هفته نامه سایت کرب و بلا

شماره هفده ، بیست و پنجم بهمن
اهل تعزیه


سلام
امیدوارم هفته ی خوبی پیش رو داشته باشید.
دعوت می کنم این شعر رو بخونید تا حالتان خوب شود.

غرق خون وقت صحنه ّآخر
بین گودال داشت جان می‌داد
با نفس‌های گرم و بی رمقش
دل حضار را تکان می‌داد

مادری در میان هق هق و اشک
مشت بر سینه می‌زد و با درد
یک نگاهش به سمت مقتل بود
یک نگاهش به چهره‌هایی زرد

آتش از خیمه‌ها که بالا رفت
روضه خوان داشت نغمه سر می‌داد
گفت:
او می‌دوید و من...
انگار
از غمی بی امان خبر می‌داد

دانه‌های سفید برف آرام
مثل یک دستۀ عزا از راه
آمدند و شدند تسکین
عطش کودکان ثارالله

آتش خیمه‌ها فروکش کرد
دل ولی همچنان تلاطم داشت
مرد قصه میان خون، اما
گوشه چشمی به سمت مردم داشت

بوق شیپور و طبل ماتم را
هرکسی می‌شنید می‌لرزید
شمر آمد ...ولی همه دیدند
دست‌هایش شدید می‌لرزید

شمر تعزیه بغض کرد و گریست
گفت: لعنت به من اگر که تو را...
خنجر از دست او زمین افتاد
گفت دستم بریده باد آقا


تعزیه ختم شد
همه رفتند
باز او ماند و صحنۀ گودال
بعداز آنکه سکوت جاری شد
ساربان آمد و
.
.
.
زبانم لال

شاعر: جواد الهی پور


بااحترام
ابوالفضل گویا
دبیر هفته نامه مهتاب








This email was sent to *|EMAIL|*
why did I get this? unsubscribe from this list update subscription preferences
*|LIST:ADDRESSLINE|*

*|REWARDS|*