم پیشنهاد دادم که چند کلمهای حرف بزنم. ده دقیقه آنجا صحبت کردم که به اعتقاد خودم نه تنها باعث التیام زخمهای بزرگترها شد که بچههای جوانتر را هم کمی آرام کرد. من آنجا گفتم که متأسفانه یا حواسمان نیست یا یادمان رفته است که با جوان چطور باید برخورد کنیم. خطاب به بزرگترها گفتم: شما خودتان حتماً در خانه جوان دارید. من دست تکتک شما را میبوسم و فکر میکنم که پدر مرحومم هم بین شما نشسته است. بیایید صحبتی پدر-پسری باهم داشته باشیم. واقعاً شما با جوانانتان چطور برخورد میکنید؟ اگر حرفی بزنند میزنیدشان و از خانه بیرونشان میکنید یا سعی میکنید به خاطر اینکه جوانتان حفظ شود، بعضی جاها با او راه بیایید؟ حتی میدانید که حق با او نیست، اما با برخورد خوب با او راه میآیید. حاج احمد چینی هم در آن جمع بودند و من آقا مهدی زنگنه را مثال زدم. گفتم چه شده که این آقای زنگنه سالی دو بار میرود به هیئت منزل آقای چینی. اصلاً چه شده که آقای چینی با او رابطه دارد. هر کس نمیتواند این کار را بکند. پس میشود کسی پیر غلام امام حسین (ع) و درهمان کسوت مداحی سنتی باشد و با جوانی مثل آقای زنگنه ارتباط نزدیک برقرار کند. جوری که هر دو به هیئت هم بروند و بخوانند اینکه نمیشود فقط بزنیم. از اولی که خود من وارد این فضا شدم کسی نیامد از ما حمایت کند. همان موقع بعضیها علما را به جان ما میانداختند. دورانی بود که هجمهای درستشده بود علیه کفزدن در مجالس و همه در ا ین مورد نظر میدادند. به یکی از علمای بزرگ و محترم تهران، آنقدر اخبار غلط رسانده بودند که این بزرگوار هم علیه ما موضع گرفتند و گفته بودند که اگر در ولادت امام رضا (ع) که مناسبت بعدی ما بود، کف بزنید، حکمی که امام برای سلمان رشدی داد من برای شما میدهم. اتفاقاً قبل از آن، من دریکی از روضهها خدمت آقا رفته بودم و در این خصوص از ایشان سؤال کردم باوجوداینکه من در ا ین مسئله تحقیق کرده بودم، ترسیدم که نکند ما داریم اشتباه میرویم و برای دل خودمان این کار را میکنیم. از ایشان سؤال کردم که اگر شما صلاح نمیدانید، ما این برنامههای مولودی را نگیریم. آقا فرمودند: نه. ما برنامۀ شما را دیدهایم و جهات شرعیاش هم رعایت میشود. این حرف را که آقا گفتند، خیلی دلم قرص شد.
ادامه دارد...
یکی از رسالتهای «کربوبلا» اطلاعرسانی در حوزه امام حسین علیهالسلام است که در راستای این رسالت، رویدادهای خبری را پوشش میدهد و مصاحبه با افراد صاحب نظر را به صورت غیرجانبدارانه در جهت تبیین دیدگاههای مختلف منتشر میکند. در نتیجه نظر افراد مصاحبه شونده لزوما همان دیدگاه «کربوبلا» نخواهد بود.