مقدمه‌

عاشورا‌ نـه یـک روز کـه تاریخی به پهنای تاریخ بشریت است و کربلا نه قطعه‌ای کوچک از زمین که جغرافیای اطلس‌ جهان‌ است‌. جمله «کُلُّ یَومٍ عَاشُورَا وَ کـُلُّ اَرضـٍ کـَربَلا» هر چند‌ روایتی از معصوم نیست اما حقیقتی اسـت انـکارناپذیر. تحقق عینی این جمله انبوهی از آثار ادبی _ هنری است‌ که‌ تاریخی‌ بس کهن را پیشینه‌اش ساخته است. ادبیات مرثیه و سـرایش شـعر در‌ سـوگ‌ امام حسین (ع) امروز و دیروز ندارد. برای این سوز و گداز هـند، ایران، عراق و یا هر سرزمین دیگر‌ فرقی‌ ندارد‌. مهر حسین (ع) مرزها را درنوردیده و قلب‌های سوخته فراوانی را فتح کرده اسـت‌.

از‌ سـویی‌ بـاید دانست که جنبه‌های دیگری در ادبیات عاشورایی وجود دارد که اگر مهم‌تر از‌ نـگاه‌ رثـا‌ و سوز و گداز بر مظلومیت امام حسین (ع) نباشد، کمتر از آن نیست. تفسیرها و تحلیل‌های نهضت‌ حسینی‌، مبانی اعتقادی آن، درسـ‌ها و پیـام‌های مـکتب عاشورا به مراتب مهم‌تر از مرثیه‌خوانی صرف‌ بر‌ امام‌ حسین (ع) است. از این‌رو بـخش اعـظمی از ادبـیات عاشورایی به تبیین جنبه‌های اعتقادی، شعارها‌ و درس‌های‌ نهضت امام حسین (ع) مصروف شده است.

در بـین اشـعاری کـه این نگاه را‌ به‌ قیام‌ عاشورا داشته‌اند می‌توان دوبیتی خواجه معین‌الدین چشتی را مطرح نمود. خـواجه بـا خلق شعری که‌ هشتصد‌ سال از سرایش آن می‌گذرد، جنبه‌های اعتقادی و درس‌های مهم نهضت حـسینی را‌ تـرسیم‌ نـموده‌ است. شعر خواجه صدها سال است که در هند و پاکستان مورد استقبال عموم مردم قـرار‌ گـرفته‌، در‌ عزاداری‌ها و مراسم مذهبی آن دیار توسط مداحان و قوّالان خوانده می‌شود. نوشتار حاضر‌ بر‌ آن اسـت کـه ضـمن معرفی این شاعر، دوبیتی مزبور را تجزیه و تحلیل نموده، مبانی اعتقادی و کلامی‌ آن‌ را مورد بررسی قـرار دهـد. از این‌جهت دو پرسش اساسی فراروی مقاله‌ قرار‌ دارد. ابتدا باید معلوم شود که خـواجه‌ مـعین‌الدین‌ چـشتی‌ کیست و چه تأثیر و جایگاهی در میان مسلمانان‌ هند‌ داشته است؟ دیگر آن‌که خواجه درباره امام حسین (ع) چـه سـروده و آن شـعر کدام عناصر‌ نهضت‌ حسینی را مد نظر قرار‌ داده‌ و مبانی کلامی‌ آن‌ چیست؟

پیـشینه‌ تـحقیق

درباره احوال و زندگانی خواجه معین‌الدین‌ چشتی‌ آثاری نگاشته شده است. آثار زیر به ترتیب تاریخی از آن جـمله‌اند‌:

  1. مـقاله‌ «خواجه معین‌الدین چشتی اجمیری». (اخترچیمه، 1353‌: 583 – 591)
  2. کتاب طریقه‌ چشتیه‌ در هند و پاکستان و خدمات پیـروان‌ ایـن‌ طریقه به فرهنگ اسلامی و ایرانی. (آریا، 1365)
  3. کـتاب خـواجگان چـشت. این کتاب به‌ زندگی‌نامه‌ سی تن از مـشایخ چـشتیه‌ و از‌ جمله‌ خواجه معین‌الدین پرداخته‌ است‌. (چشتی، 1386: 102 - 109‌)
  4. مقاله‌ «دیدگاه عرفانی خواجه معین چشتی بـر اسـاس دیوان منسوب به وی». (کیخای فـرزانه و سـلیمی‌ خراشاد‌، 1394: 97 – 116)

آثـار پیـش‌گفته، زنـدگی‌نامه‌ و تأثیرات‌ فکری خواجه‌ را‌ بر‌ محیط هـندوستان مـورد بررسی‌ قرار داده‌اند.

آن‌چه اثر حاضر را از آثار پیشین جدا می‌سازد، نگاه خـاص ایـن مقاله‌ به‌ دوبیتی خواجه معین‌الدین چـشتی است. تاکنون‌ هیچ‌ اثـر‌ پژوهـشی‌، دوبیتی‌ خواجه معین‌الدین را‌ ارزیابی‌ نـکرده اسـت. از این‌رو تبیین مبانی و شرح مضامین دوبیتی مزبور از امتیازات تحقیق پیش روست.

مروری‌ بـر‌ حـیات‌ خواجه معین‌الدین چشتی

خواجه مـعین‌الدین حـسن سـجزى‌ معروف‌ به‌ چـشتى‌، از‌ عـرفاى‌ قرن ششم و مروّج سـلسله چـشتیه در هند، در سال 537 هجری قمری به دنیا آمد. برخى بر این باورند که نسل وى از سـادات سـیستان بود و به‌ احتمال بسیار خود وى نـیز در قـصبه سجز بـه دنـیا آمـد. از این‌رو، به معین‌الدین حـسینى سجزى هم مشهور بود. همچنین به دلیل سکونت و وفات معین‌الدین در اَجمیر، به اَجمیرى‌ هم‌ شـهرت داشـت. (توسلی، 1394: 1/172)

خواجه از اکابر مشایخ صوفیه و پیـشوای طـریقت چـشتیه در شـبه قـاره هند و پاکستان بـوده اسـت. چنان‌که مشهور است وی پس از سید علی بن‌ عثمان‌ هجویری صاحب کشف‌المحجوب بزرگ‌ترین و مهم‌ترین شخصیت تصوف اسلامی اسـت کـه شـمع نور اسلام را در آن دیار به درخشش درآورد. وی اولین بـار‌ سـلسله‌ طـریقت عـرفانی را در آنـ‌جا‌ بـنیان‌ نهاد و بساط ارشاد را گسترد و مقبولیت و محبوبیت فراوانی به دست آورد. (اخترچیمه، 1353: 583)

پدر بزرگوارش خواجه غیاث‌الدین حسن از سادات حسینی بوده که‌ نسب‌ شریفش با پنج واسطه‌ به‌ امام رضا (ع) مـی‌رسد. در پانزده سالگی پدرش درگذشت و باغ و ملک وی به ارث خواجه رسید. روزی خواجه به درختان آب می‌داد که درویش ابراهیم قندوزی در باغ آمد و از صحبت‌ درویش‌ نور هدایت در باطنش روشن گشته، دلش از املاک و اسباب سرد شد. خـانه و اثـاث را فروخته و به شوق تحصیل علم و فضل راه سمرقند در پیش گرفت. مدتی در سمرقند و بخارا‌ به‌ حفظ قرآن‌ و کسب علوم ظاهری پرداخت. سپس در نواحی نیشابور به خدمت و ملازمت شیخ عثمان هاروَنی نـایل آمـد. در‌ اوان جوانی از اصحاب و مریدان وی شد. خرقه خلافت یافت. از‌ آن‌ پس‌ خواجه به بغداد رفت و به قولی از محضر عارفان بزرگ زمان مثل شیخ عبد القـادر جـیلانی، شیخ ‌‌ضیاءالدین‌ ابوالنجیب سهروردی، شـیخ نـجم‌الدین کبری و شیخ شهاب‌الدین عمر سهروردی اکتساب فیض و برکت نمود‌ و بعد‌ از‌ بیست سال همنشینی با خواجه عثمان هاروَنی و سفرهای بسیار در سرزمین‌ها اسلامی و دیدار با چـندین‌ تـن از مشایخ معروف آن عصر بـه ولایـت هندوستان مأمور گردید و در شهر‌ اجمیر ساکن شد. در‌ آن‌جا‌ در ترویج دین مقدس اسلام اهتمام داشته و طریقه تصوف چشتیه را در آن سرزمین رواج داد. (همان، 583 – 584)

خواجه معین‌الدین از آموزگاران معنوى جامعه هند به شمار می‌رود. زمان حـیات‌ وى بـا روى کار آمدن مسلمانان ترک‌نژاد افغان که بعدها سلطنت مملوکان دهلى را پایه گذارى کردند، مصادف بود. به نظر مى‌رسد حسن شهرت و تأثیرى که خواجه بر جوانان مسلمان امروز‌ شبه‌قاره‌ گذاشته اسـت، تـابع اخلاق اسـلامى و محیط‍ پرورشى و سیاسى فرهنگى زمان اوست. (توسلی، 1394: 1/172)

از لحاظ عقیده، مشایخ چشتیه، سنی حنفی مذهبند، اما نسبت بـه ائمه شیعه دارای خلوص و ارادت‌ بیشتری‌ بودند، به حدی که در این مـورد دسـت کـمی از خود شیعیان نداشته‌اند. (کیخای فرزانه و سلیمی خراشاد، 1394: 113)

وفات خواجه روز دوشنبه ششم ماه رجب سال 633 هجری‌ قمری‌ بـود (‌ ‌آریـا، 1365: 93). مزار خواجه معین‌الدین چشتی در اَجمیر هند از پررونق‌ترین مراقد صوفیه هند قرار دارد (صافی، 1382: 40) و گـفته مـی‌شود کـه خواجه صاحب کرامات و خوارق عادات‌ است‌ (مدرس‌ تبریزی، 1374: 5/349). در ایوان‌ و رواق‌ها‌ و داخل‌ مقبره اشعار زیادی بـه زبان فارسی که زبان رسمی کشور هند بود، دیده می‌شود.

جایگاه خواجه مـعین‌الدین چشتی در بین مسلمانان‌ هـند‌

اسـلام‌ به هندوستان خصوصاً هند شمالی، شرقی و مرکزی توسط‌ عرفا‌ و متصوفان ایرانی آمده است؛ طوری‌که می‌توان گفت بین ایرانیان و هندیان نه‌تنها شباهت فرهنگی و نژادی وجود دارد، بلکه یک عقد‌ روحانی‌ دینی‌ نیز بـسته شده است. (جعفری هند، 1352: 238)

خواجه معین‌الدین‌ در منطقه شبه‌قاره هند با القابی معروف است که می‌توان عمق تأثیرگذاری و جایگاه او را در میان مردم‌ آن‌ دیار‌ از آن القاب استنباط نمود. القابی همچون سلطان الهند، ولی الهند‌، وارثـ‌ النـبی فی الهند، خواجه خواجگان، خواجه اجمیری و خواجه غریب‌نواز. (اخترچیمه، 1353: 583)

مسلمانان هند معتقدند اگر‌ کسی‌ این‌ قدر قدرت و استطاعت نداشته باشد که به حج بیت‌الله و زیارت روضه‌های ائمه‌ اطهار‌ و اولیای‌ دیـن مـشرف گردد، دست‌کم به زیارت سه آستانه بزرگ، یعنی مرقد حضرت قطب‌الدین بختیار‌ کاکی‌، درگاه‌ حضرت خواجه نظام‌الدین معروف به اولیا و زیارتگاه حضرت خواجه معین‌الدین چشتی بشتابد و این زیارت‌ کـمتر‌ از حـج بیت‌الله نیست. (جعفری هند، 1352: 242 – 243)

از میان تمام عواملی‌ که‌ در‌ گسترش اسلام در هند سهیم بوده‌اند، طریقه‌های عرفانی مختلف و به‌‌ویژه مشایخ سلسله چشتیه نقش‌ مهم‌تری‌ ایفا کرده‌اند. در اثر روش مداراجویانه خواجه معین‌الدین چـشتی، شـمار زیـادی از هندوان‌ اسلام‌ آوردند‌. بنا بـه روایـت‌های تـذکره‌نویسان، از آن‌جا که وی در عالم رویا از جانب پیامبر (ص) مأمور‌ ترویج‌ اسلام در هند شد، او را نایب رسول‌‌الله (ص) در هند می‌نامند. با‌ در‌ نظر‌ گرفتن این واقعیت کـه شـمار زیـادی از مردم اجمیر و راجستان در اثر کوشش‌های او به‌ اسلام‌ ایـمان‌ آوردنـد، این روایت‌ها چندان دور از حقیقت نمی‌نماید و شاید از این‌روست که‌ او‌ را مروج دین نبوی و طریقه علوی در هندوستان دانسته‌اند. خواجه معین‌الدین در میان مـردم هـند چـنان‌ جایگاهی‌ یافت که آرامگاه وی در اجمیر تا امروز زیارتگاه مسلمانان و هـندوهاست. (آریا‌، 1367‌: 19/305)

به معین‌‌الدین آثارى مکتوب منسوب‌ است‌ که‌ برخى از آن‌ها عبارت‌اند از:

1. انیس الارواح‌ یا‌ انیس دولت؛ 2. گنج اسرار؛ 3. دلیـل العـارفین؛ 4. بـحر الحقایق؛ 5. اسرار الواصلین؛ 6. رساله وجودیه؛ 7. کلمات‌ معین‌الدین‌ سَجزى؛ 8. دیوان مُعین. (تـوسلی، 1394‌: 1/175‌)

ایـن آثار‌ همگی‌ صبغه‌ عرفانی دارند و درباره مسائل صوفیه همچون‌ بیان‌ برخی از ملفوظات خواجه عثمان هاروَنى، شـرحی بـر مـناجات خواجه عبداللّه انصارى‌، تبیین‌ مسائلى از قبیل طهارت، نماز، ذکر‌، محبت، وحدت و آداب سـالکان‌، شـرح‌ سـیر و سفر عرفانى خود از‌ جمله‌ معراج و وصول خود به مقام وحدت، هشت نامه به قـطب‌‌الدین بـختیار، تـبیین نیروهایى‌ که‌ به سبب ریاضت و چله‌نشینى به‌ وجود‌ مى‌آید‌ و بیان وحدت وجود‌، نفى‌ و اثـبات، نـاسوت، لاهوت و ملکوت‌ هستند‌.

دوبیتی خواجه معین‌الدین درباره امام حسین (ع)

شاه است حسین، پادشـاه اسـت حـسین           دین است‌ حسین‌، دین‌پناه است حسین

سر داد و نداد‌ دست‌ در دست‌ یزید‌                   حقا‌ که بـنای لا اله است حسین

این دو بیتی به خواجه منسوب بوده و امروزه نیز بر سر زبـان‌های عـام‌ و خـاص‌ رایج است. (کاظمی پاکستانی، 1337: 271‌؛ چوهدری‌، 1386‌: 94‌)

دوبیتی‌ خواجه در معرفی‌ امام‌ حسین (ع) و شناساندن حضرت برای اهالی شـبه‌قاره هـند توفیق فراوانی داشته است. این شعر بدون ایجاد هیچ‌ حساسیت‌ قومی‌ و مـذهبی در بـین مـردم آن دیار در‌ مراسم‌های‌ مذهبی‌ و آیین‌های‌ دینی‌ که‌ عموماً توسط اهل‌سنت و صوفیان برگزار می‌شود، همچون قوّالی[1] کـه بـه هـمراه موسیقی خاصی است، همواره رایج بوده است.

شعر مزبور در دیوان غزلیات خـواجه مـوجود نیست (نک‌: چشتی، 1362)، ولی بر سردر بارگاه خواجه نقش بسته (غروی، 1375: 85) و در سال 1396 تابلوی کاشی‌کاری مزین به ایـن شـعر توسط بنیاد بین‌المللی غدیر قم بر بارگاه خواجه معین‌الدین‌ نصب‌ شده اسـت. (سـایت اینترنتی بنیاد بین‌المللی غدیر)

مبانی دوبیتی خـواجه مـعین‌الدین

مـبانی دوبیتی را می‌توان ذیل چهار عنوان کلی مـورد بـررسی قرار داد:

الف) شاه بودن امام حسین (ع)

واژه‌ شاه‌ در لغت به معنای کسی است کـه بـر کشوری سلطنت کرده و صاحب تـاج و تـخت است (مـعین، 1375: 1/2003). البـته بـه هر چیزی که‌ در‌ بزرگی و خوبی بـه حـسب صورت‌ و معنا‌ از امثال خود امتیاز داشته باشد نیز شاه گفته می‌شود (ابـن خـلف تبریزی، اظـهار نظر درباره واژه شاه کـه از چـه زمانی وارد ادبیات دینی شده و شخصیت‌های معنوی نظیر امامان و یا امامزادگان با این لقب ذکـر شـده‌اند، نیازمند تحقیق‌ بیشتر‌ است. آن‌چه‌ اکـنون بـا نگاهی اجـمالی مـعلوم مـی‌گردد این است که ایـن واژه بر ائمه( و امامزادگان اطلاق شده است‌. به عنوان نمونه در سر در حرم امام رضا (ع) کلمه «السـلطان‌ عـلی‌ بن‌ موسی الرضا (ع)»، نوشته شده و حـضرت در بـسیاری از آثـار نـوشتاری قـرون گذشته با عـنوان «سـلطان خراسان» و «شاه ‌‌خراسان‌» معروف و مشهور بوده است. (نوایی، 1394: 344)

درباره امامزادگان نیز می‌توان گفت لقب‌ شاه‌ و شـاهزاده‌ بـرای امـامزادگان فراوانی به کار رفته است. از آن جمله مـی‌توان بـه امـامزادگان مـدفون در‌ ایـران بـه تفکیک استانی اشاره کرد:

  1. شاه رضا، شاه زید، شاه ناصر، شاهزاده‌ محمد و شاهزاده ابراهیم واقع‌ در‌ استان اصفهان.
  2. شاهزاده محمد واقع در استان بوشهر.
  3. شاه عبدالعظیم حسنی و شاهزاده حـسین واقع در استان تهران.
  4. شاهزاده ابراهیم واقع در استان خراسان رضوی.
  5. شاهزاده عبدالله واقع در استان خوزستان.
  6. شاه‌ عبدالرحمن واقع در استان چهارمحال و بختیاری.
  7. شاه چراغ، شاه فرج‌الله، شاه میرعلی حمزه، شاهزاده حسین، شـاه مـحمد و شاه علمدار واقع در استان فارس.
  8. شاهزاده اسماعیل، شاه احمد قاسم، شاه سیدعلی، شاه‌ ابراهیم‌ و شاه جمال غریب واقع در استان قم.
  9. شاه احمد، شاه محمد و شاهزاده ابراهیم واقع در استان لرسـتان.
  10. سـلیمان شاه واقع در استان کرمان.
  11. شاه بال و زاهد واقع در‌ استان‌ مازندران.
  12. شاهزاده حسین واقع در استان مرکزی.
  13. شاه زین علی و شاهزاده محمد واقع در استان کـهگیلویه و بـویر احمد.
  14. شاه محمدتقی واقع در اسـتان هـرمزگان. (بانک جامع‌ امامزادگان‌ و بقاع متبرکه)

البته برخی اقطاب صوفیه و دراویش نیز با این لقب یاد شده‌اند. مسلّم این است که در زمان خواجه معین‌الدین، واژه شـاه بـه امام حسین (ع) اطلاق شـده اسـت‌.

در‌ تاریخ‌ کربلا نیز از سوی برخی‌ از‌ یاران‌ حضرت کلمه‌ای شبیه به سلطان برای حضرت به کار رفته است. یکی از اصحاب امام هنگام رجزخوانی، حضرت را چنین توصیف‌ کرد‌:

أمیری‌ حسین و نعم الأمـیر؛ (ابـن شهر آشوب، 1379: 4/104‌)

حسین‌ امیر و فرمان‌روای من است و چه نیکو امیری است.

واژه امیر هر چند عیناً معادل واژه سلطان و شاه نیست، اما‌ بی‌ارتباط‌ با‌ آن نیز نمی‌تواند باشد.

اطلاق شاه به امام حسین (ع) جـلوه‌ای‌ از ولایت تـکوینی

از اطلاق نام شاه بر امام حسین (ع) برداشت‌های مختلفی می‌توان داشت که یکی از تفاسیر‌ ذوقی‌ این‌ است کـه در مملکت وجودی خواجه معین‌الدین و تمام کسانی که شیفته‌ امام‌ حسین (ع) هـستند، حـضرت سـلطنت و حکومت می‌کند. او بر دل‌های تمام انسان‌های آزادی‌خواه حکومت دارد. می‌توان این‌ نگاه‌ خواجه‌ را به بحث کلامی ولایت تـکوینی ‌ ‌ائمـه (ع) مرتبط دانست.

ولایت تکوینی، یعنی‌ مسلط‌ شدن‌ بر جهان هستی و سرپرستی موجودات جـهان و عـهده گـرفتن تدبیر امر آن‌هاست. (جوادی آملی، 1379‌: 123‌)

این‌ ولایت مخصوص خداوند متعال است. او هرگونه تصرف و تدبیر در هـر موجودی و هر رقمی‌ برایش‌ فراهم و ممکن است در مرتبه بعد، خداوند به هر فـرد که بخواهد ببخشد‌. البـته‌ ولایـت‌ تکوینی اشخاص، در طول ولایت تکوینی خداوند است و به اذن خداوند در عالم هستی‌ تصرف‌ دارند.

پیامبر و خاندان مکرم وی، همان‌گونه که در حوزه تشریع، لسان ناطق حق‌اند‌، در‌ عرصه‌ تکوین دست عطا و بازوی قدرت خداوندند. ایـشان محل ظهور قدرت کامل الهی و مظهر سلطنت قاهر‌ ربوبی‌ هستند. بدین ترتیب دنیا و آخرت، به لحاظ نظام اسباب و مسببات، با یکدیگر‌ سنخیت‌ داشته‌ و تشریع با تکوین هماهنگ است. اگر در آخرت (بـه اذن و فـرمان الهی) حساب‌رسی و پرونده خلق‌ و تقسیم‌ و سوق‌ افراد به سوی بهشت و دوزخ، زیر نظر پیامبر (ص) و علی (ع) انجام می‌گیرد، در‌ دنیا‌ نیز این بزرگواران، جنود پروردگار و واسطه جریان فیض ربوبی به مخلوقات بوده و کـارگزاران خـداوند در هستی‌ (فرشتگان‌ و …) به اذن خداوند تحت نظارت گسترده ایشان خدمت می‌کنند. در عین حال‌ آن‌ بزرگواران از خود استقلالی نداشته و صرفاً در‌ دایره‌ قدرت‌ و مشیت الهی عمل می‌کنند. (ابوالحسنی منذر، 1384‌: 477‌ - 478)

شاه‌حسین‌گویان تبریز

در بـیشتر نـقاط آذربایجان و به طور گسترده در تبریز نوعی‌ مراسم‌ مذهبی برگزار می‌شود که در‌ زبان‌ محلی «شاخ‌سی‌» نامیده‌ می‌شود‌. این کلمه گویش ترکی «شاه‌حسین» است‌. این‌ مراسم از چند روز مانده به محرم تـا ظـهر روز عـاشورا ادامه‌ می‌یابد‌ (محدثی، 1376: 239). شاخ‌سی در اصـل‌ یـک رژه نـظامی است‌. در‌ مراسم شاه‌حسین‌گویان، عزاداران نوعی چوب‌ مخصوص‌ این نوع عزاداری را از زمین تا فرق سر خود حرکت می‌دهند و وقتی‌ چوب‌ به زمـین نـزدیک مـی‌شود، همگی‌ با‌ صدای‌ بلند ندای «شاخ‌سی‌» (شاه‌حسین‌) و زمـانی کـه چوب به‌ سرشان‌ نزدیک می‌شود، همگی با صدای بلند ندای «واخ‌سی» (وای‌حسین) سرمی‌دهند.

مراسم «شاخ‌سی» یادآور وفاداری‌ بی‌نظیر‌ یـاران امام (ع) بـه اهل بیت (ع) است‌. هر‌ یک از‌ اصحاب‌ به‌ لحاظ انسانی، اخـلاقی و تربیتی‌ جایگاه بالایی داشتند. آن‌ها به دلیل معرفت بالای‌شان، خود را فدایی امام حسین (ع) می‌دانستند و مانند‌ پروانه‌ دور وجودش بـه پرواز درمـی‌آمدند. مـی‌توان‌ این‌ وفاداری‌ را‌ در‌ مذاکره شب عاشورای‌ امام (ع) با یاران خود به وضـوح یـافت.

پس از سخنان صریح و آزادمنشانه حضرت (ع) در میان یارانش در‌ شب‌ عاشورا‌ _ مبنی بر این که آن‌ها کشته خواهند‌ شـد‌ و هـر‌ کـس‌ می‌ خواهد‌ برود، برود _ یاران مخلص امام (ع) یکی یکی بلند شده و مـراتب وفـاداری و اخـلاص خود را به حضرت نشان دادند. ابتدا عبّاس بن على به امام (ع) عرض کرد:

بـراى‌ چـه از تـو دست برداریم؟ براى این که پس از تو زنده بمانیم؟ خدا نکند هرگز چنین روزى را ببینی.

آن‌گاه برادران امام (ع) و فـرزندان و برادرزادگان او و فرزندان عبدالله بن جعفر (فرزندان حضرت‌ زینب‌ (س)) به پیروى از عبّاس یکى پس از دیـگرى سـخنان مـشابهى گفتند. سپس یاران امام (ع) مثل مسلم بن عوسجه، حبیب بن مظاهر و بقیه یاران امام (ع) بـه حمایت از امام سخنرانی‌ و اعلان‌ وفاداری نمودند. (مفید، 1413: 2/91 و ابومخنف کوفی، 1417: 197 – 198)

اصل مراسم «شاخ‌سی» یـادآور اعـلان وفـاداری اصحاب به حضرت (ع) و اهل بیت (ع) است و شعار‌ مزبور‌ و تعبیر «شاه‌حسین» طبیعتاً این وفاداری‌ را‌ بهتر نـشان مـی‌دهد.

ب) اطلاق دین به حضرت حسین (ع)

اگر دین را مجموعه‌ای از اعتقادات، اخلاقیات و فقهیات بـرشمریم، مـی‌توان بـا نگاهی ذوقی قیام حسینی را‌ تجلی‌ هر سه بخش مزبور‌ دانست‌: جنبه‌های عقیدتی و کلامی قیام حـسینی، ابـعاد اخـلاقی نهضت سید الشهدا( و درس‌های فقهی امام (ع).

در مبنای کلامی لحظه به لحظه زنـدگی پیامبر (ص) و معصومان (ع) درس زندگی است. در این‌که سیره معصومان (ع) یکی‌ از‌ منابع معتبر کلامی، اخلاقی و فقهی است شکی وجود نـدارد. امـا در این میان حضرت امام حسین (ع) و به ویژه قیام و شهادت حضرت در نشان‌گری ایـن ابـعاد جلوه و عظمت خاصی دارد.

خواجه‌ معین‌الدین‌ به زیـبایی‌ تـمام حسین (ع) را عین دین معرفی می‌کند؛ یعنی حسین (ع) نـفس دیـن است. حسین (ع) عقیده، عمل و اخلاق است‌. اگر حسین (ع) به درس فقهی جهاد عمل کـرد، اخـلاق عفو و گذشت‌ را‌ زیر‌ پا نگذاشته بـه دشـمنش آب داد و حیواناتشان را هـم سـیراب کـرد. او از دشمن مهلت خواست اما ‌‌نه‌ بـرای بـهرمندی بیشتر از لذایذ دنیوی؛ بلکه برای اقامه نماز، قرائت قرآن و راز‌ و نیاز‌. به‌ لحـاظ عـقیدتی اگر توحید مجسم بود، نماز ظـهر را در آن بحبوحه به دور از‌ چشم‌ها و در خـفا نـخواند بلکه اخلاصش را بدون هیچ ریـا و سـمعه‌ای جلوی هزاران‌ هزار چشم متجلی کرد‌.

کربلا‌ را می‌توان دایره‌المعارف اسلام دانست. قاموس‌نامه‌ای کـه بـسیاری از معارف اسلامی در آن به نمایش گـذاشته شـد.

خـود حضرت (ع) چندین بـار در سـخنان گوناگونش از کلمه دین اسـتفاده کـرد و جایگاه حقیقی‌ دین و دین حقیقی را ترسیم نمود. حضرت وقتی وارد کربلا شد به اصحابش فـرمود:

إِنـَّ النَّاسَ‏ عَبِیدُ الدُّنْیَا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عـَلَى أَلْسـِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ مـَا دَرَّتـْ مـَعَایِشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قـَلَّ‌ الدَّیَّانُونَ‌؛ (ابن شعبه حرانی، 1404: 245)

مردم بنده دنیا هستند و دین لیسیدنی‌های زبانشان است، مادامی که دنـیایشان را تـأمین کند دور و بر دین می‌گردند و هنگام آزمـایش الهـی دیـن‌داران کـم مـی‌شوند.

باید‌ هم‌ حسین (ع) دیـن باشد؛ چراکه در آن بحبوحه و وانفسای کربلا تنها امام (ع) و یاران باوفایش بودند که دین حقیقی را نشان دادند. دیـن حـسینی حـقیقت دین بود و دین یزیدی تهی از‌ آن‌.

در آن زمـان‌ها مـرسوم بـود کـه جـنگجویان هـنگام نبرد شعار می‌دادند و رجز می‌خواندند. در آن اشعار غالباً خود را معرفی و هدفشان را از جنگ بیان می‌کردند. در عبارتی که‌ به‌ عنوان‌ زبان حال حضرت امام حسین (ع) است‌، چنین‌ آمده است:

إن کـَانَ دِینُ مُحَمّدٍ لَم یَستَقِم اِلا بِقَتلِی یَا سُیُوفُ خُذِینِی؛ (تهرانی، 1393: 25)

اگر دین پیغمبر جز با‌ کشته‌ شدن‌ من پایدار نمی‌ماند، ای شمشیرها مرا در برگیرید‌.

جامعیت‌ دینی کربلا از زاویه دیگر نیز جای دقت و تـأمل دارد. در کـربلا فقط مردان نقش‌آفرین نیستند. زنان قهرمانی چون‌ زینب‌ (س) سهمی‌ کمتری از مردان در حفظ و پاسداری از دین ندارند. در‌ بین سربازان امام (ع) نه مرد و زن تفاوتی دارد، نه طفل و شیخ! از طفل صغیر گرفته تا شـیخ کـبیر‌ در‌ آن‌ جهاد خونین حضوری فعال دارند. جهادشان تجلی مروت، غیرت و صبر بر‌ مصیبت‌ بود.

پناه عالمیان زینبت پناه ندارد                        به جز تو ای شـه خـوبان امیدگاه ندارد

اگر اجازه‌ دهی‌ صف‌ کشیده از پی‌ات آییم                    که این سپاه نگوید حسین سپاه ندارد

ج) دین‌پناهی‌ امام‌ حسین (ع)

از منظر خواجه معین‌الدین امام حسین (ع) نه تنها خود دین است بـلکه پنـاه‌گاه و حافظی‌ امین‌ نسبت‌ بـه مـعارف دینی است. او با قیام خونین خود جلوی تحریفات را گرفت و اسلام‌ واقعی‌ را نشان داد. اسلامی که می‌رفت تا فروغش را به کلی از دست‌ دهد‌، به‌ دست امام (ع) جان تازه‌ای گرفت.

در ملاقات ولید بـا امـام حسین (ع) فرمایشی از حضرت‌ نقل‌ شده که مضمون آن این است که با حاکمیت یزید دیگر باید فاتحه‌ اسلام‌ را‌ خواند.

ولید هنگامی که امام حسین (ع) را دید، به حضرت پیشنهاد کرد که بـا یـزید‌ بیعت‌ کـند و آن را به نفع دین و دنیای امام دانست. حضرت (ع) در پاسخ‌ او‌ چنین‌ فرمود:

إِنَّا لِلهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏ وَ عَلَى الْإِسـْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّهُ‌ بِرَاعٍ‌ مِثْلِ‌ یَزِید؛ (سید بن طاووس، 1348: 24)

بـاید بـا اسـلام خداحافظی کرد، آن‌گاه‌ که‌ والی مسلمانان کسی همچون یزید باشد.

حضرت با تعبیر «و علی الاسلام السلام» حاکمیت شـخصی ‌ ‌مـثل یزید‌ را‌ مرگ اسلام می‌داند.

امام حسین (ع) و احیای دین اسلام

امامت‏ برای نظام بـخشیدن‌ بـه‌ دیـن و امت اسلامی است؛ زیرا امام مجری‌ قانون‌ است‌ و قوانین دین و احکام الهی را اجرا می‌کند‌. بـدین‌ گونه که امام برای اجرای احکام الهی حکومت را تشکیل می‌‌دهد تا حدود‌ شـرعی‌ را اجرا کند. حق مـظلومان‌ را‌ بـگیرد. نظم‌ را‌ در‌ جامعه حاکم کند. امنیت را فراهم‌ آورد‌ و همه امور مربوط به دین را سامان بخشد. (مکارم شیرازی، 1388: 194‌)

همچنین‌ امامت، اساس اسلام‏ بارور و شاخۀ بلند‌ آن است (کلینی، 1407‌: 1/200‌). دایره امامت چه از نظر‌ زمان‌ و چه از نـظر مکان، به مانند رسالت پیامبر اسلام‏( بسیار گسترده بوده است‌. این‌ مأموریت «جهانی» و «جاودانی» است؛ یعنی‌ هم‌ تمام‌ روی زمین را‌ شامل‌ می‌شود و هم تمام زمان‌‏ها‌ را‌ تا دامنه قیامت در برمی‏گیرد (مکارم شیرازی، 1377: ‏7/247). از ایـن‌رو بـدون امامت‏‌ و رهبری‌ یک دین‏ جهانی فراگیر و خاتم نخواهد‌ شد‌ و این، بدون‌ وجود‌ امامی‌ معصوم در هر زمان‌ امکان‌‏پذیر نیست (مکارم شیرازی، 1386: 57).

بنابراین مسئله امامت‏ تنها مسئله دیروز ما نیست. مسئله‌ امـروز‌ جـهان اسلام‏ و مسئله رهبری امت است‌ که‌ عامل‌ بقا‌ و استمرار‌ نبوت و مسئله سرنوشت‌ اسلام‌ است (امینی، 1388: 104).

حال با این تفاسیر باید به نقش بسیار مهم شهادت‏ امام حسین (ع) در‌ بقای‌ اسـلام اشـاره نمود؛ ‏زیرا یکی از اهداف‌ مهم‌ قیام‌ امام‌ حسین (ع) احیای‌ دین خداست و در این راه موفقیت بزرگی نصیب آن حضرت شد. هر چند آن حضرت (ع) و یاران باوفایش به شهادت رسیدند، ولی تکانی به افکار خـفته مـسلمین دادنـد‌ و لرزه بر اندام حکومت جباران افـکندند. در نـتیجه اسـلام را زنده ساختند. (مکارم شیرازی، 1387: 234)

البته رسالت احیاگری اختصاصی به حضرت امام حسین (ع) ندارد همه امامان حاملان و پاسداران دین‌ بوده‌اند‌ اما ایـن ویـژگی کـه احیای دین با شهید شدن امام گره خـورده بـاشد، در حضرت نمود بیشتری دارد. فداکاری و شهادت امام حسین (ع) نقش بیشتری در حفظ دین داشته است‌. (رضائی‌ نسب، 1396: 70)

امام حسین (ع) با شـهادت خـود، بـه روح دین و دین‌داری جانی تازه دمید. اگر خباثت یزیدها دیده نـمی‌شد و اگر باطل معرفی‌ نمی‌گشت‌، چهره حق و حقیقت برای همیشه‌ تاریک‌ می‌ماند. اگر امروز حق روشن است، بدین‌روست کـه بـاطل بـه خوبی خود را نشان داده است.

شرایط و جزئیات شهادت حضرت (ع) و یاران نیز در احـیای‌ دیـن‌ نقش داشته‌اند. در آن‌ برهه‌ از زمان احیای دین ممکن نبود، مگر با شهادت امام حسین (ع) با هـمه مـقدمات و شـرایط و مقارنات آن؛ یعنی اگر حتی حضرت علی اصغر آن‌گونه شهید نمی‌شد، قداست و ابـهت دسـتگاه خـلافت‌ نمی‌شکست‌ و مردم عمق فاجعه را درک نمی‌کردند. همه این جزئیات و ریزه‌کاری‌ها برای هدایت و بیدار کردن مـردم ضـرورت داشـت. (عسکری، 1388: 2/667 – 668)

از سویی نباید از نظر دور داشت که نهضت‌ امام‌ حسین (ع) پدیده‌ای‌ عمیق و چندماهیتی است؛ چـراکه عـوامل متعددی در آن دخالت دارند. برخی علت قیام حضرت (ع) را امتناع از‌ بیعت یزید می‌دانند و بعضی دیـگر امـر بـه معروف و نهی از منکر‌ و عده‌ای‌ هم‌ دعوت کوفیان و تشکیل حکومت را علت اصلی قیام ذکر مـی‌کنند. در یـک نگاه کلی و دقیق‌تر می‌توان تمام ‌‌انگیزه‌ها‌ و علل و عوامل برشمرده را در «احیای دین» خلاصه کـرد. احـیای دیـن عبارت است‌ از‌ تحریف‌زدایی‌ و کشف افق‌های نوین و حقایق تازه در حوزه معارف دینی همراه با مکتب‌شناسی اجـتهادی و زمـان‌شناسی دقیق‌ که عامل اساسی در قیام عاشورا به شمار می‌آید. (عباسی، 1381: 411)

امام‌ حسین (ع) حـافظ دیـن و شریعت‌ است‌. اگر حسین (ع) شهید نمی‌شد، امروز اسلام یزیدی حرف اول و آخر را می‌زد. حضرت امام خـمینی در جـملات خـود بارها بر تقابل «اسلام ناب محمدی(» با «اسلام آمریکایی» تأکید می‌کرد (خـمینی، 1367‌: 21/119). امـروزه تفاسیر گوناگونی از اسلام نمود و بروز پیدا کرده که فاصله اساسی با اسلام حقیقی دارند. اسلام سـعودی، اسـلام داعشی و هر قرائتی از اسلام که از اهل بیت (ع) فاصله‌ بگیرد‌، نمود اسلام آمـریکایی اسـت و حتماً به سرنوشت اسلام یزیدی مبتلا خـواهد شـد.

شـهادت مظلومانه امام حسین (ع) خط بطلانی بر چـهل سـال تبلیغات مسموم بنی‌امیه بود که با نیرنگ و فریب، خود‌ را‌ به عنوان حاکمان بـرحق دولت اسـلامی جا زده بودند. از این‌رو شهادت سـیدالشهدا (ع) در روز عـاشورا مسلمانان را از خـطر بـنی‌امیه آگـاه کرد و سبب نجات و بقای اسلام شـد. (مـکارم‌ شیرازی‌، 1387: 685)

د) عزت و آزادگی امام (ع)

از جمله ابعاد چشم‌گیر نهضت عاشورا عزت و آزادگی امـام حسین (ع) است. خواجه معین‌الدین در این دوبیتی، بـر عزت و آزادگی امام (ع) تـأکیدی ویـژه داشته و امام‌ را‌ کسی‌ معرفی مـی‌کند کـه حاضر است‌ سرش‌ از‌ بدن جدا شود، ولی دستش با دست یزید بیعت نکند. از ایـن‌رو لازم اسـت بر عنصر عزت و آزادگی امام (ع) تـأمل بـیشتری‌ شود‌.

ابتدا‌ لازم اسـت کـمی روی عنوان عزت نفس تـوضیح‌ دادهـ‌ شده، سپس عزت حسینی مورد بررسی قرار گیرد.

دستگاه آفرینش که انسان را اجتماعی و نـیازمند بـه تعاون آفریده است‌، او‌ را‌ به صفت عـزت نـفس مجهز نـموده تـا در مـحیط اجتماع‌ با نیروی شـخصی خود بتواند امورات خود را انجام دهد. صفت عزت نفس عبارت از آن است که‌ انسان‌ در‌ زندگی از نـیروهای خـدادادی استفاده کند و در راه رسیدن به مقاصد‌ خـویش‌ آنـ‌ها را بـه کـار انـدازد و به نیروی دیـگران تـکیه نکند و این خود یکی از اخلاق فطری‌ و پسندیده‌ انسان‌ است. (طباطبایی، 1387: 234)

عزت نفس سدی است که انـسان را از‌ زنـدگی‌ پسـت‌ و بسیاری از کارهای ناروا و کردارهای زشت نگه مـی‌دارد. کـسی کـه عـزت نـفس نـدارد و چشم‌ به‌ دست‌ این و آن دوخته است، به آسانی اراده و شخصیت خود را به دیگران می‌فروشد و به‌ طمع‌ نوایی ناچیز، هرچه بگویند آن کند و هر چه بخواهند اگرچه آزادی فطری، آبرو‌، عـزت‌ و شرافت‌ باشد نثار نماید.

غالب جنایت‌ها مانند آدم‌کشی، راه‌زنی، دزدی، جیب‌بری، جاسوسی، دروغ‌گویی، چاپلوسی، وطن‌فروشی‌، اجنبی‌پرستی‌ و مانند این‌ها از نتایج شوم طمع و تکیه زدن بر دیگران است. ولی کسی‌ که‌ تاج‌ افتخار عزت نـفس را بـه سر دارد در برابر هیچ عظمتی جز عظمت خدای متعال‌ سر‌ فرود نمی‌آورد و در مقابل هیچ صولت و حشمتی به زانو در نمی‌آید و همیشه‌ از‌ آن‌چه‌ تشخیص می‌دهد دفاع می‌کند. از این‌جهت عزت نفس بهترین وسـیله‌ای اسـت که می‌توان با آن‌ صفت‌ درستکاری‌ را به دست آورد و حفظ نمود. (همان، 234 – 235)

با این مقدمه‌ درباره‌ عزت نفس لازم است به چگونگی درسی که امام (ع) بـه بشر داده است، دقت نمود. امـام‌ حسین (ع) هم درس داد و هم مصداق واقعی درس را عملاً پیاده کرد. حضرت‌ نشان‌ داد یک انسان با همه ابعاد وجودی‌ا‌ش‌ در‌ این‌ عالم باید چگونه زندگی کند و چگونه بمیرد‌. اگـر‌ ابـعاد وجودی انسان تحلیل شـود مـعلوم می‌گردد که انسان ابعاد مختلف و پیچیده‌ای دارد‌. بُعد‌ مادی، معنوی، معرفتی، اقتضائات فردی‌، اجتماعی‌ و... همگی در‌ وجود‌ انسان‌ جمعند. حال باید دید انسان نسبت‌ به‌ این ابعاد گوناگون چه مسئولیت‌هایی دارد؟ با تـأمل در قـیام امام حسین (ع) معلوم‌ می‌شود‌ که حضرت به این پرسش عملاً‌ پاسخی مناسب داده است‌. او‌ نشان داد انسان چگونه باید‌ زندگی‌ کند و چگونه بمیرد. او حیات و ممات را معنا کرد. حضرت زنده بودن و مردن‌ را‌ در قـالب عـزت و ذلت معرفی‌ نـمود‌. (تهرانی‌، 1391: 43)

از‌ نظر‌ امام حسین (ع) مرگ همراه‌ با‌ عزت انسانی عین زندگی است. مردن با عزت حیات ابـدی است. حافظ می‌گوید:

هرگز‌ نمیرد‌ آن که دلش زنده شد به‌ عشق‌

 

ثـبت اسـت‌ بـر‌ جریده‌ عالم دوام ما

(حافظ‌ شیرازی، 1372: 17)

آن حضرت (ع) در برابر بیعت‌خواهى استاندار اموى و تهدید مشاور او به روشن‌گرى‌ پرداخت‌ و فرمود:

أَیـُّهَا ‌ ‌الْأَمـِیرُ إِنَّا أَهْلُ بَیْتِ‌ النُّبُوَّهِ‌ وَ‌ مَعْدِنُ‌ الرِّسَالَهِ‌ وَ مُخْتَلَفُ الْمَلَائِکَهِ‌ وَ‌ بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خـَتَمَ اللَّهـُ وَ یـَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَهِ‌ مُعْلِنٌ‌ بِالْفِسْقِ‌ وَ مِثْلِی لَا یُبَایِعُ بِمِثْلِهِ؛ (سید ابن‌ طـاووس‌، 1348‌: 23‌)

هان‌ اى‌ امیر! بدانید که ما خاندان نبوت هستیم و گنجینه رسالت و جایگاه آمد و شـد فرشتگان و فرودگاه وحى خـدا. او، دیـن را از خاندان ما و به وسیله ما آغاز فرمود‌ و سرانجام نیز به وسیله خاندان ما آن را جهانى خواهد ساخت امّا یزید این عنصر خودکامه‏اى که از من براى او بیعت مى‏خواهید، مردکى گناه‌پیشه و بیدادگر و شراب‌خوار اسـت. کسى است‌ که‌ دستش تا مرفق به خون بی‌گناهان و عدالت‌خواهان آغشته است. او مقررات خدا را در هم مى‏شکند و به زشتى و گناه و تباهى دست‏ مى‏یازد. از این‌رو کسى همانند من با فردى‌ همانند‌ او بیعت نـخواهد کـرد.

از فرزند علی (ع) و فاطمه (س) به غیر از این حرکت نمی‌توان انتظار دیگری داشت. خاندان باکرامت اهل بیت (ع) هرگز تن‌ به‌ ذلت نمی‌دهد.

أَلَا وَ إِنَّ‌ الدَّعِیَّ‌ ابْنَ الدَّعِیِّ قَدْ رَکَزَ بَیْنَ اثْنَتَیْنِ بَیْنَ السَّلَّهِ وَ الذِّلَّهِ وَ هـَیْهَاتَ مـِنَّا الذِّلَّهُ یَأْبَى اللَّهُ ذَلِکَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ‌ طَابَتْ‌ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ‌ حَمِیَّهٌ‌ وَ نُفُوسٌ أَبِیَّهٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِر طَاعَهَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْکِرَامِ أَلَا وَ إِنِّی زَاحِفٌ بِهَذِهِ الْأُسْرَهِ مَعَ قِلَّهِ الْعَدَدِ وَ خـِذْلَهِ النـَّاصِر؛ (همان: 98 – 99)

شگفتا! زنازاده فرزند زنازاده‌ مرا‌ بین یکى از دو چیز مجبور کرده است. بین مرگ و ذلّت تسلیم. هیهات که ما ذلّت و خوارى را بپذیریم. دامن‏هاى پاک و اصالت و شرافت خاندان، همّت والا و عزّت نفس ما هـرگز‌ بـه‌ مـا اجازه‌ نمى‏دهند که اطاعت فـرومایگان را بـر مـرگ شرافتمندانه ترجیح دهیم. آگاه باشید! من با این یاران اندک‌ و بسیارى دشمن و پیمان‏شکنى و کارشکنى یاران و دوستان، راه خود را انتخاب کرده‏ام‌ و تا‌ سـر‌ مـنزل مـقصود به دنبال آن خواهم رفت.

نه تنها خود حضرت (ع) نـماد عزت و آزادگی بود، یاران باوفای ‌‌امام (ع) نیز در محضر امامشان درس خوبی از عزت و آزادمردی فراگرفته بودند. به عنوان‌ نمونه‌ حضرت (ع) هـنگامی کـه بـر بالین حر آمد او را آزادمردی واقعی معرفی کرد:

ثُمَّ اسْتُشْهِدَ فـَحُمِلَ‌ إِلَى الْحسین (ع) فَجَعَلَ یَمْسَحُ التُّرَابَ عَنْ وَجْهِهِ وَ یَقُولُ أَنْتَ الْحُرُّ کَمَا سَمَّتْکَ‌ أُمُّکَ حُرّاً فِی الدُّنْیَا‌ وَ‌ الْآخِرَهِ؛ (همان: 104)

حـر شـهید شـد و جنازه‌اش به سمت امام حسین (ع) حمل گردید. حضرت در حالی‌که خاک و گـرد و غـبار را از صورت حر پاک می‌کرد، فرمود: «تو واقعاً آزاده‌ای. همان‌گونه که‌ مادرت تو را در دنیا و آخرت حر و آزاده نامیده اسـت».

امام (ع) در آخـرین لحظات و به هنگام شهادت نیز با دیدن این‌که دشمنان به سمت خـیام حـمله‌ور مـی‌شوند، کلامی فرمود که نه‌ برای‌ خصوص مسلمانان که برای همه انسان‌ها درس بزرگی از عزت و آزادگـی اسـت:

وَیـْلَکُمْ یَا شِیعَهَ آلِ أَبِی سُفْیَانَ إِنْ لَمْ یَکُنْ لَکُمْ دِینٌ وَ کُنْتُمْ لَا تَخَافُونَ الْمَعَادَ فَکُونُوا أَحـْرَاراً‌ فـِی‌ دُنْیَاکُم؛ (همان: 120)

وای بر شما ای خاندان ابوسفیان! اگر دین ندارید و از آخرت نمی‌هراسید لااقل در دنـیایتان آزادمـرد بـاشید.

در این پیام دیگر موضوع مذهب و ملیت مطرح نبود‌. نژاد‌ و منطقه نقشی نداشت. روی سخن حضرت (ع) هـمه اهل عالم بود که ای عالمیان هرگز تن به ذلت نداده و شرف و آزادگی‌تان را پیش سـتمگران و جـباران از دسـت ندهید. آیا در‌ سراسر‌ جهان‌ سابقه دارد که کسی به‌ خونش‌ غلتیده‌ و روی خاک‌های گرم افتاده باشد، بـاز از آزادی و شـرف دم زند؟ از این‌روست که پیام عزت و آزادگی از نمادهای منحصر به فرد‌ حسینی‌ است‌.

تـجلی تـوحید در عـزت حسینی

در آخرین قسمت‌ دوبیتی‌ خواجه معین‌الدین حقیقتی مهم را یادآور شده و امام حسین (ع) را زیربنای کلمه تـوحید مـعرفی مـی‌کند. از نظر خواجه معین‌الدین‌ آمیختگی‌ مهمی‌ بین کلمه توحید و عزت حسینی وجود دارد. پرچـم «لا الهـ‌ الا الله» بر بنای محکم قیام حسینی برافراشته شده و از این‌روست که تا قیام قیامت این پرچم همواره‌ بـر‌ فـراز‌ قله‌های حقیقت خواهد ماند.

مهم‌ترین پیام عاشورا همانا دعوت بشریت به‌ سـوی‌ تـوحید است. امام حسین (ع) این تعبیر رسول‌الله (ص) را کـه مـی‌فرمود: «یـَا أَیُّهَا النَّاسُ قُولُوا لَا إِلَهَ‌ إِلَّا‌ اللَّهُ‌ تُفْلِحُوا» (مـجلسی، 1403: 18/202)، بـا شهادت خویش به نمایش گذاشت؛ همان‌ طنینی‌ که‌ ابراهیم بت‌شکن (ع) سر داد و ذریه‌اش بـه نـواختن آن پرداخت و خاتم انبیا (ص) حجت را تـمام‌ کـرد‌ و حسین (ع) نـیز بـا شـهادت خود آن را به نمایش گذاشت. (مرعشی، 1376: 289) او بـرای‌ تـحقق‌ توحید در همه ابعاد و جنبه‌های حیات فردی و اجتماعی اسیر ضعف و تنهایی و عدم‌ها نـشد‌ و در‌ تـراکم‌ ظلمت‌ها و در میان همه یأس‌ها و ناامیدی‌ها و بـا همان سلاح توحید، غـبار تـیره و سیاهی حکومت‌ ظلم‌ و جور را شـکافت و فـلاح و رستگاری را به بشر هدیه بخشید و آن‌چنان عاشقانه و استوار‌ در‌ راه‌ حق هنر آفرید کـه در هـنگامه نبرد خونین با دشمن و در آخـرین مـناجات خـود با‌ معبود‌ یـکتا چـنین لب گشود:

بارخدایا! رحمتت بـه بـندگانت نزدیک، وعده‌ات صادق، نعمتت‌ شامل‌، امتحانت‌ زیبا و به بندگانت که تو را بخوانند نزدیک هـستی. (طـوسی، 1411: 2/828)

اما باید دید‌ که‌ چه‌ رابـطه‌ای بـین عزت حـسینی و تـوحید الهـی وجود دارد. با مراجعه بـه قرآن‌ معلوم‌ می‌شود که در مکتب قرآن تمام عزّت‌ها از آنِ خداست (یونس: 65). قرآن کریم از کسانی‌ کـه‌ بـه سراغ غیر خدا می‌روند با ایـن بـیان انـتقاد مـی‌کند:

أَ یـَبْتَغُونَ‌ عِنْدَهُمُ‌ الْعِزَّهَ فـَإِنَّ الْعـِزَّهَ لِلهِ جَمیعاً؛ (نساء: 139‌)

آیا‌ عزت‌ و توانایى را نزد آنان مى‏جویند، در حالى‌که‌ عزت‌ به تمامى از آن خداست؟

طبیعی است کـه اتـصال بـه عزیزِ مطلق و قدرت بی‌نهایت‌، به‌ انسان عـزّت مـی‌دهد. چـنان‌که کـلماتی‌ هـمچون‌ «اللّه اکـبر‌» طاغوت‌ها‌ را‌ در نزد انسان حقیر و او را‌ در‌ برابر آن‌ها عزیز می‌کند.

در حقیقت توحید الهی حرکتی عزت‌مندانه است. حرکت‌های‌ غیرتوحیدی‌ همگی محکوم به ذلت و خواری‌اند و تنها‌ حرکت عزت‌مند، نهضتی است‌ که‌ بـر بنای توحید استوار گشته‌ باشد‌.

این حقیقت که توحید و بندگی خدای یکتا عزت است در مناجات حضرت علی (ع) نیز‌ آمده است:

إِلَهِی کَفَى لِی‌ عِزّاً‌ أَنْ‌ أَکُونَ لَکَ عَبْداً‌؛ (صدوق‌، 1362: 2/420)

خـدایا! بـرای‌ عزتمندی‌ من همین مقدار کافی است که برای تو بنده‌ام.

خواجه معین‌الدین معتقد است امام‌ حسین (ع) بیرق لا اله الا الله را‌ بر‌ نهضت خونین‌ خود‌ استوار‌ ساخت تا این بیرق‌ همیشه به جـاودانگی تـاریخ به اهتزاز درآید. در منظر خواجه اگر امام حسین (ع) در کربلا‌ حرکتی‌ عزت‌مندانه از خود نشان داد و تن‌ به‌ ذلت‌ نداد‌، در‌ حقیقت کلمه توحیدی‌ لا‌ اله الا الله را به نمایش گـذاشت.

نـتیجه

شهادت امام حسین (ع) فصل نـوینی در بـین آثار‌ علمی‌ و مکتوب‌ ایجاد کرده است. قیام عاشورا همواره کانون‌ توجه‌ بسیاری‌ از‌ انسان‌های‌ آزاداندیش‌ قرار گرفته و این توجه اختصاصی به نژاد، زبان، محل زنـدگانی و حـتی دین و مذهب خاصی نـدارد. بـا مروری اجمالی به آثاری که درباره قیام امام حسین (ع) نوشته شده‌ است، کثرت و فراوانی آن قابل اثبات خواهد بود. ادبیات مرثیه و سرایش شعر برای مظلومیت امام حسین (ع) تنها بخشی از ادبیات عـاشورایی اسـت. سهم قابل توجهی از ادبیات عاشورایی به بیان‌ اهداف‌ قیام حضرت، تبیین شعارها و پیام‌های حرکت حسینی مصروف شده است. در میان آثاری که چنین نگاهی را به مکتب عاشورا داشته‌اند می‌توان دوبیتی خـواجه مـعین‌الدین چشتی را مـثال زد‌. خواجه‌ معین‌الدین با شعر ذیل، عناصری مثل ولایت تکوینی امام (ع)، تأثیر شهادت امام حسین (ع) در احیای اسلام، عـزت نفس امام (ع) و ارتباط توحید با شهادت‌ حضرت (ع) را با زبانی بسیار سـاده‌، شـیوا‌ و تـأثیرگذار در آن برهه زمانی در شبه قاره هند مطرح کرده است.

خود خواجه از شخصیت‌های تأثیرگذار در شبه قاره هند بوده و اسـلام ‌ ‌کـنونی‌ مردم‌ آن سامان متأثر از‌ فعالیت‌های‌ خالصانه این عارف ایرانی است. از سویی نباید از نظر دور داشـت کـه تـأثیر عمیق دوبیتی مزبور در شناسایی امام حسین (ع) به مسلمانان آن دیار در حدی است که ارتباط‌ شعر‌ مـزبور به یکی از امامان شیعه و رواج آن در بین مسلمانانی که غالباً از اهل سنتند هیچ حساسیت قـومی و مذهبی را برنینگیخته و همواره وحـدت مـسلمانان را در پی داشته است‌. دوبیتی‌ خواجه در‌ میان اهالی هند و پاکستان درخشش خاصی داشته و سالیان سال است که در عزاداری‌ها، مراسمات و آیین‌های مذهبی با‌ تنوع فراوانی که دارند زمزمه می‌شود.

 


[1] قوّال در لغت به معنای بـسیارگوست و در اصطلاح تصوف عبارت اسـت‌ از‌ خـواننده‌ای که ابیات سوزناک‌، رباعیات‌ و غـزلیات عـاشقانه را با آواز می‌خواند و صوفیان به آهنگ او به سماع برمی‌خاستند. (معین، 1375: 2/273- بی‌تا: 698). معادل عربی شـاه در زبـان عربی کلمه سلطان است کـه بـه مـعنای‌ ولایت‌ است. (فـیومی، 1405: 285)