اگر هر ذره ی من گوش گردد
ز شوق نام تو مدهوش گردد
این رحمت عالمیان است خاتم رسل صلیاللهعلیهواله که بشارت حضورت را با دیدن نور پاکت در سیمای زهرا سلاماللهعلیها به او میدهد:«دخترم من در پیشانی تو درخشندگی و نورافشانی خاصی مینگرم و به زودی برای این مردم حجت خدا را به دنیا خواهی آورد»[1]
نورٌ علی نور، بتاب ای خورشید فروزان هدایت و عشق که ظلمتکده جهان، سخت به نورت محتاج است بتاب تا شب بر خود بلرزد، برفروز چراغ همیشه تابناک حضورت را تا بساط شب اندیشان را بر هم زنی...
و مادر میفرمود: «هنگامی که حامل نور وجود حسین بودم در شبهای تاریک نیازی به چراغ نداشتم.»[2]
از عرش به زیر آمدی باخیل فرشتگان، آمدی تا مرام و راه رحمه للعالمین را نگاهبان باشی، به استقبالت آمدهاند میکائیل و جبرائیل و ملائک مقرب آستان کبریا، آمدهاند تا خیرمقدم بگویند ورودت را به خانه محقر علی (ع)، زینت آغوش نبی (ص)، نور چشمان مرتضی (ع)، پاره قلب زهرا (س) شدهای، صفای خانه وحی را دوچندان نمودهای با قدومت، وه که چه با شکوه است این نوزاد آسمانی، بی سبب نبود التجاء فطرس به گهواره تو، توسل به دریای بیکران رحمت تو بال پرواز میبخشد سوخته بالان درگاه الهی را.
از آسمان آمدی تا آسمانی کنی زمینیان زمین گیر را، گرچه اهالی کوردل زمین وجود نازنینت را هدف تیرها و سنانها کنند و پایمال سم ستوران، بی سبب نیست که خاتم انبیا بوسه باران میکند جای جای بدن مبارکت را و میگرید و در پاسخ پرسش کنندگان میفرماید: «جای فرود آمدن شمشیرها را میبوسم»[3]
این کودک خردسال را چه مقام و جایگاهی است که چون در انظار مردم به همراه برادرش بر پشت رسول رحمت (ص) سوار میشد، میفرمود:«شما بهترین سوارکارانید.»[4] آری این محبتهای بی دریغ رسول خدا (ص) از باب اطاعت امر پروردگار بود که حضرتش بدان تصریح دارد:«خداوند مرا فرمان به دوستی و محبتشان داده است.»[5] مایه حیات قلب رسولالله بودن بزرگترین نشان افتخار توست.[6] و ندای «حسین منی و انا من حسین» [7] تا ابدالدهر در گوش عالمیان طنین انداز خواهد بود.
تو را میستایم، تو را ای امام هدایت و راستی و عشق، تو را که فرشتگان از صبر استقامتت در شگفت شدند آنگاه که برای حمایت از حق و حقیقت و برای پایدارماندن سیره رسول (ص)، اهل حرم را به شکیبایی فرمان میدهی و راهی میدان میشوی. آنگاه که در جواب سکینه گریان که پدر جان آهسته تر برو، او را در آغوش گرفته و گریههای بسیار بعد از پر کشیدنت را یاد آور میشوی و آنگاه که در کنار فرزند برومندت علی اکبر (ع) و پیکر آغشته به خونش قرار میگیری و نیز در بالای سر قاسم یادگار برادر و بدن پایمال او در زیر سم اسبان و در کنار جسد برادر دلاور و مشک پاره و فرق شکافته او و هنگامه پاشیدن خون گلوی شیر خواره ات بر آسمان و آن هنگام که تسلی میدهی خواهر غمدیده را شگفتی ملائک را دو چندان نمودهای ، بهت و حیرانی همه را فراگرفته است آن هنگام که تنهای تنها در چنگال دنیا طلبان گرگ سیرت درمیدان نابرابر نینوا، ندای بندگیت سراسر ملکوت را پر کرده است: «الهی رضا برضائک، صبرا علی قضائک لا معبود سواک یا غیاث المستغثین.»[8]
قهرمان پایداری و استقامت که مرگ را از پذیرش ذلت بهتر می دانی.[9]
ای صاحب نفس مطمئنه!
ای اسطوره وقار و آرامش، که هر چه بر سختیها و شدائد افزوده میشد بر اطمینان تو میافزود و چهرهات شاداب تر میگشت[10] و دلیل آشکار امامتت بر مردم نیز همین صبر بی نظیرت بود... «و آنان را امامانی قرار دادیم که به امر ما هدایت میکردند چون صبر نمودند.»[11]
شب میلاد تو تلخ است که ما گریه کنیم.
«صلی الله علیک یا اباعبدالله»
خوش آمدی ارباب، قدم بر دیدگان و قلبهامان بگذار... به خون مقدست سوگند ای خون خدا که این سینه تا قیام قیامت جایگاه تو و عشق آسمانی توست.
گر از من ذرهای ماند و گر هیچ
تو را خواند، تو را داند، دگر هیچ
ارباب غریبم حسین جان خوش آمدی