بسم رب الحسین

بهشت در خیمه‌ای کوچک به دست سید الشهدا علیه‌السلام برای برترین‌های شهدا نمایان شده بود. همه مبهوت جایگاه‌های خویش در فردوس اعلی؛ اما... اما کسی به تمام باغ‌ها و کاخ‌ها بی اعتنا بود و تنها به برادرش خیره شده بود. انتخاب دشواری نبود انتخاب بین بهشت و امام حسین (ع) برای غلام امام (ع). او هم چنان نگاه می‌کرد که اباعبد الله حسین (ع) به او خطاب کردند: ای عباس چرا به بهشتت نمی‌نگری و عباس ابن علی (ع) پاسخ داد: عمری است که بهشت در برابر من است و او را می‌بینم.

خدایا، بهشتت را برای درختانی که در هم پیچیده‌اند و سر به فلک برده‌اند نمی‌خواهم. برای تخت‌هایی که از زیر آن‌ها شیر و عسل می‌گذرد نمی‌خواهم. بهشتت را برای آن حوریان زیبا روی و زیبا چشمت نمی‌خواهم. بهشتت را برای کاخ‌های لولو و مرجانت نمی‌خواهم.

خدایا بهشتت را برای این می‌خواهم تا از جوانانش باشم و باز هم سیدم امام حسین (ع) باشد و من نوکرش باشم. 

خدایا من از تو بهشت نمی‌خواهم. فقط از تو می‌خواهم جزو کسانی باشم که می‌نشینند زیر پای امام حسین (ع) و فقط و فقط رخ او را نگاه می‌کنند و هنگامی که به آنان مژده می‌دهند داخل بهشت شوید، باز هم می‌نشینند و فقط امام حسین (ع) را می‌نگرند.

 

«خدایا بهشت من حسین (ع) است»

 

دیده دریای اشک ماتم اوست

دل، بهشت مبارک غم اوست

 

همه شب یاد زخم‌های تنش

گریه باید که اشک مرهم اوست

 

یافتم ره از آن به کعبه دل

که دو چشمم همیشه زمزم اوست

 

محفل گرم اولیای خداست

هر کجا سایه‌ای ز پرچم اوست

 

از دو عالم گذشتم و دل من

پرزنان، گرم سیر عالم اوست

 

هر که بی او بهشت می‌طلبد

هر کجا رو کند جهنم اوست

 

دو جهان را به درهمی نخرد

عاشق صادقی که در هم اوست

 

سایه بر آفتاب حشر زند

سر هر کس که خاک مقدم اوست