اختصاصی کرب و بلا: از جمله افرادی که در احیاء و بزرگداشت نهضت‌های دینی، بویژه نهضت تاریخی عاشورا نقش‌آفرینی کرده‌اند؛ شاعران و مرثیه‌سرایانی هستند که با تک‌ تک ابیات و سروده‌های خود، در بیداری وجدان‌های خفته اثرگذار بوده‌اند. اشعاری که منجر به خلق مکتبی نوین در عرصه ادبیات و فرهنگ با عنوان شعر آیینی شده است.

پس از عاشورا سنت مرثیه‌سرایی رواج بیشتری یافت؛ از اشعار «بشیر بن جذلم» و «عبیدالله بن حر جعفی» به عنوان نخستین شعرای عرب قرن نخست تا «کمیت اسدی» و «دعبل خزاعی» به عنوان شاعران هم‌عصر ائمه اطهار (ع) و بعد از آن اشعار و مدایح «کسایی مروزی» و «صائب تبریزی» و ابیات ماندگار «محتشم کاشانی» نشان از ارتباط ناگسستنی شعر و ادبیات با مذهب و بویژه واقعه عاشورا دارد.

«شفق خونین» نمونه‌ای از مرثیه‌سرایی‌ شاعران ایرانی است که با تلاش «ذبیح‌الله صاحبکار» گردآوری و در قالب مجموعه‌ای خواندنی جمع و منتشر شده است.

 

درباره کتاب

کتاب حاضر مجموعه‌ای از مرثیه‌های مذهبی 54 شاعر ایرانی از جمله «محمدرضا حکیمی»، «مسرور»، «وحشی بافقی»، «محمودخان ملک الشعرا»، «آتش اصفهانی»، «وصال شیرازی»، «جیحون یزدی» و ... است که توسط ذبیح‌الله صاحبکار گردآوری شده‌ است.

محمدرضا حکیمی در مقدمه کتاب به نقش آفرینی شاعران پارسی‌گو اشاره کرده و می‌نویسد: «شاعران شیعه از دورترین روزگاران که می‌بینیم، در ترویج آزادی و نشر پدیده‌های حریت طلبی، به پا ایستاده و همراه منقبت‌ها و مرثیه‌های آل علی، مرامنامه اساسی تشیع را به جامعه‌‌ها می‌آموختند.»

وی تلاش گردآورنده اثر حاضر را ستوده و تاکید کرده است: «آقای صاحبکار در این گلچین، آن‌ سان که امید بود توفیق یافته ‌است و منتخباتی را که دیگران در این رشته تهیه کرده‌اند از نظر گذرانده و چنین دیده‌ام که در آنها نظر ادبی و فنی، که باید اصول کار انتخاب قرار داده شود، هیچ ملحوظ نبوده ‌است، لذا این انتخاب را بسی پسندیدم و آرزو کردم که این رساله چراغ راه دیگران گردد و سبب شود کسانی که اشعار مذهبی را به انواع گوناگون در دسترس قرار می‌دهند، در انتخاب و نقد آن دقت فراوان کنند... پس باید از این اثر ادبی قدردانی کرد، اثری ارزشمند و زبده که شاعری خوش قریحه میان دیوان‌ها نشسته و با تیزبینی فنی و رعایت احتیاط‌‌‌های ادبی، یک یک ابیات آن را از میان انبوهی شعر بیرون کشیده ‌است.»

شفق خونین مشتمل بر 272 صفحه، سال 1392 توسط انتشارات علمی- فرهنگی «الحیاه» منتشر و به بازار کتاب عرضه شده است.

 

درباره نویسنده

ذبیح‌الله صاحبکار متخلص به «سهی» در سال 1313 در روستایی حوالی تربت حیدریه به دنیا آمد. از آنجایی که پدر علاقه وافری به شعر داشت و گهگاه اشعار فارسی را برای فرزندش می‌خواند، سبب شد تا استاد صاحبکار از خردسالی با شعر و شاعری آشنا شود و به تدریج سرودن شعر را تجربه کند. حمایت‌ها و تشویق‌های پدر موجب شد تا وی در همان خردسالی اشعاری موزون و دارای قافیه بسراید.

وی تحصیلات ابتدایی را در دبستان روستا طی کرد و برای ادامه تحصیل رهسپار تربت جام شد. ابتدا به فراگرفتن دروس دوره متوسطه مشغول شد، اما پس از مدتی دبیرستان را رها کرده و به تحصیل علوم دینی و حوزوی در مدرسه علمیه مهدیه روی آورد. در مدت اقامت استاد در تربت جام، «حاج قاضی فخرالدین» پیشوای مسلمانان حنفی تربت جام، تنها انیس و هم صحبت او  بود. اشعار به جا مانده از این شاعر خوش قریحه در این ایام، مبین تنهایی و حزن او است.

ذبیح اله صاحبکار، شاعری خوش ذوق و آشنا به اسلوب‌ها و قالب‌های کلاسیک شعر فارسی بود و عمده همت خود را صرف بسط و گسترش شعر دینی و متعهد کرد. مجموعه اشعار وی، دوبار در هجوم حادثه، مفقود شد و این مسأله، رنجش و دل‌آزردگی شاعر را در پی داشت.

وی علاوه بر سرودن شعر در کارهای پژوهشی و تحقیقی نیز همت وافری داشت و از جمله کارهای وی می‌توان به تصحیح «تذکره عرفات العاشقین و عرفات العارفین» تقی‌الدین اوحدی و نیز تصحیح دیوان مشفقی بخارایی در پژوهشگاه عاشورا، تصحیح دیوان حزین لاهیجی و سیری در تاریخ مرثیه عاشورایی اشاره کرد.

 

برگی از کتاب

 

- فواد کرمانی:

غرق دریای غمت تا دل ما گشت حسین (ع)

زیر این بحر معلق نفسـی بی غم زد

ره به اکسیر وجود تو بجز دوســـــت نبرد

خاک بر دیده دشمن، طمع درهم زد... (ص 86).

 

- لاهوتی کرمانشاهی:

بیا در کربلا بیـــــــــداد بین کین گستری بنگر!

نظر کن در حــریم کبریا غارتگری بنگر

فروشنده حسین (ع) و جنس هستی، مشتری یزدان  

بیا کالا ببین، بایع نگه کن، مشتری بنگر... (ص 110).

 

- علی باقرزاده:

بس که دل داشت آرزوی حسین (ع)

عشق، ما را کشید سوی حسین (ع)

هر کجـــــــا بود لاله‌ای خونین

یادآوردم از گلوی حسیــــــن (ع)... (ص 190).

 

- وصال:

ای هواخواهان جانباز حسیـــن(ع)

همدم و همراه و همراز حسیـــن(ع)

مرحبا جان‌های پاک و جسم پاک

جسم‌تان بر خاک و جان‌تان بر سماک... (ص 212).