خورشید انوار خود را بر تپه ماهورها گسترده بود،

و بازماندگان کاروان در حصار سپاه، راه شام را می پیمود.

برج و باروهای شام از دور نمایان شدند،

مردان سپاه به شادی هلهله سر دادند؛ که پایان سفر نزدیک است.

عمرو بن حجاج اسب تاخت و خود را به شمر رساند.

گفت : از هر شهری که گذر کردیم جز ناسزا کلامی نشنیدیم، خدا داند که شامیان با ما چه ها کنند.

شمر به صدای بلند خندید و او را تمسخر کرد.

عمرو بن حجاج مُکدر شد.

گفت : مگر ندیدی؟

حتی اجازه نداند یک شب در شهرشان بمانیم.

شمر خندۀ خود را فرو خورد.

گفت : نگران نباش. شامیان با اسلام آل محمّد بیگانه اند، اسلام خود را از معاویه آموخته اند.

در سرزمین شام، اسلام معاویه و ابوسفیان در جانها ریشه دوانده.

و سپس پلک برهم گذاشت و نفس عمیقی کشید.

گفت : از هم اکنون عطر شام را استشمام می کنم.


این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایت‌هایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت می‌کند.روز شمار وقایع در این نوشتار، جز در موارد خاص، مانند خروج امام(ع) از مکه، تاسوعا، عاشورا و ... با توجه به گوناگونی روایات و شیوۀ نگارش، به معنی شرح وقایع اتفاقیه آن روز نبوده و تنها برای توالی در همراهی با کاروان استفاده شده است.

برای مشاهده سایر متون اینجا را کلیک کنید.