در هنگامۀ سحر، آسمان آبی و پُرستاره بود،

سپیدۀ صبح از پس نخل ها سر کشید،

و فروغ ستارگان آسمان را به نور خویش با خود بُرد.

مردمانِ پُر نیاز، دل شکسته گروه گروه آمدند به کربلا،

تا تن و جان به دریای زُلال نُدبه بسپارند.

همه بی قرار، سراپا نیاز، اما در سکوت،

پُر شور و در اشتیاق گِرد حَرم حلقه زدند،

یکی دعا می خواند، دیگران زمزمه می کردند.

اَلْحَمْدُ لله رَبِّ الْعالَمینَ، وَ صَلَّى اللَّهُ عَلى سَیِّدِنا مُحَمَّدٍ نَبِیِّهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ تَسْلیماً.

«ستایش و سپاس برای خدای آفرینندۀ جهانست و درود و تحیّت کامل بر سیّد ما و پیغمبر خدا،»

«محمد مصطفى و آل اطهار اش.»

اَللّهُمَّ لَکَ الْحَمْدُ عَلى ما جَرى بِهِ قَضاؤُکَ فى أَوْلِیائِکَ الَّذینَ اسْتَخْلَصْتَهُمْ لِنَفْسِکَ وَ دینِکَ،إِذِ اخْتَرْتَ لَهُمْ جَزیلَ ما عِنْدَکَ.

«پروردگارا ترا ستایش می کنم براى هر چه که در قضا و قدر تقدیر کردى بر خاصّان و محبانت،»

«بر آنان که وجودشان را براى حضرتت خالص و براى دینت مخصوص گرداندی،»

مِنَ النَّعیمِ الْمُقیمِ، الَّذى لا زَوالَ لَهُ وَ لَا اضْمِحْلالَ، بَعْدَ أَنْ شَرَطْتَ عَلَیْهِمُ الزُّهْدَ فى دَرَجاتِ هذِهِ الدُّنْیا الدَّنِیَّهِ،

«و نعمت باقى و بى زوال ابدى را که نزد توست بر آنان اختیار کردى،»

«بعد از آنکه زهد در مقامات و لذات و زیب و زیور دنیاى دون را بر آنان شرط فرمودى،»

وَ زُخْرُفِها وَ زِبْرِجِها، فَشَرَطُوا لَکَ ذلِکَ، وَ عَلِمْتَ مِنْهُمُ الْوَفاءَ بِهِ،

«آنان بر این شرط متعهد شدند، و تو مى دانستى که به عهد خود وفا می کنند.»

فَقَبِلْتَهُمْ وَ قَرَّبْتَهُمْ، وَ قَدَّمْتَ لَهُمُ الذِّکْرَ الْعَلِىَّ، وَالثَّناءَ الْجَلِىَّ، وَ أَهْبَطْتَ عَلَیْهِمْ مَلائِکَتَکَ، وَ کَرَّمْتَهُمْ بِوَحْیِکَ.

«پس آنان را مقبول و مقرّب درگاه خود فرمودى و عُلوّ ذکر، [یعنى قرآن را]»

«با بلندى نام و ثناى خاص و عام بر آنان از پیش عطا کردى و فرشتگانت را بر آنان فرو فرستاده»

 «و با وحی خود آنان را کرامت بخشیدی.»

مردمان با حمد خدا، تاریخ انبیاء را با نُدبه مرور می کردند،

نوبت به اهل بیت رسول که رسید، خدا تمام درها را برای ورود به خانه و حریم رسول خود بست،

جز درِ خانۀ علی!

و رسول خدا به علی گفت؛ یاعلی!

وَ أَنْتَ غَداً عَلَى الْحَوْضِ خَلیفَتى، وَ أَنْتَ تَقْضى دَیْنى، وَ تُنْجِزُ عِداتى، وَ شیعَتُکَ عَلى مَنابِرَ مِنْ نُورٍ، مُبْیَضَّهً وُجُوهُهُمْ حَوْلى فِى الْجَنَّهِ، وَ هُمْ جیرانى، وَ لَوْلا أَنْتَ یا عَلِىُّ لَمْ یُعْرَفِ الْمُؤْمِنُونَ بَعْدى.

«تو فردا جانشین من بر حوض کوثر خواهى بود و پس از من، تو قرض من اداء مى کنى»

«و وعده هایم را انجام خواهى داد. شیعیان تو در قیامت بر کرسیهاى نور با روى سفید در بهشت ابد،»

«اطراف من قرار گرفته اند و آنان همسایۀ من اند.»

«یا على اگر تو بعد از من میان امتم نبودى، اهل ایمان به مقام معرفت نمى رسید.»

اما پس از رحلت رسول، مردمان حبل اللَّه متین را رها کردند،

کمر به دشمنی بستند، قطع رَحِم پیامبر و اولاد طاهرین اش کردند،

عدۀ کثیری از اُمّت، به وصیّت رسول خدا و وصیّ او پشت کردند،

فَقُتِلَ مَنْ قُتِلَ، وَ سُبِىَ مَنْ سُبِىَ، وَ أُقْصِىَ مَنْ أُقْصِىَ، وَ جَرَى الْقَضاءُ لَهُمْ بِما یُرْجى لَهُ حُسْنُ الْمَثُوبَهِ، إِذْ کانَتِ الْأَرْضُ لِلَّهِ، یُورِثُها مَنْ یَشاءُ مِنْ عِبادِهِ، وَالْعاقِبَهُ لِلْمُتَّقینَ.

«تا آنکه به ظلم ستمکاران اُمّت، گروهى را کشته و جمعى اسیر و فرقه اى هم دور از وطن خود شدند.»

«و قلم قضا بر آنان جارى شد به چیزى که امید از آن، حسن ثواب و پاداش نیکو است.»

«چون زمین مُلک خداست و هر که از بندگان را بخواهد، وارث مُلک زمین خواهد کرد،»

«و عاقبتِ نیکِ عالم با اهل تقوى است.»

در میان ندبۀ مردمان با خود اندیشیدم،

اگر این بی وفایی و بد عهدی نبود،

دیگر ندبه ای نبود، نوحه ای نبود،

فاطمه زنده بود، علی زنده بود، حسن زنده بود، حسین زنده بود!

دیگر نیازی نبود که مردمان اشک ریز و در فغان فریاد زنند؛

أَیْنَ الْحَسَنُ أَیْنَ الْحُسَیْنُ؟ أَیْنَ أَبْناءُ الْحُسَیْنِ؟

«کجاست حسن؟ کجاست حسین؟ کجاست فرزندان حسین؟»

صالِحٌ بَعْدَ صالِحٍ، وَ صادِقٌ بَعْدَ صادِقٍ،أَیْنَ السَّبیلُ بَعْدَ السَّبیلِ؟ أَیْنَ الْخِیَرَهُ بَعْدَ الْخِیَرَهِ؟ أَیْنَ الشُّمُوسُ الطّالِعَهُ؟

«آن پاکان و راستگویان عالم کجایند؟»

«آنها که یکی بعد از دیگرى، رهبر راه خدا و برگزیده از خلق خدا بودند کجایند؟»

«کجا رفتند تابان خورشیدها؟»

أَیْنَ الْأَقْمارُ الْمُنیرَهُ؟ أَیْنَ الْأَنْجُمُ الزّاهِرَهُ؟ أَیْنَ أَعْلامُ الدّینِ، وَ قَواعِدُ الْعِلْمِ؟أَیْنَ بَقِیَّهُ اللَّهِ الَّتى لا تَخْلُوا مِنَ الْعِتْرَهِ الْهادِیَهِ؟

«کجایند آن فروزان ماهها؟ کجا رفتند ستارگان درخشان؟ کجا رفتند آن رهنمایان دین و ارکان علم و دانش؟» «کجاست بقیه اللَّه که عالم خالى از عترت هادى اُمّت نخواهد بود؟»

أَیْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دابِرِ الظَّلَمَهِ؟ أَیْنَ الْمُنْتَظَرُ لِإِقامَهِ الْأَمْتِ وَالْعِوَجِ؟ أَیْنَ الْمُرْتَجى لِإِزالَهِ الْجَورِ وَالْعُدْوانِ؟

«کجاست آنکه براى بَرکندن ریشه ظالمان و ستمگران عالم مهیا گردیده؟»

«کجاست آنکه منتظریم اختلاف و کج رفتاریهاى اهل عالم را به راستى اصلاح کند؟»

«کجاست آنکه امیدواریم اساس ظلم و عدوان را از عالم براندازد؟»

أَیْنَ الْمُدَّخَرُ لِتَجْدیدِ الْفَرائِضِ وَالسُّنَنِ؟ أَیْنَ الْمُتَخَیَّرُ لِإِعادَهِ الْمِلَّهِ وَالشَّریعَهِ؟ أَیْنَ الْمُؤَمَّلُ لِإِحْیاءِ الْکِتابِ وَ حُدُودِهِ؟

«کجاست آنکه براى تجدید فرائض و سنن اسلام که محو و فراموش گردیده، ذخیره است؟»

«کجاست آنکه براى برگردانیدن ملّت و شریعت مقدّس اسلام اختیار گردیده؟»

«کجاست آنکه آرزومندیم کتاب و حدود آن را احیا سازد؟»

أَیْنَ مُحْیى مَعالِمِ الدّینِ وَ أَهْلِهِ؟ أَیْنَ قاصِمُ شَوْکَهِ الْمُعْتَدینَ؟ أَیْنَ هادِمُ أَبْنِیَهِ الشِّرْکِ وَالنِّفاقِ؟

أَیْنَ مُبیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَالْعِصْیانِ وَالطُّغْیانِ؟ أَیْنَ حاصِدُ فُرُوعِ الْغَىِّ وَالشِّقاقِ؟

«کجاست آنکه دین و ایمان و اهل ایمان را زنده گرداند؟»

«کجاست آنکه شوکت ستمکاران و متعدیان را در هم مى شکند؟»

«کجاست آنکه بنای شرک و نفاق را ویران مى کند؟»

«کجاست آنکه فسق و عصیان و طغیان را هلاک و نابود مى گرداند؟»

«کجاست آنکه برای کَندن ریشه گمراهى و دشمنى مهیاست؟»

أَیْنَ طامِسُ آثارِ الزَّیْغِ وَالْأَهْواءِ؟ أَیْنَ قاطِعُ حَبائِلِ الْکِذْبِ وَالْاِفْتِراءِ؟ أَیْنَ مُبیدُ الْعُتاهِ وَالْمَرَدَهِ؟

أَیْنَ مُسْتَأْصِلُ أَهْلِ الْعِنادِ وَالتَّضْلیلِ وَالْإِلْحادِ؟

«کجاست آنکه اندیشۀ باطل و هواهاى نفسانى را نابود مى سازد؟»

«کجاست آنکه ریسمان دروغ و افتراء را قطع خواهد کرد؟»

«کجاست آنکه متکبرانِ سرکش را هلاک و نابود مى گرداند؟»

«کجاست آنکه مردم ملحد و معاند و گمراه کننده را بیچاره کند؟»

أَیْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِیاءِ، وَ مُذِلُّ الْأَعْداءِ؟ أَیْنَ جامِعُ الْکَلِمَهِ عَلَى التَّقْوى؟ أَیْنَ بابُ اللَّهِ الَّذى مِنْهُ یُؤْتى؟

أَیْنَ وَجْهُ اللَّهِ الَّذى إِلَیْهِ یَتَوَجَّهُ الْأَوْلِیاءُ؟ أَیْنَ السَّبَبُ الْمُتَّصِلُ بَیْنَ الْأَرْضِ وَالسَّماءِ؟

«کجاست آنکه دوستان را عزیز و دشمنان را ذلیل خواهد کرد؟»

«کجاست آنکه مردم را بر وحدت کلمه و تقوى مجتمع مى سازد؟»

«کجاست باب الهى که از آن وارد مى شوند؟»

«کجاست آن وجه الهى که دوستان به سوى او روى آوردند؟»

«کجاست آن وسیله که بین آسمان و زمین پیوسته است؟»

أَیْنَ صاحِبُ یَوْمِ الْفَتْحِ وَ ناشِرُ رایَهِ الْهُدى؟ أَیْنَ مُؤَلِّفُ شَمْلِ الصَّلاحِ وَالرِّضا؟ أَیْنَ الطّالِبُ بِذُحُولِ الْأَنْبِیاءِ وَ أَبْناءِ الأَنْبِیاءِ؟

«کجاست صاحب روز فتح و برافرازندۀ پرچم هدایت در عالم؟»

«کجاست آنکه پریشانیهاى خلق را اصلاح و دلها را خشنود مى سازد؟»

«کجاست آنکسی که از ظلم اُمّت بر انبیاء و اولاد انبیاء دادخواهى مى کند؟»

أَیْنَ الطّالِبُ بِدَمِ الْمَقْتُولِ بِکَرْبَلاءَ؟ أَیْنَ الْمَنْصُورُ عَلى مَنِ اعْتَدى عَلَیْهِ وَافْتَرى؟ أَیْنَ الْمُضْطَرُّ الَّذى یُجابُ إِذا دَعی؟

أَیْنَ صَدْرُ الْخَلائِقِ ذُوالْبِرِّ وَالتَّقْوى؟ أَیْنَ ابْنُ النَّبِىِّ الْمُصْطَفى؟ وَابْنُ عَلِىٍّ الْمُرْتَضى؟

«کجاست آنکه انتقام خون شهید کربلا را خواهد گرفت؟»

«کجاست آنکه خدا بر ستمکاران و تهمت زنندگان، او را پیروز مى گرداند؟»

«کجاست آنکه دعاى خلق پریشان را اجابت مى کند؟»

«کجاست آن بالاترین خلایق و صاحب نیکوکارى و تقوى؟»

«کجاست فرزند نبیِّ مصطفى؟ کجاست فرزند على مرتضى؟»

مردمان با ندبه گریستند و ضجّه زدند، سینه چاک کردند و به سوز دل از عمق جان به استغاثه فریاد زدند؛

اى مولاى ما، تا به کى در انتظار شما حیران و سرگردان بمانیم؟

هَلْ مِنْ مُعینٍ فَأُطیلَ مَعَهُ الْعَویلَ وَالْبُکاءَ؟ هَلْ مِنْ جَزُوعٍ فَأُساعِدَ جَزَعَهُ إِذا خَلا؟ هَلْ قَذِیَتْ عَیْنٌ فَساعَدَتْها عَیْنى عَلَى الْقَذى؟

هَلْ إِلَیْکَ یَابْنَ أَحْمَدَ سَبیلٌ فَتُلْقى؟ هَلْ یَتَّصِلُ یَوْمُنا مِنْکَ بِعِدَهٍ فَنَحْظى؟

«آیا کسى هست که مرا یارى کند تا بسى ناله فراق و فریاد و فغان طولانى از دل بَرکِشم؟»

«کسى هست که جزع و زارى کند؟»

«آیا چشمى مى گرید تا چشم من با او همراه شود و زار زار بگرید؟»

«اى پسر پیامبر آیا به سوى تو راه ملاقاتى هست؟»

«آیا امروز به فردایى مى رسد که به دیدار جمالت بهره مند شویم؟»

خیل بسیار مردمان چشم انتظار مهدی، دیده براه دوختند،

اما سکوت بود و سکوت.

سکوت بود و تنهایی و فراق.

سکوت بود و دنیایی انتظار.

صدای شیهۀ اسبی یکباره در کربلا پیچید،

نگاه پُر اشتیاق مردمان سوی او چرخید،

تک سواری به لطافت نور، با شمشیری  در دست با اسب می تاخت و ندا می کرد؛

هَل مِن ناصِرٍ یَنصُرونی؟

«آیا یاری کننده ای هست که مرا یاری کند؟»

هَل مِن مُعینِ یُعینُنی؟

«آیا کمک کننده ای هست که مرا کمک کند؟»

آسمان غُرید و زمین نالید از استغاثۀ حسین،

اما از میان اهل کوفه و مکه و مدینه و بصره و شام، و از میان سی هزار سپاه،

صدایی به یاری بر نخواست،

فریاد استغاثۀ حسین پیاپی به گوش می رسید، اما مردمان در سکوت بودند،

گویی همه مسخ بودند،

کَر بودند، کور بودند،

گویی مُرده بودند.

اکنون پس از گذشت قرنها از عاشور حسین،

سالها فراق و دوری، سالها گریه و ندبه،

سالها استغاثه و فریاد،

سالها تظلم و دادخواهی،

مهدی از ما رُخ پوشانده،

استغاثۀ ما بی جواب مانده،

رُخ پوشاندن مهدی از ما،

تاوان سکوت مردمان در آن روز است،

تاوان استغاثۀ بی جواب حسین در عاشوراست!


این متن از سلسله متن‌های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایت‌هایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت می‌کند.روز شمار وقایع در این نوشتار، جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه، تاسوعا، عاشورا و ... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش، به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.

برای مشاهده سایر متون اینجا را کلیک کنید.