در بخش‌هایی از این اثر به روایت قزلی می‌خوانیم:

«بعضی از جوان‌های مهرانی پرشورتر بودند و اصرار داشتند برای آن شب تریلی را برگردانیم مهران. می‌گفتند مگر ما شیعه نیستیم؟ مگر ما امام حسین (ع) را دوست نداریم؟ مگر خون مردم خوزستان از ما رنگین‌تر است که ضریح را پنهانی از شهر ما عبور دادید؟ می‌گفتند مغازه‌دارها مغازه‌ها را بسته‌اند و دارند می‌آیند. می‌گفتند اگر می‌دانستیم فقط باید از روی جنازه‌مان می‌گذشتید که ضریح را این طوری بیاورید مرز. می‌گفتند از چند سال پیش ما به زائران امام حسین (ع) در این شهر و این مرز کمک می‌کنیم، چرا حالا که ضریح از اینجا می‌گذرد نباید یک روز مهمان ما باشد.

یکی‌شان  می‌گفت: «از  بی‌عرضگی مسئولان ماست که شما این‌طور آمدید و می‌روید. مردم این شهر مثل مسئولانش نیستند. اگر توی شکم من هم تیر خالی کنید، از جلوی تریلی کنار  نمی‌روم.»  به شوخی به او گفتم: «ما تیر نمی‌زنیم. اگر کسی جلوی تریلی بایستد از رویش رد می‌شویم.» و بعد جدیتر توضیح دادم که مسئولان شهرشان هم دست بالا یک ساعت است ماجرا را می‌دانند، اما  آنها قبول نمی‌کردند. دلم برایشان می‌سوخت. برای اینکه ضریح در شهرشان نمانده غبطه می‌خوردند. و من از صمیم دل غبطه می‌خوردم به این  شوقشان.»

انتشارات سوره مهر به تازگی اعلام کرده است که چاپ دوم این اثر را روانه بازار کرده است.