ذریه پیامبر صلی الله علیه وآله و سلم وارد شهر شدند. کوفیان در اطراف راه ایستاده اند تا اسیران خارجی را ببینند. به گمانم دیگر آستانه صبر پیامبر تا اینجا قد ندهد؛ کاش از دروازه ای وارد میشدند که کسی نتواند آنان را ببیند! چگونه بدون معجر میتوان از میان این همه نامحرم عبور کرد. آن هم چه کسی؟ عقیله العرب. تا اباعبدالله الحسین بود احدی نمیتوانست از نزدیکی اش عبور کند چه برسد به اینکه...
بیماری و تب، حجت خدا در این زمان غریب را سخت رنجور کرده بود. علی بن الحسین به کوفیان نظر افکند و همه را گریان و زار یافت. سر بلند کردند و فرمودند: هولاء یبکون علینا، فمن قتلنا غیرهم؟[1] اینان بر ما گریه میکنند پس مگر همین ها نبودند که ما را کشتند؟ همین ها نبودند که آب را بر پدرم بستند؟ آری کوفیان همیشه اینگونه بوده اند. مردم شهر نان و خرما به دست بچه ها میدادند و گریه میکردند. ام کلثوم سلام الله علیها آن را از دست کودکان میگرفت و بر زمین میانداخت که انَّ الصدقه علینا حرام![2] شرم باد بر شما! صدقه بر ما خاندان وحی حرام است. اما تستحون من الله و رسوله ان تنظروا الی حرم النبی؟[3] آیا شرم نمیکنید که به حرم پیامبر مینگرید؟ کوفیان اگر حرم و حریم و حرمت میدانستند که دیگر کربلایی بوجود نمیآمد.
سخت است که بر نیهای کوفیان سر برادرت را ببینی! سخت است که نتوانی برادر زاده عزیزت را از میان گرگ ها بیرون ببری! آری خون پیشانی ام المصائب اوج مصیبت را تداعی میکند. چوبه محمل نماد صبر زینب است در میان طوفان داغها. آنجا که نگاهش با نگاه حسین در بالای نیزه تلاقی میکند، سرش را به چوبه محمل میکوبد و در حالیکه خون از پیشانی مبارکش جاری میشود اینگونه ندا سر میدهدکه ای برادر مهربانم! یتیم خود را بطلب و دلداری ده. از فرزند ماتم زده ی رنجور خود علی بن الحسین خبری بگیر که بدنش مجروح و دلش مقروح است...[4]
آنقدر درآن روز مردم کوفه گریستند که مشابه آن هرگز دیده نشد.[5] آری غربت خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آنقدر بالا گرفته بود که حتی کوفیان را به گریه وادار کرده بود. زمانی که امام سجاد آنان را خطاب کرد که ((اى مردم، شما را بخدا سوگند آیا در خاطر دارید به پدر من نامه نوشتید و او را فریب دادید و پیمان و عهد و میثاق بستید و باز با او کارزار کردید و او را بى یاور گذاشتید؟!
پس هلاکت نصیبتان باد!چه بد توشه اى براى خود پیش فرستادید و زشت باد عاقبتتان! به کدام چشم به روى پیامبر صلّى اللَّه علیه و آله نظر مىافکنید، وقتى به شما بگوید عترت مرا کشتید و حرمت مرا شکستید پس از امّت من نیستید!؟)) کوفیان نوای سلم لسلمک و حرب لحربک گرفتند و گفتند اى زاده رسول خدا ما فرمانبردار هستیم و پیمان تو را نگاه میداریم و دل به جانب تو داریم…اما دیگر کمی دیر شده است. کوفی منشی دیگر کارگر نیست. امام پاسخشان داد که هیهات هیهات! اى بیوفایان مکّار، میان شما شهوات حائل شد. مىخواهید همان گونه که پدرانم را یاری کردید، همان گونه مرا هم یاری کنید؛ هرگز چنین نخواهد شد!! ببینید که کوفیان کار را به کجا رسانده اند که دیگر مولا و سرور و امام زمانشان از آنها اینگونه یاری بخواهد که خواهش من این است؛ نه با ما باشید و نه بر ما![6] خدا رحم کند. کوفیان چه ها که نکرده اند...
إِلاَّ الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللَّهَ کَثیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ (227الشعراء)
مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته کرده و خدا را بسیار به یاد آورده و پس از آنکه مورد ستم قرار گرفتهاند یارى خواستهاند. و کسانى که ستم کردهاند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت.
[1] موسوعه الامام الحسین علیه السلام/ جلد 5/ صفحه 778
[2] همان/ صفحه 783
[3] همان/ صفحه 801
[4] همان / صفحه 784
[5] همان / صفحه 799
[6] همان / صفحات 850 و 851