کاروان در محاصرۀ سپاه در حرکت بود، که با آمدن چند سوار و قافله ای همراه، لحظاتی ایستاد و مردانی از قافله، با قافله سالار کاروان هم سخن شدند.

طِرمّاح گفت؛ قیس بن مُسهر به کوفه نرسیده بود که سربازان عبیدالله او را به بند کشیدند. عبید الله او را به مسجد برد تا تو را بد بگوید، اما قیس در تکریم و احترام به تو و اهل بیت رسول خدا چنان گفت،

که خونش را مباح دانستند و او را کُشتند.

قافله سالار گفت؛ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى‏ نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدیلاً.

خداوندا بهشت را برای ما و آنان قرار ده و با رحمت خود به بهترین ثواب‌ها نایل بگردان.

طِرمّاح گفت؛ از این سفر حذر کنید یابن رسول الله.

بخدا سوگند باور ندارم حتی یک نفر از مردم کوفه به یاری‌ات بشتابد.

قافله سالار گفت؛  نگران چه هستی طِرمّاح؟

گفت؛ زمان خروج از کوفه جماعت بسیاری را دیدم که آماده می­‌شدند برای مقابله با تو.

یابن رسول الله، توصیه می‌کنم با من به سوی احباء محل اسکان قبیله من بیایید. ده روز آنجا توقف کنید، خواهی دید که تمام افراد قبیله سواره و پیاده به یاری ات خواهند شتافت. بخدا قسم تعهد می‌کنم

بیست هزار شمشیر زن به تو ملحق شود.

قافله سالار گفت؛ برگشت برای من معنی ندارد.

طِرمّاح، هر چه اصرار کرد، حاصلی نداشت.

گفت؛ حال که بر تصمیم خود استواری، اجازه بده من آذوقه‌ای برای خانواده تهیه کنم و به آنان رسانم،

سپس به شما ملحق می‌شوم.

گفت؛ خدا به همراهت.

طِرمّاح اشتر را هِی کرد و به تندی سوی دیار خود تاخت.

 و قافله سالار به نگاه او را بدرقه می کرد.


این متن از سلسله متن های «همراه با کاروان حسینی تا اربعین» نوشته «مجتبی فرآورده» است. مجتبی فرآورده تهیه کننده و کارگردان سینما که این روزها در حال ساخت پروژه «ثارالله» است در مجموعه یادداشت هایی که بر روی سایت کرب و بلا منتشر می شود از هشتم ذی الحجه تا اربعین با روایت‌هایی کوتاه و آزاد وقایع کاروان امام حسین (ع) را روایت می‌کند.

برای مشاهده سایر متون اینجا را کلیک کنید.