گل بپاشید، گل بریزید به میمنت قدوم فرشته‌ی مهربانی، نورچشمان علی علیه‌السلام آمده است، زینت دوش ابوتراب (ع) آمده است، قرار قلب ام‌ابیها سلام‌الله‌علیها آمده است، پناه بی کسی های مجتبی (ع) آمده است. خود گل است و گل می‌پروراند و گل می‌رویاند و پاسِ گل می‌دارد. باغبان گل‌های آل طه و کاروان‌سالار آل رسول الله صلوات‌الله‌علیه‌و‌آله‌‌وسلم میهمان جمع با صفای اهل کساء شده است. بهترین شاگرد مکتب علی (ع) و سرفرازترین بانوی بنی‌هاشمیان، خطیب دشمن سوزِ مجلس شب اندیشان و حبیب جان عالمیان، همو که فرشتگان پاس محملش می‌دارند و کروبیان گرد چادرش به غنیمت می‌ستانند، صبر را نشانه‌ی افتخار و ایمان را خانه‌ی جاویدان است این افلاکی خاک نشین.

گویی او همان زهراست (س) که شام عاشورا دست به پهلو شده است و علی (ع) است که چشمانش به خون نشسته و مجتبی (ع)است که جگرش را پاره پاره کرده‌اند و جان حسین (ع) است که زخمی‌ و داغدار برجای ماند تا پیامبر عاشورا باشد و حافظ خون خدا. حجت حق را سپر است و متصل کننده ریسمان الهی از عاشورا تا همیشه‌ی دوران، همگان وامدار همت والای بانوی عشق و ایثارند و مبهوت این همه صلابت و اقتدار. براستی چه کرده‌ای عقیله ی بنی هاشم که درهنگامه‌ی میلادت لبخندها نیز از بارش بی‌امان چشم‌ها مرطوبند؟

ببار ای ابر پربار رحمت حق، بر زمین خشک سینه‌هامان ببار، تا بروییم و ببالیم و جنه‌الحسین را به پرواز درآییم، ای جان عشق و ایمان، بیا که زندگی با توست، بندگی با توست، عشق با توست، آسمان با توست، بیا تا در امان بال‌های تو از هیاهوی این دنیای دنی به آرامش و شکوه ایمان برسیم. حیف از آن گام‌های استوار که بر زمین بگذاری، بردیدگان ما بگذار تا فرش راهت گردند و با شمیم روح افزای بهشت آفرینت بارانی.

زینب فرشته بود، پر خویش وا نکرد.