فریم تصویر

نقش عاشورا در احیاء دین

استاد حیدر برکت

خلاصه آلبوم:

  1. بیان تفاوت های بین امام حسین (علیه السلام) و دیگر ائمه(علیهم السلام) از نظر موقعیت اجتماعی و دشمنانشان.
  2. بیان وضعیت  اسفناک دین مردم  در زمان امام حسین (علیه السلام) و نقش امام حسین (علیه السلام) در احیای دین اسلام در آن زمان.
  3. بیان عملکرد امام حسین (علیه السلام) در مورد دشمنان و تفاوت آن با عملکرد دیگر ائمه (علیهم السلام).

تاریخ سخنرانی:‌ محرم ۱۳۹۴ - محرم ۱۳۹۴

۱۲
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۷
۸
۹
۱۰
۱۱
۱۲


و الا آله طیبین الطاهرین الامناء المعصومین و الهدات مهدیهین سیّما بقیه الله فی الارضین حجه بن الحسن مهدی روحی و ارواح العالمین له الفداه .
اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا"
اللهم اجعلنا من انصاره ای و اعوانه واجعلنا من الطالبین بثار الحسین (ع) مع الامام المهدی (ع).
السلام علیک یا مولای یا ابا عبدالله الحسین و علی اللارواح التی حلت بفنائک واناخت برحلک. لعن الله من قتلک لعن الله من ظلمک. لعن الله من اذا رسول الله فیک. السلام علیک یا مولای و رحمت الله و برکاته. 1:00 .
 من غالباً در منبر هایی که به مناسبت شهادت ائمه (ع) است به مناسبت شهادت امام حسین (ع) است جای خودش را دارد و در بالا ترین جایگاه خطاب به امام زمان (ع) سر سلامتی میدهند واقعاً صاحب عزای اصلی این ایام و صاحب عزای اصلی روز عاشورا امام زمان (ع) است ((من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا)) این آیه شریفه که در قرآن وارد شده میفرماید که کسی که مظلوم کشته می شود برای ولی او قدرتی قرار می دهیم که هم تواند انتقام بکشد و هم جبران مافات کند امام حسین (ع) اولیا اش هنوز نتوانستند انتقام خون او را بکشند این همه ظلم و ستم به فرزند رسول خدا و فرزند ولی خدا صورت گرفت و هنوز که هنوز است بشر ظالم نگذاشته است که انتقام خون امام حسین و جبران خون امام حسین (ع) بعد از این همه تاریخ صورت بگیرد لذا در روایات از اهل بیت عصمت و طهارت وارد شده است که این آیه مصداق تاویلی‌اش حضرت ولی است ((من قتل مظلوما فقد جعلنا لولیه سلطانا)) حضرت امام زمان (ع) ولی امام حسین است که سلطان پیدا خواهد کرد سلطنت پیدا خواهد کرد قدرت پیدا خواهد کرد که بتواند آن خون مظلوم شده ی تنهای غریب که در صحرای بی آب و علف مورد تازیانه دشمنان قسم خورده خدا و رسول و ائمه (ع) قرار گرفتند این خون طلبش را انتقامش را بکشند در زیارت عاشورا نگاه کنید دو جا گفته شده است همان قسمت اول هست که ((فَاَسْئَلُ اللَّهَ الَّذى اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنى بِکَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و َآلِهِ ))از آن خدایی که به من کرامت داد که مقام تو اینقدر بالا باشد و در عین حال من کرانت پیدا کنم به مقام تو ((اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنى بِکَ))و به وسیله شما ابن رسول الله من کرامت پیدا کنم به آن قسم می دهم به آن نام مقدس به من توفیق دهد که ثار تو یعنی انتقام تو خون خواهی تورا به وسیله ولی عصر و امام منصور از اهل البیت پیامبر موفق بشم که این کار را انجام دهم این مطلب که خدمت شما عرض کردم در جای دوم هم است (( وَ اَسْئَلُهُ اَنْ یُبَلِّغَنِى الْمَقامَ الْمَحْمُودَ لَکُمْ عِنْدَ اللَّهِ وَ اَنْ یَرْزُقَنى طَلَبَ ثارى مَعَ اِمامٍ هُدىً ظاهِرٍ ناطِقٍ بِالْحَقِّ مِنْکُمْ)) اساساً یکی از فلسفه های قیام امام زمان (ع) طلب ثار خون خواهی حضرت امام حسین (ع) ان شاءالله این بحث را روشن خواهیم کرد خدمت شما عرض کنم که لذا سر سلامتی را باید به ولی عصر داده شود لذا بگوییم ((السّلامُ علَیک یا مولای یا بَقیّهَ اللهِ فی ارضه. اعظم الله لک الاجر و احسن الله لک العزا فی مصیبه جدک الحسین علیه السلام. السلام علیک یا مولای و رحمت الله و برکاته)) 5:32 این مقدمه را عرض کردم مثل این که قرار است دوازده شب در خدمت شما باشم در این دوازده شبی که در خدمت شما هستم یک سلسله مباحثی را من تذکر بدهم برای خودم متذکر باشم که و این مباحث اساسی و در عین حال متذکر بشوم برای شما عزیزان امام حسین (ع) واقعاً خصوصیت منحصر به فردی دارند در تاریخ اگر تاریخ دین را ورق بزنید در تاریخ دین هیچوقت یک همچین وضعیتی برای ولی خدا صورت نگرفت خوب دقت کنید سر های بسیاری از اولیاء خدا را بریدند حضرت امام حسین (ع) به بعضی از افرادی که آمدند می خواستند جلوگیری کنند حضرت به طرف کربلا به طرف کوفه بروند گویا حضرت همه چیز را میدیدند همه چیز مشخص بود فرمودند که ((ان من هوان الدنیا علی الله أن رأس یحیی بن زکریا یهدی الی بغی من بغایا بنی اسرائیل)) 5:56 از پستی های دنیا در نزد خدا همین است سر یحیی فرزند زکریا را هدیه دادند به یک ستمکاری از ستمکاران بنی اسراییل حضرت حقیقتاً می خواستند به آن فرد بگویند سر من به یک ستمکاری از ستمکاران هدیه داد یعنی دقیقاً در امت های گذشته انبیاء مورد تاخت و تاز قرار گرفته اند ما انبیائی داریم که شکنچه شدند و در زیر شکنجه از دنیا رفتند و به شهادت رسیدند انبیائی داریم که بین دو تا تخته قرارشان دادند و اره شان کردند اما هیچ کدام به این حالت صورت نگرفت ولی خدا این چنین مورد لگد مال قرار بگیرد همه جمع بشوند محاصره اش کنند آن را از آب محروم کنند فرزندانش را به اسارت ببرند و بعد این فرزندان ، فرزندان معمولی نبودند فرزندان رسول خدا بودند خیلی عجیب است من این حرف را که میزنم به عنوان یک تجربه برای خودم رخ داده یک فرد مسیحی غیر مسلمانی که در عربستان با سنی ها خیلی نشو و نما کرده بود داستان امام حسین را گفتم یکم تعجب کرد گفتم فکر کن در مسیحیت چنین اتفاقی بیفتد یک نگاهی به من کرد و گفت امکان نداره چنین اتفاقی بیفتد گفتم در امت اسلام این رخ داد یعنی این که شما ها این را در کتاب مقاطل می خوانید در ماجرای امام حسین که یک فرد مسیحی در درباره یزید لعین در آن جا بلند شد و سر امام حسین را بوسید و بعد کشته شد به دست یزید همین الان یک فردی خارج از جهان اسلام این حرف ها را بشنود واقعاً تعجب می کند فرزند رسول خدا امام حسین روز عاشورا امّامه پیغمبر را بر سر کرد آمدند به مردم گفتند آیا زیر این آسمان کسی غیر از من و برادرم امام حسن مجتبی پیدا می شود که فرزند رسول خدا باشد آیا فرزند دیگری برای رسول خدا است می شناسید شما واقعه بسیار واقعه ی عظیمی هست بسیار عجیب است خدا اصلاً یک ویژگی در این قرار داده که فوق العاده است در عین حالی که این واقعه خیلی جان خراش خیلی عجیب خداوند متعال در این واقعه خواص دیگری قرار داد هدایت امت از این واقعه است اگر عاشورای سال 61 (ه.ق) اتفاق رخ نداده بود واقعاً از اسلام جز رسمی و از دین جز اسمی باقی نمانده بود بدون تردید من تلاش خواهم کرد در این ده شب برای شما عزیزانی که می آیید در این مجلس شرکت میکنید این مسئله را واضح و روشن کنم با مدرک و دلیل بحث کنیم روی این قضیه لذا هنگامی که ما می خواهیم در مورد امام حسین صحبت کنیم به چند نکته توجه داشته باشید ببینید دوستان این جمله ای را که دارم می گویم دقت کنید (طلب تان باشد تا فردا شب این تاخیری هم که امروز به وجود آمد واقعاً ترافیک خیلی سنگین بود من تقریباً از ساعت 10 دقیه به 6 تا الان در راه بودم آخرش هم مجبور شدم 2 ، 3 تا تخلف انجام بدم و یک جریمه حسابی بگیرم و بیام همین سر چهار راه مارا گرفت دیدم به هر حال چاه ای وجود نداره و دیگه مجبور شدم از مسیر اتوبوس بیام و انجام شد خلاصه امشب را از شما عذر خواهی می کنم فردا شب ان شاء الله یک ربع به هشت در خدمت شما خواهم بود از روز پنج شنبه همان ساعت 7 که آقایون گفتند من در خدمت شما خواهم بود دیگه جلسات ندارم فردا شب مثل امشب یک ربع به هشت.)
ببینید آقایون یک نکته را توجه داشته باشید غالباً ما وقتی باهم گفت و گو می کنیم مگوییم که چرا امام حسن مجتبی(ع) امام سجاد قیام نکردند چرا امام حسین این کار را کرد یک چیز عجیب و غریب به شما بگم خیلی از شما شاید توجه کرده باشید یازده امام ما هیچ کاری که به اصطلاح امام حسین انجام داد انجام ندادند از حضرت علی و امام حسن مجتبی(ع) و فرزندان تا امام حسین (ع) تا امام زمان (ع) هیچ کدام نه خروج کردند و نه قیام این مفهوم قیامی صورت نگرفت منی که بیننده بیرونی هستم حواستون باشه اگه قرار باشه واقعه عاشورا را توجیه کنم به حق این است که بگویم امام حسین چرا قیام کرد ائمه دیگر اصلا به هیچ عنوان اصلا قیام نکردند به این مفهوم نشان دهید یعنی امام حسن مجتبی حکومت در اختیارش بود حتی هنگامی که کار به یک جایی رسید که امکان به حکومت نبود حکومت را تحویل داد دیگر صلح امام حسن یعنی چی حکومت را حضرت تحویل داد با معاویه لعین واقعاً لعین حالا ان شاء الله در شب های بعد خواهید دید قاتل امام حسین (ع) یزید ابزار بود تمام تمهیداتی که برای قتل امام حسین (ع) صورت گرفته بود کار معاویه بود . معاویه این کار را کرده بود آقایون توجه داشته باشید کتابی نوشته شده است به نام چه کسی امام حسین را کشت دانشمند بسیار سطح بالا و فرزانه ای در زمان ما حضرت آیت الله میلانی کتابی در این زمینه نوشتند به زبان عربی و به زبان فارسی خودشان این مباحث را تدریس کردند نوارهاش هم موجود است 17 تا نوار است 17 نوار 2 ساعته است که ایشان در این بحث وارد شد ایشان گفته است چون در زمانه ما کامپیوتر است می توانیم همه مدارک را کنار هم بگذاریم در مدارکی که در کنار یک دیگر بگذاریم قاتل امام حسین آن قاتلی که تحریک کننده بود این اوضاع را به وجود آورد معاویه بود نه یزید بود ایشون می فرمایند که من به هیچ عنوان نمی خواهم از یزید دفاع کنم یزید کشت ولی توطئه اصلی کسی که نقش اصلی را دارد معاویه بود حالا این را در شب های بعد براتون باز میکنم من شب های بعد سعی میکنم کتاب بیاورم روی کتای یک چیز هایی برای شما بخوانم براتون تازگی داشته باشد اساسا توجه به این نکته خیلی مهم است ما اگر می خواهیم توجیه کنیم باید قیام امام حسین را توجیه کنیم همه ائمه دیگر روش آن ها این چنین نبوده من برای این که مثالی بزنم قضیه را روشن کنم حضرت علی (ع) خطبه 3 نهج البلاغه است در بعضی از نهج البلاغه ها این را 4 نوشتند یک چیز دیگه بهش اضافه کردند 3 تا عبارت از حضرت علی (ع) خیلی عجیب است این عبارت حضرت علی. خود سید رضی که نهج البلاغه رو تدوین کرده 14:58 توی صدر خطبه نوشته : از کلام امیرالمومنین درباره ی طلحه و زبیر  حضرت این ماجرا را بعد از جنگ جمل گفتن خیلی جمله کوتاه ولی خیلی معنیش بلند واقعا جدی جدی من الان یه مقداری به اصطلاح مقدمه بحث تو ذهنتون این جمله رو بزرگ بدارم خیلی فکر باید بکنید در مورد این جمله  حضرت درمورد  طلحه و زبیر می گوید ولقد ارعدو و ابرقو  این دو تا رعد و برق به پا کردند ارعدو و ابرقو  رعد و برق یادتون باشه ها کلمه ی عربی  این دو تا  طلحه و زبیر رعد و برق به پا کردند اومدند شلوغ بازی کردند چیکار میکنیم چیکار نمیکنیم لشکر بزرگ فراهم کردند جهان اسلام رو به هم ریختند حضرت میگن ما روشمون این تیپی نیست لسنا نرعد 16:00 خواهش میکنم بعضی از دوستان اهل جلسه و این حرف ها هستند به این جمله دقت کنند لسنا نرعد ما اهل رعد و برق نیستیم حتی نوقد  16:15 تا وقتی که جایگاهمون سفت بشه  تا جایگاهمون سفت شد بعداً رعد و برق به پا می کنیم اما تا وقتیکه که جایگاهمون سفت نشده تا وقتی که توانمند نشدیم و استوار نشدیم ما رعد و برق به پا نمی کنیم سر و صدا به پا نمی کنیم و لا نسیل ما سیل نمی شیم حتی  نمطر  16:41 تا وقتی که قطره قطره مثل باران بباریم بعداً سیل می شیم سوال یابن رسول الله یا امام حسین چرا به این حرف پدرتون امیرالمومنین عمل نکردید چون میدانستید کشته میشن دوستان عزیز توجه داشته باشن امام حسین وقتی وارد مکه میشن میخوان از مکه حرکت کنن به طرف کربلا برادرشون محمد حنفی دشمنشون عبدالله ابن الزبیر خدا لعنتش کنه انشاالله عبدالله ابن عمر یه آدم دیگه مانند عبدالله ابن زبیر حاکم بنی امیه ای میارم میخونم از رو براتون عده ی زیادی از بزرگان صحابی که زنده بودند فراوان از تابعین درجه اول یا طبقه اول تابعین یعنی کسانی که صحابه رو دیده بودند میرن پیش امام حسین تعداد خیلی زیاده ها به امام حسین می گویند که یابن رسول الله نرید به کوفه میکشنتون حضرت ببین خیلی جالبه بعضیا واقعا بشینید اینارو با دقت بخونید حضرت میگن شما فکر میکنید من این ماجرا رو نمیدونم یعنی بعضی از روحانیون ما که کتاب مینویسن میگن که امام حسین (ع) اینطور مسائل را در نظر نگرفته بودند احتمال میدادند یه احتمال دیگه میدادند خود امام حسین (ع) می گویند من فکر میکنید نمیدونم یه همچین جریانی اتفاق میفته یه همچین قضیه ای داره رخ میده جالبه به هر کسی که امام حسین مواجه می شدند در سطح خودش جواب میدادن عبدالله ابن عمر این جمله ای که الان خوندم ان راس یحیی... و من هوان الدنیا عند الله ان راس یحیی بن الزکریا اهدی الا بغیه بن البغایا بنی اسرائیل سر یحیی فرزند زکریا رو هدیه دادند به یک ستمکاری از ستمکاران بنی اسرائیل رو امام حسین (ع) به عبدالله ابن عمر میگن به ابن زبیر بر می گیردن میگن ابن زبیر این قوم تا اینو جدا نکنند رهام نمی کنند به برادرشون میگن برادر جان دیشب پیامبر رو خواب دیدم پیامبر به من گفت یا حسین اذهب الی عراق ان الله شاء ان یراک قتیلا  برو به طرف عراق خدا می خواهد تو را کشته شده ببیند حالا صحبت خواهیم کرد که این مشیت مشیت تکوینیست تشریعیست علمیست اینارو همرو بحث خواهیم کرد برو به طرف عراق بعد برادر چرا این زنان و بچه ها رو میبری حضرت می گوید که به اصطلاح و قال رسول الله فی المنام در رویا پیغمبر به من اینو گفتند که و ان الله شاء ان یراهن السبایا خدا می خواهد اونها را اسیر ببیند پس یادتون باشه امام حسین (ع) این حرکتش باید یه توجیهی داشته باشه واقعا توجیه این کار چیه چرا امام حسین این کارو کرد آقایون توجه داشته باشید قرآن می گوید یک مومن به دست خودش خودشو به هلاکت نمی اندازه بزارید یه خورده شبه رو بازترش کنم و لاتلقوا بأیدیکم الی التهلک آیه قرآن خودتونو با دست خودتون به تهلکه نیندازید تهلکه یعنی هلاک کردن خودتونو به هلاکت نیندازید چرا امام حسین رفت مگه نمی دونست کشته میشه این آیه پس چی میخواد بگه این آیه آیا مصداقش ببینید دوستان من حواستون باشه ماها گاهی اوقات میایم یه جواب هایی میدیم این جوابها غلط نیست اما این جواب ها یه پایه ای لازم داره میگم آقا امام حسین فوق دین خودش اصلا ملاک دین پس نشون میدهد که این اشکالی ندارد من معذرت میخواما من دارم جوابو به شما میدم که این همه روایات داریم که کار ما مطابق قرآن است اگر حدیثی از ما شنیدید مخالف قرآن بزاریدش کنار امام حسین مخالف قرآن  عمل نمی کنه امام حسین کتاب خدا را روز عاشورا یکی از کارهای امام حسین این است که کتاب خدارو بر میدارد عمامه ی رسول خدا و ابای رسول خدا را  میاد جلو میگه هذا کتاب الله بینی و بینکم این کتاب خدا بین من و شماست چطور امام حسین خلاف قران عمل میکنه نمیکنه اینکارو اون جواب از یک مبنایی درسته و از یک مبنایی غلط در میاد اینجا این نکته اول پس من اگر قرار است برای شماها توجیه کنم رفتارهای ائمه را میبینم یازده تا امام یه رفتار انجام میدن فقط یکیشون قیام کرده است بله منم میتوانم خودمو به بی سوادی بزنم میتونم راحت به اصطلاح برگردم به شما یگم ببینید امام حسین یه مقدار از برادرش امام حسن شجاع تر بود مثل دکتر علی شریعتی در کتابش امام حسین یه مقداری به اصطلاح پایمردیش بیشتر بود بیام این حرف رو بزنم انحراف این حرفها چیه؟ ما روایت داریم از اهل بیت (ع) ما در شجاعت یکسانیم در به اصطلاح علم یکسان هستیم در توانایی هایمان به اصطلاح یکسان هستیم در بروز تکالیفمان یکسان هستیم امام صادق در موقعیت امام حسین قرار می گرفت حتماً همین کارو میکرد، امام حسن مجتبی در موقعیت امام حسین قرار می گرفت حتماً همین کارو میکرد ولی این موقعیت دست امام چه موقعیتی بوده چی بوده جریان چه اتفاقی میفته امام حسین میگه بلغ ما بلغ بگذار زن و بچم به اسیری بیفتند بزار کودکم را به کشتن بدن بزار همه اهل بیتم بروند خوب دقت کنید یعنی همان جریانی که در یه زمانی میگن چرا امام حسن این کارو نکرد میخواد جان شیعیان رو حفظ کنه خب چرا امام حسین حفظ نتونس بکنه یک اتفاقی افتاده یه تفاوتی اوضاع و احوال به هم خورده تا خلاصه باید این اتفاق بیفته (قرار بود من ساعت 9 تمام بکنم که به اصطلاح شام شما رو بدن، ولی یه مقدمه کوچیک دیگرو میگم ایشالا شب دیگه یک مقدار مفصل تر و خواهش دارم از اعضای مجلس الان شماها رو به اصطلاح داوری میگیرم که ما یه مقداری وقتمون بازتر بشه و من این بحث هار و واقعیت هارو  میخوام یک جایی انجام بدم دارید ضبطشم میکنید خیلی خوبه چون احساس میکنم تو زمان حاضر یک حرفهایی زده میشه که باید این حرفهارو بزنم الان گوش کنید آقایون) 
مقدمه دوم: آیه قرآن این رو می گوید قل پیامبر به اینها بگو إﻧﻣﺎ أﻧﺎ ﺑﺷر ﻣﱢﺛْﻟُﮐُمْ  من بشری مثل شما هستم  یُوحَى أَنَّمَا إِلَیَّ  إِلَهُکُمْ إِلَهٌ واحد  فرق من با شما این که به من وحی میشه عده ای از ما واقعا همینطوره روشنفکرانی که خلاصه خیلی میخوان شان رو بیارن پایین بابا پیغمبر مثل من و تو یه بشر تفاوتی نداره پیغمبر مثل من و تو چه تفاوتی با من و تو است ماها که خلاصه الحمد الله رب العالمین به فضل خداوند متعال آشنا شدیم به مقام ولایت عظمای  24:41 اهل بیت (ع) هی أَنَّمَا یوحی الی إِلَهُکُمْ خوب داریم مطرح می کنیم ، خوب مطرح می کتین درستم مطرح می کنیم امام از این جنبه بشری یه مقداری فارقیم. یعنی چی از جنبه ی بشری؟ یعنی واقعاً توجه نداریم به هر حال یعنی چی إﻧﻣﺎ أﻧﺎ ﺑﺷر ﻣﱢﺛْﻟُﮐُمْ واقعاً بشریت اینها چیه؟ چه نکته ای رو میخواد بیان کنه خوب دقت کیند بزارید یه شبه ی دیگرو بندازم بعداً بیام این دوتارو به هم دیگه جمع بکنم امام حسین (ع) صاحب ولایت عظماست 25:18  صاحب ولایت تکوینیه25:20 است ما معتقدیم یعنی چی؟ یعنی امام حسین (ع) در روز عاشورا هستی این کربلایان که آمدند که امام حسین رو بکشند دست امام حسین بود بدانید این حرف را حرف کاملاً درست این حرف رو معتقد امام حسین می تواند یک دونه اشاره ولایت تکوینی خودش را بکند همه ی اینها را با خاک یکسان کند می تونه این کارو کنه چرا نمیکنه چه اتفاقی افتاده که این کارارو نمیکنه. سوال بعدی، خدا انبیاش را میفرسته درسته چرا حضرت موسی تو ترس و لرز همیشه این که قرآن به حضرت موسی میگه خائفم یتقرب آقا این خائفم یتقرب میدونید یعنی چی خائفم یتقرب  یعنی من اینقدر ترسو هستم دائماً دارم چیکار میکنم مراقبه میکنم که نکنه کسی به من آسیب برسونه به این میگن خائفم یتقرب. حضرت موسی یکی از فرعونیان رو میکشه برای اینکه به اصطلاح دفاع کنه از یک فرد مظلوم یکی از فرعونیان را میکشه از شهر فرار میکنه و خرج من المدینه خائفم یتقرب دوستان عزیز مگر شما نخوندید در روایات یکی از علت های غیبت امام زمان چیه؟ فانهم خائفم یتقرب اگه اون مقام ولایت انهم خائفم یتقرب  معنیش چیه آیا انهم خائفم یتقرب جنبه بشری اولیا خدارو نشون نمیده چرا خدا فعلا نظامش این؟ ببینید گوش بدید این جمله ای که دارم میگمو دارم نظام خدارو میگم خدا میتونه نظام رو بهم بزنه؟ بله. خدا میتونه نظام دیگه ای داشته باشه؟ بله. میتونه یه نظامی داشته باشه که پیغمبرش بیاد بگه ایمان نمیاری یه اشاره بکنه یارو رو پودرش کنه میتونه بکنه این کارو خدا؟ امام خدا فعلاً نظامش این نیست. نظامش چیه؟ اختیاری تو. لذا میاد تو مکه مردم ایمان بیارید سه سال، چهار سال نه تنها ایمان نمیارن ممیبرن میندازن تو  27:41 ابی طالب حلقه محاصره آقایان بخوانید تو روایت ما پیغمبر اکرم که این مسلمانان تو 27:51 ابی طالب یک دونه خرمارو مزمزه میکردن قورت نمیدادن میدادن به بغلی عده ی زیادی از مسلمانان صدر اسلام توی 28:02 کشته شدن. چرا؟ خوب خدا یک اشاره کنه، پیغمبر یک اشاره کنه. نه. خدا میگه جنبه ی بشری یعنی این. پیغمبر برو به اینا بگو : اینا باید به اختیار خودشون ایمان بیارن، نمیارن؟ صبر کن پیغمبر. با اینا داد و ستد کن، با اینا حرف بزن. اذیتت میکنن؟ صبر کن. برید قرآن رو بخونید تو رو قرآن سوره ی بقره اس. خدا میگه اینقدر بر انبیا و پیروانشان سختی وارد شد حتی 28:42 میدونید یعنی چی؟ یعنی متزلزل شدند 28:49 کی نصر خدا؟ نصر خدا کی میرسه؟ این جنبه ی بشری. مثل یک بشر عادی پیغمبر باید صبر کنی و 29:02  اگر تو میبینی اینها تو را دروغ می پندارند سخنان تو را. و تو را متهم به دروغگویی میکنند. پیامبر همه ی این کارها رو برای پیامبران دیگه هم انجام دادند. یه پرده ی دیگشو بزنم بالاتر. پرده ی بالاترش چیه؟ برید تو روایت معراجیه نگاه کنید. یکی از اهداف معراج پیغمبر همین بود. پیغمبر رو میاوردن بالا میگفتن یا رسول الله با حضرت موسی حرف بزن. موسی چی بهش بگو. بهش بگو که چقدر منو تکذیب کردی، چقدر منو از یاد بردی، پیغمبر دلش آروم میگیره ببینید  اِ همدرد داره. البته هیچکس به اندازه پیغمبر اکرم اذیت نشد انبیای گذشته در مقابل پیغمبر صبر و تحملشون کمتر بود در عین حال اون سختی هایی که پیغمبر اسلام دید اونا ندیدن. دلیل دارما  «ما اُذیتُ مِثلً ما اوذیه نبیٌ  مثلِ ما اذیت» هیچ پیامبری به اندازه من اذیت نشد. (روایت از پیغمبر اکرم) لذا یک جنبه بشری دارند انبیاء، یعنی چی جنبه بشری؟! خدا گفته باید مثل این  مردم عادی زندگی کنید، مثل مردم عادی بدهکار بشید (ببخشید این جمله را که می گویم)، پیغمبر اکرم، می رفتند گاهی اوقات چیزی را گرو می گذاشتند پیش یک یهودی در مدینه و ازش پول قرض می گرفت، خوب پیغمبر خداست! ائمه علیهم السّلام، یک اشاره کنند زمین را به طلا تبدل می کنند، کاری ندارد که! روایت معروف امام باقر علیه اسلام: راوی می گوید: رفتم پیش امام باقر گفتم یا بن رسول الله خیلی بدهکارم خیلی بدبختم، خیلی فلان!...
-  حضرت فرمودند: برای تو نداریم! 
-    راوی:  پول ندارید به من قرض بدید! 
-    حضرت: نه! برای شما نداریم!  
-    راوی: همونجا که نشسته بودم دیدم فردی وارد شد...
-    گفت یا بن رسول الله بدهکارم مقروضم ....
-    حضرت: برو یه پنج هزار دینار بیار ....
-    راوی: تو دلم آشوبی داشتم ! ای بابا! به اون می دن به ما نمی دن
-    راوی : تا بلند شدم برم بیرون....حضرت: فرمودند: بشین تا این بره....
-    دستانم را گرفتند بردند اتاق بغل... پاشون رو کوبیدند زمین..... دیدم داره سکه می ریزه .، سکه می ریزه ، سکه می ریزه.... تا زانوهای حضرت پر شد
-    فرمودند: به خدا قسم اگر ما بخواهیم می تونیم ولی تو شیعه مائی تو باید مثل خود ما تحمل کنی اشاره کردند دیدم هیچ سکه ای در کار نیست، خوشحال شدم که حضرت به من  لقب تشیّع رو به من دادند گفتند تو مثل شیعه ما هستی باید تحمل کنی برو بیرون....
-    ائمه می توانند، اما خدا آن ها را مکلّف کرده باید ..... ببینید حالا گوش کنید، این معنا پیدا می کنه. ظهر عاشورا، ملائکه میان می گویند یا بن رسول الله کمک می خواهیم 
-    می گه: از شماها نه 
اون ماجرا زعفر جنّی که به اصطلاح قدیما می گفتند و فلان و حرفا.... که نقل شده از جن، که رفتیم به یاری امام حسین (ع)، حضرت که در قتل گاه به اصطلاح دست و پا می زدند فرمود: نه الان مصلحت نیست، این ماجرا باید انجام بگیرد...ببینید ولیِّ خدا در مقام نورانیّت خیلی بالاست، در مقام نورانیّت وجودیش روحش خیلی بلند است، « اَرواحُهُم معلّقتٌ بِالسّماء» : (روایت از حضرت امیر المؤمنین است) ارواحشان معلق است به آسمان، امّا در این دنیا، سِجْنِ الْمُؤمن، این دنیا زندان مؤمن است، تو این قالب  بدن فعلا ولیّ خدا باید بماند مؤمن، چرا؟! چون خدا می خواد
وایستا: یا امیر المؤمنین همه اذیت ها و آزارها را ببین، ببنید جمله رو بگم به شما، بعضی از ماها می خواهیم مقامی درست کنیم، آقا! مقام بشری، حضرت علی(ع) هنگامی که اون ضربه به سرش زده شد! راویان متعدّد! یکی شان می گوید: من رفتم داخل  دیدم حضرت علی از شدت درد پاهایش را به هم می مالند ، درد می کشید امام ! درد می کشید، جنبه بشری است! این جنبه بشری است! ببنید جنبه بشری است دارم روشن می کنم، البته آن ها در جنبه بشریشون کاری می کنند در اوجند، واقعاً‌ جنبه بشری آن ها بشر مافوق اند، بشر ما! فوق اند، یا مافوق بشرند، دعوا نکنید!، آقای دکتر علی شریعتی در کتابشان می خواهد اصرار کند که نه! این ها بشر مافوق اند، نه مافوق بشرند! بابا! کلمات را بازی نکنید، هم بشر مافوق اند، هم مافوق بشرن، چه اشکالی دارد! هر دوتاشان هستند، تو همین مقام بدنی که بشر است!، یک جوری رفتار می کنند که اوج رفتار بشریت است، اوج رفتار بشریت است، کمال می بخشد به بشریت ، امّا بشرِ، تو این دنیا، باید مطابق اوضاع و شرایط .... به خدا قسم این حرف رو که می زنم می خواهم شب های بعد داستان های عجیب و غریب برایتان نقل کنم...امام حسین بعضی ها فکر می کنند.... نشستن از روز ششم محرم توی خیمه ها، آب هم قطع کردند، حضرت هر راهی به ذهنشان رسید.... این را که می گویم ببنید جنبه بشریت، از آن جنبه روحانیت جدا نیست، حضرت می داند که به شهادت می رسد، امّا خدا بهش دستور داده است که به عنوان یک بشر مثل آدم های عادی رفتار کند، آن ماجرای دانسته های تو نباید اثر بگذارد در جنبه بشریتت، درست!؟ حبیب ابن مُظاهر می آید پیش امام: می گوید یا ابن رسول الله،  قبیله من همین نزدیک است، بدونید که همین بنی اسدی را که آمدند به کمک امام سجاد و جسدها را دفن کردند،  همان نزدیک بودند، یا ابن رسول الله اجازه بدهید که من بروم ....می گن که حضرت لبخند می زدند، حضرت فرمودند که حبیب بروکمک بیار... وقتی خبر رسید که حبیب تنها رسید، گفت حبیب چی شد؟ گفت هیچی .... جلوی راه را گرفتند و جنگیدیم و 80 نفر هم کشته شدند، قبیله من هم مجبور به عقب نشینی شدند....حضرت فرمودند: خدا مقادیر خودش را دارد اجرا می کند، به خدا باید این جمله را با طلا نوشت، مقادیر یعنی چی؟ تقدیرهای خودش را می خواهد اجرا کند.... این ها را توضیح خواهم داد، من همین طور دارم اشاره وار می گویم حضرت همه کارهایی که یک انسان عاقل یک انسان مافوق باید انجام بده همه را انجام داد، لذا به تعبیر یکی از اساتید بزرگ وار برید بخونید، روز عاشورا، شب عاشورا، عبادت هاشون رو کردند، حضرت فرمودند اصحاب همه جمع بشن، دور خیمه ها خندق کندند، که از پشت سرشان حمله صورت نگیرد، عین یک جنگ واقعی.... حضرت جالبِ! 80 و خورده ای حالا بگید، بعضی از روایت ها 100 نفر، بعضی ها 70، این 70 گفتن، یک روایت!، اون هم.... تعداد یقیناً ‌بیش تر است، 100، 102 نفر شاید باشه، با اهل بیت... 100 و خورده ای نفر! حضرت آرایش نظامی می دهد، مِیْسره، مِیْمنه، قلب سپاه، پرچم را مانند همه جنگ ها روی دست حضرت عباس، برادرم من این پرچم این لواء من را تو نگه دار... « أّنْتَ صاحِبُ لوائیکَ» حضرت همه امکانات را فراهم کرد، همه کارها را انجام می دهد، مفهوم صحیح تدبیر را حتّی انجام می دهد، پس اگر فردا آمدم گفتم که امام چون این شرایط را دیدند، در روز هشتم روز ترویه احرام بسته امام، احرام را می شکونه، از حرم میاد بیرون، چرا آمد بیرون، چون این اتفاق افتاد، اگر می گویم این اتفاق افتاد، به خاطر این که امام دارد داد و ستد می کند با جهان اطراف خودش، یزید چهل نفر رو فرستاده، برید تو عرفات کارش رو بسازید، حضرت نمی خواهد حرمت خانه خدا بشکند، خیلی جالب است! حضرت وقتی می خواهد بگوید نمی خواهم حرمت خانه خدا را بشکنم، بدونید که به چه کسی اول از همه می گوید، چه کسی اینجا می داند! به چه کسی اول می گوید که نمی خواهم حرمت خانه خدا به کشته شدن من شکسته شود!؟ خیلی عجیب است. ، می رود به عبدالله ابن ذبیر می گوید، چرا؟! چون او کثافت برای این که جون خودش را حفظ کند، رفت خانه کعبه نشست که نکشنش، اونا هم گفتند بابا! خونه کعبه چیه است، قدرت سیاسی از این حرفا مهم تره، بنابراین رفتند خونه کعبه را روی سرش خراب کردند و او را کشتند، در خانه کعبه.....حضرت به آن شخص گفت: من نمی خواهم حرمت خانه خدا در کجا؟! در عرفات!! بشکنه، از حرم رفتند بیرون، خیلی کارهای امام حسین عجیب بود، پس نکته دوم این شد، ما امام حسین (ع) در حالی که جنبه الهی او، والله امام حسین، تمام وقایع را می دانست، این حرفی که جناب صالحی نجف آبادی در کتاب شهید.... چرت و پرت.. یارو اصلا نفهمیده ماجرا چیست، که توضیح خواهم داد، در این کتاب ها گفته شد سال 50 و سر و صدایی که به پا کرد، حواستون باشد که چرند و پرند است. امام حسین می دانست که اتفاقی می افتد ریزش را هم می دانست، اما همین امام حسین مجبور است داد و ستد بکند با مردم، لذا به حسب ظاهر، آیا ببنید این کارهایی که انجام داد معقول بود یا نه؟ لذا علت چی  بود که امام حسین این کار ها را انجام داد چه تفاوتی زمانش کرد با زمان دیگر ائمه که به این حرکت مبادرت کرد، این خیلی مطلب  مهمی  است، این دو تا مقدمه دستتون باشه، انشاء الله از فردا شب شروع می کنم، داستان مدینه را اول می گم، داستان مدینه را براتون روشن می کنم، چرا امام حسین هنگامی که یزید به اصطلاح نامه می فرسته و تهدید می کنه، حضرت در خود مدینه مقاومت نمی کنه، از  مدینه می آید بیرون، هر جایی که امام حسین حرکت می کنه، یک دلیلی داره، بر اساس هوا این کار را انجام نمی دهد، بر اساس هوا تصمیم نمی گیرد، یک واقعه ای دور و برش صورت گرفته، و یک مقدمه ای دارد.  آن مقدمه را انشاء الله فردا شب می گم السلام علیکم یا مولا یا  الحسین  شب اول محرم ابن حبیب  می گوید که آمدم پیش امام رضا(ع)، گفتم یا ابن رسول الله چرا چهره شما غمگین است، گفتند یا بن شبیب  تو چه می دانی که امشب شب اول محرم است، پدرم اما کاظم (ع) هنگامی که اول محرم می رسید دیگر ما خنده را در چهره ایشون نمی دیدیم، لبخند، حضرت نمی زد یا بن شبیب  می دونید در این شب چه بر سر ما گذشت، در ایام جاهلیت، در ماه محرم، ماه حرام بود، کفّار، به کسانی که به اصطلاح در ماه محرم می آمدند به طرف خانه خدا یا در خانه خدا بودند، یا در خارج از خانه خدا بودند، رحم می کردند، چرا ؟ چون ماه محرم، ماه حرام بود در دین حضرت ابراهیم، اینا رعایتش می کردند، اما در ماه محرم، پدر ما جدّ ما، امام حسین، در گودی قتل گاه مذبوحش کردند، یا بن شبیب می دانی این چه ماهی است، این همان ماهی است، که امام حسین را صبرا کشتند، دوستان گوش بدید ها، صبرا خیلی چیز عجیبی است، می گفتند در زمان عرب جاهلیت، یه گوسفندی را می گذاشتند توی یه دونه به اصطلاحی جایی که نتونه تکون بخوره، این بچه ها هم می آمدند هی با سنگ می زدند به این قتل قتل صبرا می گویند. حضرت می گوید، او را وسط گودی قتل گاه سنگ به سوی او پرتاب می کردند، نیزه پرتاب می کردند، یا ابا عبدالله  یا بن شبیب ان کنت باکین علی شیءٍ علی جدی الحسین  اگر می خواهی گریه کنی گریه کن بر امام حسین، گریه اصلا ً‌نشان ماست، نشان ماست تا ظهور حضرت ولی عصر، گریه نشان ما شیعه است، یا بن شبیب خیلی جالب است، ببینید عجیب واقعاً‌! من این نکته را خیلی برای من عجیبِ مسلم بن عقیل رو میارند به اصطلاح دارالعماره، خیلی جنگیده، اینقد جنگیده اینقد سنگ پرتاب کردن بهش، اینقد سنگ بهش پرتاب کردن که تمام بدن مجروح، می دونید خون که از بدن بره، انسان به شدت تشنش می شه، می گه تشنمه آب می خوام، هر چه آب میارن می خواد به دهنش بگیره، خون دهنش می ریزه توی آب و نجس می شه، نمی تونه بخوره، نمی داند جریان چیست، واقعاً مسلم نمی داند جریان چیست، اما مسلم، امام حسین( ع) در آخرین لحظه درگاهی قتل گاه همین را می خواست، یک جرعه آب به دهان بذاره،  «والله لّقد قتلنی اِن أّتش، السلام علیک یا مولا و رحمه الله و برکاته، السَّلامُ عَلَیْک و عَلی اَهْلِ بِیْتِک و اصْحابِکْ، السَّلام عَلَیْکَ یا مُولا وَ الرحْمَه اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، الّهُمَ عَجِّلْ لِوَلیِکَ الْفَرَجْ و جَعَلْنا مِن الطّالِبین بِاصالِحی بِسارَ الحُسِین (ع) مَعَ امام الْمَهْدِیِ (ع)، إِلهی عَجِّل فَرَجَوُه و سَهِّلْ مَخْرجاً و اَعْوَنْ لَهُ الْعَجْر فِی مُصیبَتِ الْجَدّ الْحُسِیْن، السَّلامُ عَلَیْهِ و عَلی اباء الطّاهِرین وَ رَحْمَهُ اللهِ و بَرَکاتُهُ »

 

×


بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین ان هو خیر الناصر و معین. الحمد الله الا ما أنعم و لهو شکرا الا ما ألهم الحمد الله بجمیعاً حامدی کلها  الا جمیعاً امعهی کلها و هو قادر الا ما یرید یسال ما یشاء یحکم ما یرید. اللهم صلی علی عبدک و رسولک و امینک من خلقک و حافظ سرک و مبلغ رسالاتک العبد المؤید و رسول المسدد المحمود الاحمد حبیب اله العالمین ابوالقاسم المصطفی محمد و علی آله الطیبین الطاهرین الامناء المعصومین الهدات المهدیین سییما بقیت الله فی العرضین حجت ابن الحسن مهدی روحی و ارواح العالمین لطرق المقدم الفدا الهم کل ولیک الحجت ابن الحسن صلواتک علیه و علی آباء فی هذه ساعه و فی کل ساعه ولیٌ و حافظا و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا اللهم اجعلنا من انصاره و اعوانه و المستشهدین بین یده صلی الله علیک یا مولا یا ابا عبدالله صلی الله علیک یا مولا یا ابا عبدالله صلی الله علیک یا مولا یا ابا عبدالله . السلام علیک و علی الارواح التی حلت بفنائک و انا خ ؟؟ 2:09رهلک  انا الله من قتلک و انا الله من قلمک لعن الله من اذا رسول الله ؟؟2:16 السلام علیک مولا یا رحمت الله و برکاته. السلام علیک یا مولا یا بقیه الله ؟؟2:26  اعظم الله لک اجر و احسن لک العذا فی مصیبت جدک الحسین (ع) السلام علیک یا مولا رحمت الله و برکاته. هدیه به پیشگاه مقدس امیرالمؤمنین یک صلوات بفرست. (اللهم صلی علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم)
.به من متذکر شدندکه چون این بچه ها مدرسه دارند لطفاً ساعت 9 تمام شود. چشم. تذکر دومی که قرار شد من از  فردا شب از ساعت هفت و ربع در خدمت دوستان باشم. این دوشب استثنا مطلب بود، هفت و ربع تا ساعت هشت وربع من در خدمت دوستان هستم و بعد مراسم عزاداری و سینه زنی برقرار خواهد بود. این هم مطلب دوم. مطلب سومی که خدمت شما خواستم عرض بکنم این است که من گاهی اوقات احساس می‌کنم بعضی از بحث هایی که انجام می‌دهیم در شرایط خاص بعضی از دوستان یا خوب نمی‌شنوند یا خواب هستند. خواهش می‌کنم در حالت بیداری به حرف‌ های من گوش دهید و حرف ها را به اصطلاح ناقص نگیرید. شب گذشته من دو تا نکته‌ی اساسی بیان کردم. گفتم اگر قرار باشد ما در پی توجیه کار ائمه (ع) باشیم، چرا امام این کار را انجام دادند، چرا آن کار را انجام دادند، گفتم آنی که به اصطلاح باید کارش را توجیه بکنیم امام حسین (ع) است. چرا. ما یازده تا امام داریم از حضرت علی (ع) ، امام حسن مجتبی و نه فرزند امام حسین (ع) تا حضرت مهدی، هیچ یک از ائمه‌ی خدا حرکتی که امام حسین (ع) انجام دادند انجام به وسیله آن‌ها نگرفت. واقعا اگر شما ببینید یازده تا امام یک روش را و آن روش قیام نکردن و قیام مسلحانه را گسترش ندادن بود، فقط امام حسین این کار را کرد، این سوال باید بوجود بیاید چرا امام حسین این کار را انجام داد. لذا سوال اینکه چرا امام حسن مجتبی صلح کرد، چرا امیرالمومنین مدارا کرد، چرا حضرت سجاد سکوت کرد، چرا امام باقر و امام صادق قیام نکردند، چرا امام کاظم دست به این حرکات نزد، اینها به نظر من نه اینکه نمی‌شود این سوال را مطرح کرد، چرا می شود مطرح کرد اما اول، کار امام حسین را باید توجیه کرد. چرا امام حسین برخلاف رویه‌ی پدرانش و فرزندانش عمل کرد، در حالی که در روایات متعدد در اصول کافی بروید نگاه کنید کتاب الحجه، روایاتی داریم از اهل بیت، که ما اهل بیت همه‌ی ما در علم سوائیم، سواء. یادتان باشد یعنی مساوی مثل فارسی نیست سوا سوا می‌گوییم یعنی جدا کردن. سواء یعنی مساوی هستیم. ما در شجاعت مساوی هستیم، ما در علم مساوی هستیم، ما در فضایلی که بر نزد مردم مشخص است مساوی هستیم، لذا فرمان امام حسن عسگری با فرمان امیرالمومنین یکی است. تفاوتی برای ما نمی‌کند ایمان به ائمه اولکم و آخرکم که می‌گوییم یعنی همین اول شما آخر شما همه‌ی شما فرمان می‌دهید نور واحد است. لذا ما باید اول کار امام حسین را توجیه کنیم. این نکته خیلی نکته مهمی است. من شاید الان نتوانم همه‌ی زوایای این نکته‌ای که دارم می‌گویم را بیان کنم. چون احتیاج به مقدماتی دارد، بگذارید حالا انشاالله در این شب ها ببینیم چکار میکنیم . نکته دومی که سوال برانگیز شد این نکته دوم بود من برگشتم گفتم که در آیه قرآن است ((قل انما انا بشر المثلکم)) من بشری هستم مثل شما، ((یوها انما علیه الا حکم الا کن واحد)) خدای واحد که خدای شما هم است برای من وحی می کند.گفتم آن هایی که  حالت های روشنفکری دارند ائمه آدم هایی هستند مثل ما ((لذا بشر المثلکم)) را چسبیدند آن قسمت ((یوها علیه الا حکم)) را حذفش کردند. آن‌هایی که می‌خواهند جنبه های فقط معنوی اهل بیت را مورد نظر قرار بدهند آن ((یوها انما علیه الا حکم )) را نگاه می‌کنند، دیگر بشر بودن ائمه را در توجیهات خود نمی‌آورند. امام حسین (ع) مثل یک بشر احساسات دارد. حضرت عباس (س) وقتی شهادت پیدا می کند بروید در ارباب مقاتل بخوانید. امام حسین به شدت گریستند به شدت گریستند. مگر نمی‌دانستند عباس (س) همین الان وارد بهشت شد. بر سر به اصطلاح بدن پاره پاره‌ی فرزند بزرگوارشان حضرت علی اکبر به شدت امام گریستند. بر قاسم به شدت گریستند. همه‌ی این ها را انجام دادند. اما در عین حالی که همه‌ی اینها را امام حسین انجام دادند، امام حسین یک جنبه‌ی الهی دیگری هم دارد. ما یادمان باشد، ما ائمه را صاحب ولایت تکوینی می دانیم. ولایت تکوینی یعنی اینکه امام می‌تواند در این دنیا دخل و تصرف بکند. معجزه ناشی از ولایت تکوینی این بزرگواران است. معجزه، که امام یا پیغمبر معجزه می کنند، می توانند به اصطلاح یک سنگی را تبدیل به چیز دیگری کنند، ماه را بشکافند، این‌ها همه ناشی از ولایت تکوینی آن‌ها است. یعنی آنها به نحوی به وسیله خداوند متعال، مالک تکوینند. من حالا بگویم نمی خواهم وارد این بحث ها شوم. مالک تکوین هستند. ائمه ولایت تشریعی دارند یعنی چه، یعنی اینکه این دستوراتی که برای ما صادر می‌کنند، اینطوری نیست همه ی این دستورات را خدا مستقیماً گفته باشد بلکه به آن‌ها چیزی عطا کرده است که آن‌ها می‌توانند مصلحت بشر را تشخیص بدهند. مصالح بشر را تشخیص بدهند و حکم صادر کنند. لذا خداوند متعال در روز، یازده رکعت بر بشر نازل کرد. پیامبر اکرم شش رکعت اضافه کرد شد هفده تا. خداوند متعال در قرآن فقط زکات را واجب کرد. پیامبر اکرم موارد زکات را تعیین کردند. چه چیزی به آن زکات تعلق می‌گیرد چه چیزی به آن تعلق نمیگیرد. این‌ها صریح روایات ما است. بخواهید احصا بکنید اینجانب با بضاعت ؟10:02 سواد خیلی اندکم در روایت گشتم 53 مورد پیدا کردم حالا بعضی از بزرگان حتما خیلی بیشتر از این هم می‌توانند پیدا کنند و احصا بکنند. پیامبر صاحب ولایت تشریعی است. من دیشب این جمله را گفتم. گفتم جنبه‌ی بشری چیست، جنبه‌ی بشری این است که امام و پیامبر مثل ما در این دنیا وظیفه دارد با مردم عادی داد و ستد کند. با مردم، عادی باید رفتار کند. مردم می‌گویند تو دروغگویی پیامبر نمی آید بگوید: اِ، به من گفتی دروغگو، همین الان تو را سوسکت می کنم. نه بابا این حرف ها نیست. امام باید تحمل داشته باشد باید صبور باشد ؟10:44 یکذبو ؟ کذب رسل من قبلک. اگر به اصطلاح تو را  به دروغگویی متهم می کنند قبل از تو پیامبران دیگر را هم متهم کردند. من این جنبه‌ی بشری را مطرح کردم و گفتم که این جمله ای که بعضی از نویسندگان مثل دکتر شریعتی گفته است که آن‌ها بشر مافوق‌اند نه مافوق بشر من اتفاقاً رد کردم اینجا. گفتم آن‌ها هم مافوق بشرند هم بشر مافوق. از یک لحاظ نگاه کنید بشر مافوقند از یک طرف دیگر نگاه کنی مافوق بشرند هر دوتاش درست است. بعد امروز شنیدم یکی از دوستان گفته بود که خلاصه برکت مثل اینکه دیروز کلی شبهات ایجاد کرد مثل اینکه تبلیغ وهابیت کرد من به خدا این کار را نکردم. دوستان خواهش می کنم با دقت مسایل را گوش دهید. من دارم این دو جنبه‌ی بشری را اگر شما توجه داشته باشید مثال های آن را گوش دهید امام حسین تو گودی قتلگاه اگر خدا اجازه دهد و مشیت خدا باشد با یک اشاره همه‌ی این ها را نابود می کند. والله ما معتقدیم به این حرف. اما خدا اجازه نداد. خود امام حسین هم به آن حکمت عقلانی خودش اجازه نداد لذا مثال آن ؟12:02 جنی را که زدم همین بود دیگر.گفتم در داستانی که هستش که به نظرم می‌رسد خیلی معتبر باشد وقتی به امام حسین (ع)، حضرت فرمودند که حکمت نیست، مصلحت نیست، باید این اتفاق بیفتد و امام حسین خود انتخاب می‌کند که باید این انتخاب را به اصطلاح این چیزی که خیلی سطحش بالا است این است، به امام حسین عرضه می شود که حسین جان تو باید یک همچین شهادتی داشته باشی قبول می‌کند. نه بالاترش را بروید. پیغمبر اکرم به حضرت زهرای مرضیه، حضرت امیرالمومنین، جبرئیل خبر می آورد که علی جان، فاطمه جان، به اصطلاح به خود پیغمبر خطاب می‌کند یا رسول الله باید ذبح عظیمی بدهید. پیامبر ندای استرجاع می‌خوانند، می‌گویند ((انا لله و انا الیه راجعون)) پیغمبر قبول می‌کنند. آزمایش خیلی سختی در آن سطوح برای آن‌ها بود. ما مقام معنوی آن‌ها را حواستان باشد گم نکنیم اما در عین حال هم حواسمان باشد امام با مردم عادی و حتی اصحاب خودش دارد رفتاری را انجام می‌دهد مثل یک آدم منطقی حالا به بحث می‌رسیم. ببینید امام حسین (ع) می‌رسند به یک منزلی قبل از اینکه با حر مواجه شوند. این را یادتان باشد این از آن مواردی است که مفصلاً برای شما بیان خواهم کرد جزء موارد عجیب در داستان است. یک مورد گم است. امام حسین دیدند یک سواری دارد با سرعت به طرف مدینه می رود. امام جهتش به طرف کوفه است. این ها دارند به طرف مدینه می‌رود امام به یکی از اصحاب می فرمایند که برو سریعاً با اسب بتاز و او را بیاور ببینیم چه خبر. می‌روند 3 تا از اصحاب حالا یادم می آید زُهیر هم یکی از آن ها بوده حرکت می‌کنند آن صحابی را می آورند پیش امام حسین. امام حسین می‌گویند از کوفه چه خبر. این سوار به امام حسین نگاه می‌کند می‌گوید شما امام حسین هستید ندیده بود. گفت بله بله. سلام فرستاد گفت یا ابن رسول الله نروید به کوفه خودتان را به کشتن می دهید. امام گفتند خبرهایت را بگو. امام یعنی خبر نداشته ما معتقدیم خبر داشته ولی به اصحاب به رفتار ظاهری عمل می‌کند. به رفتار ظاهری چیست، بگو چه خبراست در کوفه. می‌گوید از کوفه خارج نشدم، دیدم جسد مسلم بن عقیل و هانی بن عرفه را از بالای دارالعماره دستانشان را بسته بودند و از آنجا بدن آن‌ها را روی زمین انداخته بودند. سرشان را از بدن جدا کردند. دور کوچه ها‌ی کوفه چرخاندند. من این ماجرا را دیدم. همین جا می رسد به بحث بروید آقایان تاریخ را نگاه کنید آنقدر سر این ماجرا بحث شده. امام چرا بر نگشتند. مردم کوفه نقض بیعت کردند. نقض بیعت از این واضح‌تر. چرا امام بر نگشت. من به خدا اگر بخواهم بحث بکنم خیلی مفصل است. همین داستان را همین آقای صالح نجف آبادی که از دنیا رفت در کتاب شهید جاوید گفت یعنی امام نمی‌دانستند ماجرا چیست. این نشان دهنده است که امام علم غیب ندارد که این اتفاق افتاده. می‌خواهم بگویم همه‌ی وقایع تاریخ را ما باید دو جوره نگاه کنیم. آن‌هایی که فقط می خواهند به صورت معنوی نگاه بکنند داستانشان این می‌شود. خدا به امام حسین (ع) گفته برو شهید شو امام حسین هم می‌دانسته باید برود شهید شود لذا حرکت کرده رفته حتی اگر کارها بی منطق هم باشد. ما این حرف را قبول نداریم. چرا، می‌گوییم خوب امام پس برای چه آنقدر با اطرافیانش مشورت می‌کرد. توجیه می‌کرد چرا دارم این کار را انجام می دهم. سوال می کردند که یا ابن رسول الله چرا داری این کار را میکنی. امام جواب می‌داد. امام بگوید بین ما و خدا چیزهایی است که شما نمی فهمید. تمام می‌کرد بحث را دیگر. امام یک توجیهات منطقی آورد. یعنی ما به تعبیر دیگر این نکته را خوب توجه کنید ائمه در حالی که مقامات معنوی بالا دارند و تمام  وقایع آینده را می دانند مسلماً این اعتقاد ما در شیعه است. اما درعین حال ائمه (ع) موظف هستند به ظاهر عمل کنند البته نه هنرپیشگی. یک ظاهری عمل می کند که یک بحث مفصلی دارد. که الان اصلاً درخور مجلس نیست که من بخواهم وارد آن بحث بشوم. این بحث دیروز ما بود. امروز قرار گذاشتم که بیایم این بحث را برای شما بازش کنم. خواهش می‌کنم به این بحثی که امروز انجام می‌دهم، امشب و فردا شب یک مقدمه خیلی مهمی دارد . هر حکومتی برای حکومت خودش نیاز به مشروعیت دارد. مشروعیت یعنی چه. می‌گویند به چه حقی تو به اصطلاح حکومت می‌کنی. بعضی از حکومت ها می گویند که به این دلیل که مردم ما را می‌خواهند که این یکی از مهم ترین اصول آن است. مردم ما را می‌خواهند مردم ما را دوست دارند. لذا چون مردم طرفدار ما هستند و اکثریت مردم ما را می‌خواهند حکومت در اختیار ما است. غالباً تمام حکومت‌ها در پی ایجاد مشروعیت هستند. مشروعیت خود پیغمبر به چیست. چون پیغمبر خداست مشروعیت دارد دیگر. چون پیغمبر خداست مشروعیت دارد. اصلا خود خدا مشروعیت ذاتی است. یعنی چه ذاتی است. یعنی خدا مشروعیت خودش را برای کاری که می‌خواهد انجام دهد از دیگری نمی‌گیرد. این را عقلاً همه‌ی ما می‌پذیریم. پیغمبر مشروعیتش را از خدا می‌گیرد. لذا وقتی که اعلام می‌کند من پیغمبر خدا هستم، از طرف خداوند متعال بر من وحی می شود این مشروعیت مال پیغمبر است. این پیغمبر بعد از خودش می‌آید به یک سری افرادی مشروعیت می‌دهد. چه کسی. اهل بیت خودش. این اهل بیت که مشروعیت پیدا می‌کنند اشتباه نشود. ببینید حالا ایام غدیر نزدیک ما بود. یکی از انحرافات بزرگی که بسیاری دارند در کشور ما مرتکب می شوند. بعضی از نویسندگان، که پیغمبر اکرم روز غدیر حضرت علی را انتخاب کردند. این حرف غلط است. فرمان از طرف خدا بود. به پیغمبر گفتند اگر علی بن ابیطالب (س) را به ولایت و به خلافت و به وصایت خودت و جانشینی خودت انتخاب نکنی انگار که کاری نکردی. آیه قرآن است ((فعلتما تفعل فما بلغت رسالته)) تو رسالت خدا را انجام ندادی باید علی را منصوب کنی. حضرت علی (ع) از طرف خداوند متعال به وسیله‌ی پیغمبر منصوب شود. یک عده ای از مهاجرین و گروه اندکی از انصار این حرف را که شنیدند. نه در روز غدیر، بلکه پنج شش سال قبل از جنگ بدر. شاید در روایات شیعه بعضی ها می گویند نه بابا توی مکه. با علی بن ابی طالب در افتادند و گفتند ما علی را به خلافت نمی گذاریم بالا بیاید لذا یک نویسنده معروفی است به نام ابن ابالحدید. داستانی را نقل کرد یادتان باشد این وهابی های امروز در عربستان صعودی هرجا در بحث کم می‌آورند یک چیز جالب پیدا کردند. جدیداً اینطوری شده. می‌گویند مثلاً حاکم نیشابور از علماء بزرگ اهل سنت بوده. همه‌ی سنی ها او را خیلی قبول داشتند. حاکم در کتابش چه گفته. می گوید حاکم شیعه بوده. نفوذ کرده در بین اهل سنت این حرف ها را زده. ابن ابالحدید من به گوشم ببینید آقایان به این گوش نه داشتم مناطره می‌کردم با یک فرد سنی ابن ابالحدید شیعه بوده . خالی بندید شما می روید از ابن ابالحدید برای ما مدرک می‌دهید راست می گوید از بخاری حالا از بخاری هم مدرک بدهید همین اخیرا یکی از این تلویزیون‌های سنی ماهواره‌ای خود من دیدم یارو پرسید که بخاری دید که جواب دهد گفت آقا روایات بخاری هم بایستی تجدید نظر در آن صورت گیرد هرجا در بحث به نفعشان باشد الان یا یارو شیعه شده یا  باید این کتاب ها را کنار گذاشت  یادتان یاشد این فهم مناظره‌ای می‌خواهد. سنی جماعت بخاری را می‌پرستد اگر نمی پرستید یک سوال بکن همانجا، یعنی من اگر پای تلویزیون بودم خودم مناظره کننده بودم درجا می‌گفتم ببخشید چرا در شهر شما در حوزیه علمیه که خودت به آن وابسته هستی صحیح  بخاری را می خوانید و حفظ می‌کنید مثل قرآن. بروید در زاهدان جشن های صحیح بخاری برگزار می‌کنند جوانان بچه را جمع می کنند صحیح بخاری را از اول تا آخرحفظ می‌کند یک دانه لندکروزر به او جایزه می‌دهند جداً می‌گویم شوخی نمی کنم یک ماشین سطح آخرین سیستم به قول شماها آخرین سیستم به او تحویل می‌دهند به او می‌گویند این به خاطر اینکه صحیح بخاری را حفظ کردی اگر صحیح بخاری برای تو مهم نبود چرا این کارها را می‌کنی مثل قرآن با آن برخورد می‌کنند. حالا برگردیم به بحث خودمان. یک عده‌ای از مهاجرین که اولی و دومی و سومی و همین معاویه نمی دونم عبدالرحمان عوف و سعد بن ابی وقاص همه‌ی این‌ها با امیرالمومنین سر خوشی نداشتند. تا پیغمبر زنده بود این کینه‌های خودشان را در دل حفظ کردند. بعد از این که پیغمبر از دنیا رفت چه کردند آمدند امیرالمومنین را گذاشتند کنار. آیا گذاشتند کنار گفتند که بله پیغمبر در غدیر گفته بود حضرت علی جانشین است ولی ما خوشمان نیامد. اگر یک همچین حرفی بزنند دیگر مشروعیت از کجا بیاورند. مردم می گویند شما از کجا آمدید اینجا نشستید . باید مشروعیت را درست کنند چگونه درست کنند باید خالی بندی کنند دیگر دروغ بگویند باید بگویند غدیری نبوده باید بگویند یک عده‌ی زیادی از مردم دارند زیر لب درگوشی به همدیگر می گویند غدیر بوده بیایند غدیر را توجیه کنند می‌گویند پیغمبر منظورش این نبوده. حضرت علی در یمن یک کارهایی کرده بوده. پیغمبر دیدند که علی بن ابیطالب خیلی بده شده جلو مردم به هر حال دامادش است آن هم دخترش است نمی تواند که همینطوری پیغمبر بگذارد150 هزار نفر در غدیر جمع کرده گفته هرکسی که من دوست اویم علی هم دوست اوست. ببینید توجیه. ذره ذره می‌آیند جلو می بینند یهو علی بن ابی طالب نیامده با خلیفه بیعت کند یعنی چه نیامده بیعت کند یعنی رای نداده از صحابه‌ها‌ی بزرگ نیامده رای بدهد به حضرت ابوبکر و ابوبکر خلاصه گیر است چکار کند.گوش دهید جمله را من واقعاً فراموش کردم می خواستم کتاب ابن قطیبه دین وری را بیاورم از رو سه چهار پاراگراف را برایتان بخوانم ترجمه کنم.  ابن قطبیه دین وری در سال 275 از دنیا رفت آقایان. از متعصبین اهل تسنن است تا آن تاریخ اهل تسنن یک ماجرای اصلی دارند آن ماجرا چیست. حکومت شما مشروع بود. پس چرا دختر رسول خدا را زد چرا آمد در خانه اش را آتش زد، چرا بچه او را سقط کرد، این مشروعیت را چطوری می خواهد جواب دهد. لذا بروید در تاریخ نگاه کنید همه‌ی سنی ها چه می گویند. می‌گویند بابا عمر آمد تهدید کرد، نسوزاند هیزمی روشن نکرد. گفت اگر بیرون نیایید آتش می‌زنم یک دروغ درآودند ابن قطیبه دیده بابا این که نمی‌شود. بابا در تاریخ های دیگر زبان به زبان پدر به فرزند مادر به فرزند نقل کردند که هیزم‌ها را آنچنان آتش زدند که مردم مدینه به مدت دو سه روز می‌خواستند ذغال استفاده کنند می‌آمدند از این هیزم هایی که در خانه‌ی فاطمه زهرا را آتش زدند استفاده می‌کردند. کجای کار هستید. دیدند خیلی افتضاح است پس بیایم توجیه کنم توجیه چیست . توجیه این است که اسلام خویشاوندی که نیست. خیلی جالب است 32 صفحه این کتاب چاپی را که نگاه کنید 32 صفحه اول این کتاب مال ابن قطیبه الامامت و السیاسه. بعضی از دوستان اهل این هستند که این نکات برایشان مهم است  32 صفحه اول این طوری هم داستان را شروع کرده خلیفه بر سر کار آمد دید که یه عده‌ای در خانه فاطمه زهرا جمع شدند مشغول توطئه هستند و بعد دو سه تا مثال می زند که پیغمبر اکرم گفتند ما در اسلام خویشاوندی نداریم دختر من هم اگر چنین کاری بکند دستش را قطع می‌کنم. شروع کرده از این حرف ها زدن گفته است اصلا راهی نداشته است دستگاه خلافت، ابوبکر و عمر راهی نداشتند جز اینکه بریزند در آن خانه و بسوزانند. این اعتراف آنقدر سطح بالاست. ببینید این فرد سنی در حقیقت خواسته دیگر تجاسر را به حد بالا ببرد یعنی جسارت کند. خواسته این کار را انجام دهد. چگونه بیاید توجیه آن را انجام دهد آمده زده آخر دیگر از سیاهی که می گویند رنگی بالاتر نیست بگذار آخرش را بگوییم آمده زده اصلاً حقش بوده بزند چرا چون دختر پیغمبر داشته توطئه می‌کرده اسلام خویشاوندی که نیست. حالا سنی امروزی می‌آید. آقا این حرف را از من نشنوید خواهش می‌کنم هر کدام از شما  بروید در اینترنت سرچ بکنید بیایید این ماجرای افسانه شهادت حضرت زهرا، مجله پیام اسلام زاهدان آمده گفته این ها می گویند مدرک ما ابن قطیبه اصلا کتابی به نام الامامت و السیاسه نداشته . کتاب را زیرش زدند خیلی جالب است. چرا چون کتاب آنقدر مدرکش واضح است که حد وحساب ندارد. لذا خلافت از روز اول مشروعیت می خواست درست کند. کاش مشروعیتش اینطوری بود. فقط می‌آمد یک سری وقایع را جابجا می‌کرد، در آن وقایعی که جابجا می‌کرد می‌گفت بابا ما دنبال حکومت بودیم پیغمبر گفت علی بن ابی طالب ولی ما خوشمان نیامد. حالا این جمله ای که می گویم ابن ابی الحدید در کتابش یک ماجرایی را نقل کرده اینطوی می گوید: یک روزی ابن عباس می گوید، ابن عباس پسر عموی حضرت علی است. می گوید یک روزی وارد شدم بر خلیفه دوم یک نگاهی کرد دید کسی در اتاق نیست گفت ابن عباس آمدی کاری داری. گفتم نه من فکر کردم که یک عده‌ای با شما هستند گفتم گذری کنم. ابن عباس هم خواسته کنجکاوی کند. حالا می‌بینم کسی نیست من هم با اجازه شما می روم. می گوید صبر کن کارت دارم. چکار داری. می گوید در ذهن این پسر عمویت هنوز هوای خلافت است. حضرت علی را می گوید. هنوز هوای خلافت در ذهنش است. این مدرک خیلی مدرک مهمی است می‌گوید که شما که کار خودتان را کردید قدرتتان را هم مستحکم کردید چرا می‌خواهی بدانی گفت: من می‌خواهم بدانم این در چه وضعیتی به سر می برد. بدان گوش بدهید ببینید آن‌ها چقدر دیدشان پایین بوده. به دین به عنوان یک فرآیند وحی نگاه نمی‌کردند به چه نگاه می‌کردند فرآیند حکومت کردن. ما رئیسیم و شما مرئوس ما هستید. به این فرآیند به دین نگاه می‌کردند. ابن عباس ما قبیله‌ی تین، او از قبیله تین بود ببخشید از قبیله عدی بود، تین قبیله ی ابوبکر است. ما از قبیله عدی و قبیله‌ی تین راضی نشدیم که نبوت از بنی هاشم باشد و خلافت هم باز از بنی هاشم بشود. ما تحمل نکردیم این ماجرا را. ببینید چقدر سطح فکر پایین است. لذا حکومت آمد جای دین نشست. دین شد ملعبه دست یک حکومت. حالا شما تو رو خدا بنشینید عقلتان را قاضی کنید. امیر المومنین می‌خواهد با این حکومتی که همه چیز را با ؟؟30:00 می‌خواهد داشته باشد تکان بخوری یک حمله می‌کند کارت را می‌سازد به چه عنوان هم کارت را می‌سازد با حربه دین. با وسیله دین. 
امیرالمؤمنین مدتی مسجد نمی رفت ، رفتند گفتند که هرکسی به مسجد سه روز نیاید منافق است. چه کنند غیراز اینه که امیرالمؤمنین باید برود توی بیابانها ، صبح کله سحر بلند شود برود توی بیابونها ، بیابانها را آباد کند چون انسانها حاضر نیستند آباد بشوند برود درختها و نخلستانها را آباد کند همین الان بلند شوید بروید مدینه، تو جاده ی مکه به مدینه می روید ابعار علی اشجار علی بُستان علی، بروید نگاه کنید جالبه هنوز تابلو زدند چاه های علی ابن ابیطالب، همه را حفر کرده وقف کرده در راه خدا، چرا تو مدینه نمی تواند بنشیند، بخواهد از مدینه کوچ کند برود دمشق، کجا داری می روی می خواهی بروی توطئه کنی ؟ حکومت مشروعیت نداره می خواهد مشروعیت کاذب درست کند همین کاری که سنی ها انجام میدهند و این را می گویند دینِ... ، خوب دقت کنید دوستان عزیز دقت داشته باشید این دین نیست این ملعبه ای است دست یک حکومت غیرمشروع، خلفای غاصب اولیه همین کار را انجام دادند دین را ملعبه قرار دادند حالا امیرالمؤمنین میخواهد به مردم بگوید مردم به خدا این دین پیغمبر نیست، مردم این جا منجر می شود به کثافت کاری هایی که تاریخ رویش را نخواهد دید. خوب آن مردمی که آنجا نشستند نمی فهمند چکارشان کنند لذا علی غریب است اول مظلوم است واقعاً ببینید شما ، بلند می شود از شهر می رود بیرون بهانه چیه ؟ می خواهم درختها را آباد کنم . اطراف زمین ها را . از پیغمبر خدا شنیدم هرکس زمین را آباد کند مالکش می شود. بعد مالکش می شود حاضر می شود برای همین مردمی که او را ظلم و ستم کردند این زمین ها را وقف می کند برای مستمندان. تمام این زمینهای اطراف مدینه وقف علی ابن ابیطالب است بروید سندهاش موجود است . همین الان دارم به شما میگویم بروید توی مدینه عجیب است آن منطقه شیعه نشینی که نخلستانهایی جنوب مدینه است تمام آن نخلستانها وقف امیرالمؤمنین بوده است خیلی جالبه . بعد حضرت علی یک بار درددلش باز شد کی ؟ بعد از حدود مثلاً فکر کنید 15 سال ، نه ، ببخشید 25 سال ، دردودلش باز می شود که ابن عباس می گوید هیچ وقت توی زندگیم تأسف نخوردم چرا یک فردی آمد تو، علی ابن ابیطالب این دردودلش را قطع کرد . برگشت گفت به خدا قسم اولی می دانست که من مانند این محور آسیابم میدانست که این ارث مال من است از پیغمبر به من رسیده است چشمهایش را بست هرکاری خواستند کردند. بعد داد به دومی، دومی کاری کرد خیلی این تعبیر حضرت علی (ع) قشنگ است حکومتش حکومت تازیانه بود حکومت سیاه؟؟؟33:09 بود این حکومت دومی به شکلی کثافت کاری تویش بود که جوان پیر می شد پیر خمیده می شد از شدت دردی که از این حکومت به دست مردم رسید به نام دین درست کرده بودند علی ابن ابیطالب نمی تواند حرف بزند حرف بزند درجا متهمش می کنند که تو ضد پیغمبر اسلامی ، تا جایی می رسد که افرادی پیدا می شوند در زمان عثمان از جوانان ، از علی ابن ابیطالب سوال می کنند تو توی جنگ شرکت کرده بودی؟ اصلاً تو توی جنگ ها بودی اصلاً؟ آنها فراریان جنگ بودند توی جنگ احد فرار کردند توی جنگ احزاب فرار کردند صریح قرآن تو جنگ حوازن آخه ببینید اینها را می گویند اول اسلام بوده ایمان هایشان سست بوده تو نبرد حوازن یا حنین سال نهم بوده بعد از فتح مکه بوده گذاشتند فرار کردند 13 نفر ،امیرالمؤمنین و همین افرادی که بعداً شیعیان امیرالمؤمنین بودند ایستادند از پیغمبر دفاع کردند همه فرار کردند بعد به حضرت علی می گویند یا علی واقعاً تو توی جنگ ها بودی؟ چکار کند؟ دست امیرالمؤمنین بسته است حالا میاد سرحکومت بعد از 25 سال که جامعه را رساندند به مرز جاهلیت دوستان خوب دقت کنید این حرفهایی که دارم می زنم ، رساندند به مرز جاهلیت امیرالمؤمنین حکومت دستش میگیرد ببینید چطوری حکومت می کند ، به خدا قسم الان یک کتابی اینجا همراه خودم آوردم فرصت نمی شود انشاءا.. فردا شب یک تکه هایی از این کتاب را می خوانم که چه توطئه هایی به سر حضرت علی آورد . همان روز اولی که بر سر خلافت آمد عایشه شروع کرد طلحه شروع کرد زبیر شروع کرد از آن ور معاویه شروع کرد، شروع کردند، کی ها هستند اینها، اینها کسانی هستند که به وسیله همین 25 سال به قدرت رسیده بودند سمع خواهی می کردند به خاطر قدرت از امیرالمؤمنین در آن زمان باید بر این مردم بشیند. حالا حضرت علی هم باید مشروعیت درست کند مشروعیت حضرت علی می دونید چیه؟ مردم از او سؤال می کنند ، علی بر سنت شیخین عملی می کنی؟ دلش آتش می گیرد. مشروعیتی نیست در کار، واقعاً اگر امیرالمؤمنین، واقعاً خواهش می کنم، ببینید من این جمله را دارم به شماها می گویم، فکر می کنید حضرت علی می توانست برود بالای منبر بگوید مردم داستان این بود این بود این بود ، یک مثال کوچولو برای شماها بزنم، ببینید پیغمبراکرم، بعضی ها پیغمبر را متهم می کنند که پیغمبراکرم یک جوری رفتار کرد که مسلمانها نفهمیدند ندانستند که چیکار کنند. این حرف کاملاً غلط، پیغمبر اکرم دائماً لحظه به لحظه می رفتند و به اصطلاح در بارۀ بسیاری از نکاتی که از پیغمبر سؤال می کردند، پیغمبر برای این که خیلی واضح و روشن بگوید، میگوید این حسن و حسین من امامند چه بنشینند چه قیام کنند. اینها ریحانهتا، اینها دو تا ریحانه من هستند کسی اینها را اذیت کند مرا اذیت کرد. کسی اینها را دوست داشته باشد خدا او را دوست می دارد. کسی به آنها ظلم کند خدا به او به اصطلاح نگاه غضب آلود خواهد کرد. همه اینها را پیغمبر بیان کرده، فاطمه زهرا را آن چنان بیان کرده که هیچ کارش نمی توانند بکنند. همین الان به شما بگویم بروید مناظره های شیعه و سنی را درزمان حاضرنگاه کنید.
 بله ، ایشان فرمودند با عرض سلام و ادب وعذرخواهی، شما فرمودید عمل و کار امام حسین را توجیه کنم ، یا توجیه کنید . توجیه یعنی کسی کاری را یا اقدامی را غلط و اشتباه انجام داده حالا من آن را توجیه کنم . در بین عوام اینگونه است. خوب خودت گفتی در بین عوام اینطوری است. ولی جنابعالی در واقع دارید تبیین و بیان می کنید و وقایع عاشورا را استدلال، کلمه توجیه استفاده نگردد . چشم ، یک صلوات برای این بنده ی خدا بفرستید. اللهم صلی علی محمد وآله محمد. تذکر بجایی بود . ماشاا..  بیانش خوب بود،دست شما درد نکند. 
خوب ببینید دوستان ، خوب چکار بکند . سوال: امام حسن و امام حسین اینقدر عزیزند ، خدمت شما عرض کنم که تا یک حدی است تا حدی است امام حسن مجتبی (ع) اینقدر مورد احترام مردم است، حضرت علی (ع) می گویند: پسرم تو بیشتر شباهت به رسول خدا داری، برو به این مردم، تنها نروی ، ببینید امیرالمؤمنین کجا را خوانده ، تنها نروی ، با ابن عباس برو ، با ابن عباس برو ، بزار قیافه تو مردم را یاد رسول خدا بیندازد، برو به این مردم بگو این نماز تراویح38:19 می خوانید بدعت، این نماز تراویحی که می خوانید روز جمعه ها ،ببخشید می گویم ماه مبارک رمضان هرشب می روند یک جزء قرآن را از حفظ می خوانند توی نماز و فلان واین حرفها  ، نماز تراویح هرشب یک چیزی در حدود 20 رکعت می خوانند تا آخر ماه مبارک رمضان، و خلاصه خیلی کیف می کنند اهل سنت و این را به عنوان افتخار بزرگ زندگیشان فکر می کنند، حواستان باشد پیغمبراکرم در ماه مبارک رمضان، توی مفاتیح هم نوشته ما شیعه هم داریم، نماز مستحبی خودشون تنها می خواندند چون این نماز مستحبی شبهای ماه رمضان را توی مسجد می خواندند کم کم ، کم کم حضرت علی بودند کسان دیگری بودند مردم دیدند ای پیغمبر می آید توی نماز مستحبی می خواند، می آید توی مسجد، مسجد شلوغ می شود. زمان عمر می رسد ،عمر می خواهد به اصطلاح خیلی تفضل نشان بدهد، فضل نشان بدهد از خودش ، چکار می کند می گوید چه خوب است این نماز را ما با همدیگر جماعت بخوانیم ، یک بدعت درست می کند، بدعت دیگه نماز جماعت این چنین بدعت، حضرت می فرماید پسرم برو با ابن عباس بزن حرفهایت را، ببینید متن روایت را ما از خودمانه ،؟؟؟39:32 مسعودی ، ؟؟؟39:36 گفته است خدمت شما عرض کنم که به نحوی مردم با شعار واسنت عمرا ، وای سنت عمر را  می خواهند تعطیل کنند، هجوم می آورند که امام مجتبی زیر دست و پا قرار بوده یعنی نزدیک بود زیر دست و پا از بین برود . کجای کارید؟ مشروعیت را از جامعه گرفت ،کی ها را سرکار آوردند ببینید گوش بدهید بعضی ها فکر می کنند همه ی اینها زیر سر عثمان بود ، بابا معاویه را عمربن ختاب لعین آورد سرکار، در سال هجدهم ، سال پنجم خلافت خودش معاویه را بر سرکار آورد یک چیز عجیب و غریب بگویم که سنی ها نمی توانند جواب بدهند می گویند عمر خیلی در نزد اینها عادل وخیلی به اصطلاح ساده زیست بوده است روی استر بدون زین سوار می شده و می رفته این ور و آن ور، پسر خودش را کتک زد به خاطر پولی از بیت المال برداشته بروید نگاه کنید این سنی ها توی تلویزیون هایشان همین ها را تبلیغ می کنند ، نمی دونم سعد بن ، ببخشید میگویم سعدبن وقاص ، ابو موسی اشعری را به خاطر این که ذره ای به اصطلاح در کارهای خودش اضافه تر دو تا اسب از بیت المال قرض گرفت و اسب خرید، کتکش زد کسان بسیار زیادی را مثلاً در مصر به اصطلاح توبیخشان کرد که چرا کارهای خلاف عدالت انجام میدن از بیت المال دزدیدند اما بلند می شود می رود پیش معاویه می بیند معاویه کاخ ساخت کاخ ساخت ، برمی گردد به معاویه می گوید که معاویه کاخ ساختی ؟ می گوید یا امیرالمؤمنین ، ( خدا گردنشان را بزند واقعاً ، کمرشان را بزند همین الان در آتش عذاب بیشتر بسوزند) می گوید: یا امیرالمؤمنین ما در سرحدات با روم داریم می جنگیم باید این کار را انجام بدهم که بلاد کفر به اسلام احترام بگذارد، این توجیه را داشته باشید شما ، این توجیهی که وارد شده یقیناً دروغ تاریخی است، چرا؟ که بگویند عمر چرا پذیرفت این ماجرا را ، چرا پذیرفت ، چون بندوبسط سیاسی بود بنی امیه یک سری قدرتهایی در مکه داشتند برای این که آنها را آرام بگیرد یک سهمی از قدرت به آنها داد. جمله را گوش بدهید اینها را برسرکار آورد که بعدها استفاده کنند، لذا این جمله ی عُمر است که به عده ای از مردم شام که آمدند در مدینه ، (من مدرک را برای شما فردا شب می خوانم عین مدرک) ، به آنها می گوید معاویه بهترین کس برای خلافت است . همین معاویه که داره به اصطلاح از بیت المال مسلمین می دزدد . اینها آمده بودند یک سیستمی از مشروعیت را برای خودشان درست کرده بودند. امیرالمؤمنین چکار کند، همان حرفی که دیشب زدم ، چی گفتم ، ولخد ارعدو و ابرقو ولاکن فی هذا الامرین فشه، طلحه و زبیر رعدوبرق به پا کردند ،رعدوبرق به پاکردند ، در این کارشان شکست خوردند لسناراتحتا نقعه ، ما اهل بیت اینطوری نیستیم ، ما به هیچ عنوان تا وقتی که جایگاهمان را سفت نکنیم جاپایمان را سفت نکنیم محکم نگیریم قضیه را ، هیچ وقت رعدوبرق به پا نمی کنیم هیاهو نداریم به هم ، دادوبیداد نداریم ، لانسیل حتی نقطر، ما سیل نمی شویم تا وقتی که قطره قطره بباریم این روش اهل بیت ، لذا  امیرالمؤمنین چکارکند، دانه دانه افرادی را بسازد ، دانه دانه تعلیم بدهد، هرکسی در مدینه است از امیرالمؤمنین علمی بیاموزد، ذره ذره شروع کند یک مقداری کار را باز کند ، به یک جایی برسد برای این که بگویند حالا خیلی مثل اینکه آرام شده ساکت شده بگذاریم بعضی از یارانش هم برای خلافت، امیرالمؤمنین اجازه  می دهد ، سلمان برو مدائن ، یکی از علل شیعه شدن خیلی جالب است ،آقایان من چندسال پیش رفتم لبنان ، رفتم توی منطقه جبل عامل ، جبل عامل لبنان یک دست شیعه، یکی از علمای آنجا بود گفتم واقعیت مطلب من از تاریخی دربارۀ جبل عامل نخواندم ، ایشان گفتند بفرما این کتاب، کتابخانۀ منزلم هم هست این ردیف را بشین بخوان، ما هم یک چیزی در حدود سه چهارروز آنجا بودیم صبح تا شب هیچ کاری هم نداشتیم شروع کردیم کتابها را خواندن، ابوذر را که اولین تبعید به شام می فرستند معاویه خسته می شود می گوید خیلی حرف می زند دارد کاخ من را از بین می برد، لذا برمی دارد ابوذر را تبعید می کند به جبل عامل ، شیعیان جبل عامل مال همان دوران هستند، اولین شیعیان جبل عامل مال همان دوران هستند، نگاه کنید خدا بخواهد دست ابوذر یک خیری به پا کند. سلمان می آید به طرف مدائن واقعاً تأثیر سلمان در بسیاری از این موالی، موالی این اسمی است که عُمر گذاشت گفت این ایرانی ها برده های ما هستند اسمشان را موالی گذاشت ، خیلی عدالت دارد عمر، واقعاً انسانهایی که ندانند اولین کسی که در تاریخ اسلام بین مردم تفاوت قائل شد گفت عرب بر عجم برتری دارد سه برابر باید ببرد. موالی هیچ حقی ندارد هیچ حقی ندارد. عمر بود ، تاریخ را بروید نگاه کنید می آیند توی تلویزیون یک جانبه هرچی که دلشان می خواهد بیان می کنند . تاریخ خودش نوشته ، این وضعیت می رسد به دست معاویه ، کیه معاویه همان کسی که تا آخرین نفس تا آخرین نفس خود و پدر و مادرش و برادرانش و قبیله اش و عشیره اش در مقابل پیغمبر اکرم ایستاده بودند. بعد همین معاویه ، همین معاویه نامه می نویسد به امیرالمؤمنین می گوید یا علی تو را دعوت می کنم به کتاب خدا و سنت رسول خدا، خیلی جالبه. یک جمله ای دارد حضرت زینب خیلی زیباست این جمله را بگویم دیگه امشب را یک مقداری جمعش بکنم ، خیلی جملۀ زیبایی است . البته باید این را ما یک جایی دیگر روضه اش بخوانیم ولی خیلی جمله عجیبی است. هنگامی که اسرا را بر یزید لعین وارد می کنند یکی از دختران امام حسین، اگر حالا ازلحاظ سند تاریخی بحث است سر این ماجرا ولی می خواهم بگویم یکی از دختران امام حسین یا یکی از اهل بیت که از به اصطلاح اقوام امام حسین (ع) است دختر سیزده ساله، یکی از اطرافیان یزید که در شام است می گوید این جاریه را که اسیر است به من ببخش ، یزید ساکت می شود نگاه می کند بهش می گوید ساکت شو، یکبار دیگر که این حرف را می زند این دختر می رود دامان حضرت زینب را می گیرد ،عمه جان بعد از پدرمان یتیم شدیم الان هم باید برویم توی خانۀ مردم، حضرت زینب خیلی ناراحت می شوند بلند می شوند ازجا، می گوید نه نمی توانید این کار را بکنید، با صدای بلند، یزید لعین جسارت می کند برمی گردد می گوید من نمی توانم این کار را بکنم . من کسی هستم که همۀ شماها را کشتم من نمی توانم این کار را بکنم .حضرت زینب فرمودند که نه نمی توانی این کار را بکنی اگه می خواهی از دین ما خارج بشوی این کار را انجام بده . جواب یزید این است : انما خرج من الدین ابوکی و اخوکی ، پدر و برادرت را یعنی حضرت علی و حضرت امام حسین از دین خارج شدند، حضرت زینب این جواب را دادند، گوش کنید جمله را ، انما تدیت انت ابیک و جدک بابی و باخی ، تو بوسیلۀ ما هدایت شدی دیوانه تو به ما برگردی بگویی که ما هدایت شده نیستی شما به وسیلۀ ما دین دار شده ای. آن فردی که بغل یزید ایستاده بود یهو پرسید که یا یزید اینها کی هستند؟ من فکر کردم اینها خارجی هستند از بلاد کفر اینها را آورده ای، می گوید نه این می دونی کیه ، این دختر نوۀ فاطمه زهراست، این مرد بلند می شود می گوید: قو هکلا یا یزید ، خدا صورت تو را زشت بدارد آخه این چه کاری است که تو کردی ، دستور قتل این بنده ی خدا را صادر می کند. یعنی مردم را چه طوری به اصطلاح به تحمیل کشاندند، نمی دانند چه خبر است ، این کار اولی و دومی ، حواستان باشد. معاویه و یزید و بنی امیه هرکاری کردند آمدند یک سیستمی از مشروعیت را درست کنند، من جمله ای که با شما کار دارم این است : چرا امیرالمؤمنین اقدام نکردند؟ چرا امام حسن مجتبی اقدام نکردند؟ چون فرصتی برای شکستن مشروعیت اینها پیدا نشده بود، این فرصت کی پیدا شد، وقتی که یزید سرکار بود. تو همین کتابها نوشته شده ، معاویه خلیفه مسلمین بوده اما یک تجارتی توی شام داشته توی یکی از بنادرشام آن زمان، یک تجارتی بوده یک اسکله ی خلاصه غیرقانونی درست کرده بوده برای خودش، چی صادر می کرد؟ کی می داند اینجا، یزید با معاویه ، معاویه یک اسکله درست کرده بود در شام ، توی تاریخ های اهل سنت هم نوشته، صادرات داشته درآمد اصلی خودش شخصی ، غیر از حکومت چپاول می کرده ، اینجا انجام می داده، چه تجارتی انجام می داده؟ خیلی خنده داره، تجارت بت به هندوستان، خلیفه ی مسلمین، تجارت بت به هندوستان، مدارکش هست در کتب اهل سنت نوشته شده است. تجارت بت می کرد. اما همین معاویه هنوز توی آن سیستم مشروعیت ظاهرسازی می کرد. می آمد نماز می خوانده، مردم شام آن چنان او را باتقوا فرض می کردند همان طوری که مردم در مورد عمربن ختاب هم همین نظر را داشتند . این مشروعیت را شما می خواهید بشکنید چطوری بشکنید؟ نمی توانید مشروعیت را بشکنید لذا امام حسن و حضرت علی (ع) مظلومانه به قضیه نگاه می کرد. آقایان من یک جمله ای را به شما بگویم ، یک تحقیقی حدود مثلاً پانزده تا هفده هجده سال پیش من میگویم ،ما داشتیم دربارۀ این که چقدر روایت از امام حسن و امام حسین دست ما رسیده، شما می دونید کمترین مقدار روایت از این دوتا امام دست ما رسیده، می دانید یا نمی دانید، اگر رده بندی بخواهیم بکنیم کمترین تعداد روایت از این دوتا امام به دست ما رسیده حتی امام حسن عسگری از اینها بیشتره، چرا ، ببینید معاویه چکارکرده چطوری راهها را بسته، امام حسن وقتی وارد مدینه می شوند چقدر در غربت اند، چه کند امام حسن، من این جمله را بگویم به شما ، اولاً آن روایاتی که دارد در باره این که تعداد همسران امام حسن زیاد بوده و آن مصداق همه جعلی اند یادتان باشد ، امام حسن اهل طلاق بوده همه اینها جعلی اند ، اما یک چیزی هم وجود داشته ، امام حسن مانند پیغمبراکرم با قبایل مختلف توی نظام قبیله ای عرب باید رابطه برقرار می کرده چون راهی نداشته همه راهها بسته شده بود ، امام حسن نمی تواند با یک نفر راحت حرف بزند، او را متهم می کنند، امیرالمؤمنین هنگامی که به شهادت می رسد توی مردم شام و جاهای دیگری هلهله می کشند آقایان خانمها ، هلهله می کشند ، جامعه را بستند یک نظام مشروعیت، همه را از بین بردند یک جا فرصت ایجاد می شود کجاست؟ یک آدم پرده دری مانند یزید می آید سرکار، این بهترین فرصت ائمه است ، حالا امام اینجا دیگه باید حرکت کند، گوش بدهید جمله را، این توجیهی که من دارم می کنم ، دوستان خیلی توجیه مهمی است ، که فردا شب بازش می کنم، اولین جایی که ائمه ما علیه السلام موفق می شوند که این نظام مشروعیت کثیفی که اولی و دومی ایجاد کرده اند ازبین ببرند همین جا بود، من با قدرت دارم این حرف را می زنم ، بروید و شواهد تاریخی را نگاه کنید معاویه با همین کثافت کاریهایی که در زمانش هست این مشروعیت را جلویش را گرفته که به اصطلاح مردم چیزی را بفهمند لذا ببینید جمله را خوب دقت کنید من انشاءا.. میرسم به این بحث به امام حسین در روز عاشورا می گویند یا کشته شدن یا بیعت با ذلت، یا کشته شدن یا بیعت با ذلت ، معاویه با امام حسن مجتبی که مواجه می شود یک کاغذی را می فرستد مهر  وامضا می کند می گوید هرچی می خواهی بنویس ، چطور امام حسن مجتبی قیام کند، همه محکومش می کنند ، مشروعیت شکسته نمی شود اتفاقاً خودش محکوم می شود. ببینید جمله مال حضرت امام حسین است من از خودم در نمی آورم، الا ان دعی و بن دعی قدرک کذب نستهتین بین سله و ذله و هیهات من ذله، این هیهات من ذله را قسمت اولیش را بخوانید بعد بگویید هیهات من ذله ، دور باد از ما ذلت، چیه از من می خواهند یا جنگ، سله یعنی جنگ، یا بجنگم یا ذلت را قبول کنم ، ذلت چی بود بیعت ذلیل ها، از ما دور باد ذلت، هیهات من ذله ، یعب الله و رسوله (خدا و رسولش) و هولومن تابت و تحرت و اهلامن رذینه ،همه اینها اباع می کند امتناع می ورزند که ما بیاییم با اینها به ذلت رفتار کنیم امکان نداره این کار را بکنیم ، امام حسین بهترین فرصته ممکن را بدست آورد. این را دقت داشته باشید آدمی مثل یزید اگر اینجا پیدا نمی شد مثل معاویه بود امام دستش بسته بود نمی توانست مشروعیت را بشکند، نمی توانست چرت جامعه را پاره کند، چطوری بیاد چرت جامعه را پاره کند، دقت کنید جمله را ، چطوری پاره کند؟ حالا اینجا دعواست سرش ، آیا امام از اول خروج می کند؟ یا امام مرحله به مرحله میرسد به جایی که چاره ای جز خروج ندارد ، خروج یعنی قیام ، قیام مسلحانه، امام اول کار قیام مسلحانه نمی خواهد بکند نمی خواهد بجنگد دلیل داریم برای بحث هایمان، لذا توجه داشته باشید وقتی امام از مدینه خارج می شود یعنی نمی خواهم بجنگم، سلاح ندارد آن چنانی ، اصلاً امام اهل جنگیدن در آن جا نیست، لذا از مدینه خارج می شود به یک هدف دیگر، به مکه وارد می شود توی مکه هم باز یک هدفی دیگر، این هدف می رود یک نامه هایی می آید ببینید حالا اینها را همه توضیح می دهم در شبهای آینده ، اصل بحث این است امام از کدام عنصر می خواهد استفاده کند که توی آن عنصر به جامعه بگوید من با این نظام غیرمشروع بیعت نمی کنم نه تنها این جمله را بگوید بلکه بگوید این نظام، این نظام یزیدی همان نظام عُمری است همان نظام ابوبکری است به اینجا منجر شده، گرفتید بحث را ، یعنی امام اولین فرصت را با یک آدمی مثل یزید پیدا می کند می گوید: لا یباعن مثلی به مثل یزید، مثل من با یزید بیعت نکن، چرا امام حسن مجتبی با معاویه این حرف را نزد چون فرصتی نبود چون محکوم می شد اینجا امام محکوم نمی شود لذا انشاءا.. فرداشب برایتان می آورم ببینید سنی ها چه اعترافاتی کردند، بگذرید یک سری به اصطلاح خیره به سر وهابی الان ایستادند چشمهایشان را بستند به اصطلاح عالمانه حرف نمی زنند ، علمای بزرگ اهل تسنن یزید را لعن می کنند، یزید را لعن می کنند، بلکه این جمله را می گویند بعضی از علمای اهل سنت گفتند یزید شایسته ی لعن است ولی لعنش نمی کنید، پرسیدند چرا لعن نمی کنید؟ من از روی مدرک برایتان خواهم خواند، گفتند به این دلیل لعن نمی کنیم که اگر بخواهیم لعن بکنیم این لعن ×



یفعل ما یشاء یحکم ما یرید اللهم صل الله عبدک و رسوله و امینک من خلقک و حافظ سرک و 
ما بقی انصارک العبد امعین الرسول مصدق  والمحمود الاحمد حبییب الاه العالمین ابوالقاسم 
المصطفی محمد اللهم صل علی محمد و آل محمد و عی آل طیبین  الطاهرین (ع) و الآمناء 
المعصومین الهداه المهدین سیه و ما بقیه الله فی العربین حجه الله بن الحسن المهدی روحی و 
ارواح العالمین له الفداه اللّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الْحُجَّهِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُکَ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ فی هذِهِ 
السّاعَهِ وَ فی کُلِّ ساعَهٍ  وَلِیّاً وَ حافِظاً وَ قائِدا ‏وَ ناصِراً وَ دَلیلاً وَ عَیْناً حَتّى تُسْکِنَهُ أَرْضَک َطَوْعاً وَ 
تُمَتِّعَهُ فیها طَویلاً  اَللّهُمَّ اجْعَلْنا مِنْ اَنْصارِهِ وَ اَعْوانِهِ و  وَالْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ اللهم 
وفقنا و بما تحب و تقوا وجعلنا عاقبه  امورنا خیرا . السلام علیک یا مولا یا ابا اعبدالله صل علی 
علیک یا مولا یا ابا عبدالله صل علی علیک یا مولا یا ابا ......... 
پیشگاه امیرالمومنین یک صلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد. ما در شب قبل 
بررسی هامون به اینجا رسید که امام حسین (ع) حرکتی که انجام دادند اگر این وقایعی که در 
زمان امام حسین (ع) رخ داد در زمان امام حسن رخ داد امام حسن هم همین کار رو میکردند 
که امام حسین انجام داد گفتیم همه ائمه ما (ع) در شجاعت در فضائل در اقدام در هر کاری 
که میخوان انجام بدن با هم مساوی هستند خداوند متعال قسمت می کند در زمان امام 
حسین (ع) که این اتفاقات رخ می دهد که این اتفاقاتی که رخ می دهد به یک شکلیست که 
امام حسین (ع) بایستی حرکت میکردند چرا امام حسین از مدینه خارج شدند شب قبل 
بررسی کردیم گفتیم جریاناتی که بعد از غصب خلافت امیرالمومنین علی (ع) رخ داد این 
جریانات منجر شد به این که افرادی مانند معاویه و بنی امیه بر سر کار آیند و قدرت را در 
دست بگیرند این افراد هر کسی در مقابلشان قرار میگرفت نیست و نابودشان میکردند تا به 
جایی رسید که دین در واقع نابود شد.
من این جمله رو که دیشب عنوان کردم یکی از دوستان خارج از برنامه از من این سوال رو 
پرسید که واقعا قضیه این که مثلا شما میگید دین وارونه شد این است که مثلا همون مثالی 
که زدیم معاویه تجارت بت میکرده مثلا همین ملاک شماست گفتم نه از این ملاک ها خیلی 
بیشتر ولی به هر حال در حد مجلس صحبت میکنم آقایون وضع به جایی رسید که خدمت 
شما عرض کنم که یکی از روایاتی که خود اهل سنت نقل کرده اند راوی می گوید من در 
زمان معاویه با دو سه نفر از اهل شام با هم دیگر مذاکره میکردیم مذاکره ی علم مثلا به تعبیر 
اونها مذاکره میکردیم از یکیاز تفسیر آیات قرآن سوال کردند آن طرف مقابل برگشت به من گفت که چه گناه بزرگی سوال میکنی درباره تفسیر قران ما یاد گرفتیم از عمر و ابوبکر و 
خلیفه های بعد از اون یعنی معاویه و عثمان یاد گرفتیم که به هیچ عنوانی درباره قرآن سوال 
نکنیم گوش بدیدا خیلی عجیب هیچ سوالی تو ذهن ما مطرح نیست هر سوال که بیاد سوال 
علمی مطرح نکنید بگین مثلا این آیه قرآن منظورش چی بوده ببینید دین که از محتوایات 
قران تهی میشه ایطوری میشود  سوال کردن درباره قران درمورد معارف دین ممنوع میشود 
دقیقا کاری که خلیفه دوم کرد خلیفه دوم میخواد استاندارشو برداره ببره بدرقه بکنه استاندار 
مربوطه میگوید که راوی خودش میگه من تعجب کردم عمر اهل بدرقه کسی نبود دیدم داره 
دنبال ما با قاطر خودش به اصطلاح اسب خودش میاد برگشتم گفتم خیلی به ما خلاصه حال 
دادی حالا به تعبیر امروزیش خیلی به ما حال دادی اومدی مارو داری بدرقه میکنی از شهر 
ایشون به اصطلاح برگشته بهشون گفته که فکر نکن که بیهوده اومدم میخواستم به تو بگم که 
این جایی که داری میری کوفه است کوفه ای ها خیلی سوال میکنند درباره پیغمبر خیلی 
سوال میکنند که که پیغمبر چه رفتارهایی داشت مبادا به آنجا بروی از این حرف ها سخنی 
بگویی در اونجا فقط به مردم بگو قران را بخوانند هیچ سوالی در مورد پیغمبر را پاسخ نده بلکه 
اتهاب کن مردم را 7:04 چرا درمورد پیغمبر سوال میکنید چرا از سنت پیغمبر سوال میکنید 
آقایون حواستون باشه این داستانی که دارم نقل میکنم برای سال 19 هجریست 9 سال از 
مرگ پیغمبر گذشته سخن گفتن در مورد سنت پیغمبر این که پیغمبر چیکار میکرد درباره 
اخلاق پیغمبر ممنوع بوده تو همین زمان خلیفه دوم یکی از دار و دسته خودش بود موسی 
اشعری.
موسی اشعری داشته حرف میزده یهو جلوی یک جمعیتی میگه که ما زمان پیغمبر اکرم که 
بودیم چنین کنیم و چنان کنیم خلیفه دوم برآشفته میشود چی گفتی تو ؟ از پیغمبر حدیث 
نقل کردی میگه خب من از پیغمبر شنیدمو گفتم از پیغمبر شنیدم نخیر اگر تا فردا شاهدی 
اقامه نکنی من تو را با تازیانه میزنم ابوموسی اشعری آخرش میده دست به دامن چه کسی 
میشود؟ مقیره .
که مقیره بیا شهادت بده بگو که من همه این سخنان را از پیغمبر شنیدم به دروغ هم بیا بگو 
چون نشنیده بوده مقیره میاد اینکارو میکنه ولی میگه من میدونم که تو داری دروغ میگی ولی 
با این وجود ابوموسی خواستم بفهمی با کی طرفی . حدیث درباره پیغمبر نقل نمیشه میخواد 
چه اتفاقی در جامعه بیفته؟  این در سال 19 هجریست برید سال 60 ببین چه خبر شد؟
از دین جز یک اسمی باقی نموند این جمله رو که دارم به شما میگم باز تو هوا نمیگما یه 
زمانی خلفا خودشونو موظف میکردند به نماز جماعت بیان معاویه حفظ ظاهر میکرد به هر 
ترتیب نماز رو میومد امام به محض اینکه یزید لعین به کار میاد دیگه خبری نیست یه فردی 
بلند شو برو نمازتو بخون حفظ ظاهرم حتی نمی کرد یعنی این نکترو توجه داشته باشید وضع 
به نحوی شده بود که ائمه دنبال یک فرصت بودند دقت کنید این جملرو.
گفتم به شما اگر این ماجرا میرفت به امام باقر مثلا رخ میداد امام باقر (ع) همین کار امام 
حسین رو انجام میداد ائمه فکر نکنید امام حسین یه ویژگی خاصی از جهت شجاعت داشته 
که دیگر ائمه نداشتند این اشتباه رو نگیرید . بله خدا قسمت کرد که این وقایع در زمان امام 
حسین (ع) رخ بدهد چه اتفاقی؟ اون نظامی که هی مشروعیت رو درست کرده بود درست کرده بود این ساختمونو برده بود بالا برده بود بالا برده بود بالاااااا حالا یک فردی پیدا شده است بنام یزید. 
یزید پرده در است یزید کسی است که خلاصه هیچ رعایت ظاهر را نمی کند بلکه به تعبیر 
برخی از افراد شمشیر را از رو بسته است لذا شما نگاه کنید جملرو خواهش میکنم در زمانی 
که امام حسن مجتبی در جنگ با معاویه تقریبا معلوم بود که امام شکست خواهند خورد 
معاویه تا میبینه یه همچین وضعی به وجود میاد زرنگی میکنه به اصطلاح خودش چرا؟چون 
میخواد به اصطلاح چی میگن رعدای تقدس رو تنش کن مردم را گول بزنه چیکار میکنه نامه میفرسته به امام حسن مجتبی میگه این امضای من هر چی خواستی بنویس  مفاد صلح رو 
امضا کن از خلافت بکش بیرون حکومت رو بده دست من چیکار کنه امام حسن مجتبی وایسه 
بجنگ کشته میشه اصحاب کشته میشن بعد کشته که میشن چی میگن ؟ میدان نبرد بود 
دیگه تمام بود حضرت چیکار کنه همین امام حسین هنگامی که اشراف کوفه بلند میشن میان پیشش میگن برادرت از دنیا رفت یابن رسول الله حالا تو قیام کن او با معاویه عهد بسته تو 
عهد نبستی حضرت فرمودند که بخدا قسم از پدرو و از جدم رسول خدا شنیدم که تا وقتی یک 
فردی که سیری ندارد یعنی معاویه بر سرکار است توی خونه هاتون بشینید صلاح نیست قیام 
کرد نمی تونه در مقابل معاویه کاری بکنه چرا؟ چون معاویه همینطور داره دستگاه تبلیغاتیش 
کار میکنه فرصت رو از ائمه گرفته همونطور که اون سه تا خلیفه اول فرصت رو از امام گرفته 
بودند یه حالت تقدس درست کرده بودند ببینید جملرو خواهش میکنم توجه داشته باشید 
حضرت زهرا رو میان در خونشو آتیش میزنن کسی نمی تونه نطق وا کنه بفهمید اون 
مشروعیت و تقدس این بود که خلاصه ما خلیفه رسول خدا هستیم و این مطلب بین جامعه جا 
افتاده بود این مطلبی که بین جامعه جا افتاده بود حالا ائمه میخوان اینو بشکونن این بتی که 
به عنوان تقدس جامعه است باید شکسته بشود بهترین فرصت رو خود یزید ایجاد میکنه امام 
حسین (ع) حرفشون این خوب دقت کنید دوستانی که به اصطلاح یکمی بزرگتر هستند و 
میخوان بحثارو توجه کنن اینجارو داشته باشید چرا امام حسین (ع) قیام کردند. قیام رو به این 
مفهوم بگیرید امام حسین خواستند امر به معروف و نهی از منکر کنند یک قاعده ی 
اسلامیست . آقایون توجه داشته باشید یعنی چه امر به معروف و نهی از منکر؟ امر به معروف و 
نهی از منکر یعنی اینکه من جلوی خودم ببینم داره کار زشتی ، حرامی انجام میده برم با 
ملاطفت بگم این کار رو نکن و او هم از این منکر دست بکشد و او را وادار کنم که معروفی را 
انجام دهد یعنی به او بگویم نماز بخوان نیکی کن به دیگران به این میگن امر به معروف و نهی 
از منکر. امر به معروف و نهی از منکر در زبان دینی ما سه تا مرحله داره گوش کنید جملرو 
توی روایاتمون هست: 
اولین مرحلش این: من زورم نمیرسه جلوی این یارو رو بگیرم اما تو دلم از دستش بدم اومده از 
منکر او خوشم نمیاد یادتون باشه من گاهی اوقات هستش از گناه طرف مرتکب میشه نمیرم 
جلو چون به ظاهر مثلا حفظ ظاهر میکنم میگم انجام بده ولی تو دلم میگم چه داره کیف 
میکنه داره این کارو انجام میده من امر به معروف رو حتی تو دلمم انجام ندادم اولین مرحله 
امر به معروف و نهی از منکر چیه؟ قلبیست. تو دلم باید از این کارم بدم بیاد.
مرحله دوم: مرحله دوم امر به معروف و نهی از منکر چیه؟ من قیافه ای به خودم بگیرم که 
یعنی از این کار بدم اومده ، ناراحت بشم، یه اخمی بکنم ، از چهره خودم نشون بدم لذا به این 
میگن امر به معروف به وسیله چهره یا به فعلی که اشاره داشته باشه این امر به معروف انجام 
میگیره .
حالا خوب دقت بکنید مرحله سوم رو که بعضی از کتابها کردنش دو مرحله . مرحله سوم چیه؟ 
به زبان سخن بگویم . بگویم این کارو نکن.
مرحله چهارم این که برم دستشو بگیرم بگم این کارو نکن .
چهار مرحله شد بعضی ها میگن اون مرحله آخر دو مرحله یکی . چه زبانی و چه عملی انجام 
بدی دو مرحله یکی. تفاوت نمی کنه. مومن همیشه اون مرحله اول رو باید انجام بده. همیشه 
مومن مرحله اول در اختیارش. گاهی اوقات شما جرات نمی کنید به حتی به چهره شون نشون بدید چرا؟ چون خطر جانی برای شما بعضی جاها داره. لذا توی دلتان خدا محاسبه میکند که از این کار بدت اومده یا بدت نیومده. مسلماً این امر به معروف. امر به معروفی که اینجا داریم صحبت میکنیم نوعی جهاد است . یعنی برو اقدام کن . جلوی طرف را بگیر یا به زبان بگو این کار حرام است انجامش نده این نوع امر به معروف که مرحله سوم و مرحله چهارم در درونش خوابیده . این مرحله سوم و چهارم یک نوع جهاد. امکان داره بری جلوشو بگیری یارو قلچماق باشه بزنه تورو ناکارت کنه. امکان داره صورتت نشون بده بگه عه تو داری قیافه نشون میدی به ما ؟ امکان داره به زبانت یک سخن حق رو بگی طرف بهش بر بخوره زورش زیاد باشه بزنه . خصوصا اگر حاکم باشه یک حاکم قوی با 16:13 اگر باشه جلوی تورو میگیره.
امام حسین (ع) هنگامی که این مرحله در حکومت یزید صورت میگیره میخواد امر به معروف و 
نهی از منکر بکنه . من تقاضا میکنم خوب دقت کنید حضرت امام حسین (ع) نامه میفرستند 
به برادرشان محمد حنفیه. محمد بن علی برادر ناتنی حضرت که معروف است به محمد حنفیه 
که به خاطر مادرش که از اون قبیلس از قبیله 16:44 نامه مینویسن میگن انی لم أخرج أشراً ولا بطراً ولا مفسداً ولا ظالماً، وإنما خرجت لطلب الإصلاح فی أمه جدی وأبی واالامر بالمعروف وانها ان المنکر .
حضرت میگن من اصلا خروجم برای امر به معروف و نهی از منکر . برای من تکلیف شده که 
الان امر به معروف بکنم نهی از منکر کنم الان فرصتش پیدا شده من حق ندارم از این مساله 
تن بزارم. چگونه من میخوام امر به معروف و نهی از منکر کنم حالا بین علمای ما اختلاف 
میشود. برخی گفته اند امام حسین میخواسته با شهادتش امر به معروف و نهی از منکر کند. 
این آقای مطهری برید در کتابشون نظرشون این است . میگویند امام حسین (ع) میخواهند از 
شهادت پیدا کند این شهادت 17:42 جامعه رو پاره کنه . پس عنصر امر به معروف و نهی از 
منکر همه موافقند. به چی اختلاف دارند این که چگونه امام میخواسته است امر به معروف و 
نهی از منکر را به اصطلاح انجام بدهد . برخی خواسته اند بگویند با شهادت لذا امام حسین (ع) 
از روزی که از مدینه خارج شدند تا به کربلا رسیدند دنبال شهادت بوده اند دنبال این بودند که 
یه جوری با اینا درگیر بشن که حضرت رو بکشند یه نظریه هستا حواستون باشه ها من دارم 
نظرات مختلف رو میگم بعدا جمع بندی میکنم چیکار میخوایم بکنیم . پس امام حسین رفته 
تا خودشو به کشتن بده ولی به قول آقای مطهری یک جمله ای داره میگه : نقاشیست یک 
تابلو داره میکشه این تابلو رو که داره میکشه چون این تابلو میخواد بکشه چون این تابلو  یک 
اثر خیلی عمیقی در جامعه بزاره این خیلی رنگ آمیزیشو بهش دقت میکنه رنگ های مختلف 
میزنه. رنگها مختلف امام حسین چیه تو این تابلو ؟ از فرزندش، از بچه هایش از دخترهایش از 
فرزند شیرخواره اش به دست میگیرد میبرد که این لحظه شهادت رو پررنگ ترش میکنه 
جامعه رو کاملا بیدار میکنه حرف آقای مطهری شما برید در کتاب ایشون و خیلی هم طرفدار  
داره آقا داشته باشید بعضی از علمای ما طرفدار این قضیه اند نظریه اشون این است که امام 
حسین (ع) از اول رفتند پی شهادت . خواستند از اول این شهادت رو به شکلی انجام بدهند که 
منجر به شهادت بشوند اگر شهید شدم پس بزار این شهادت را آنچنان رنگ آمیزیش بکنم که 
جامعه بهت اش بزنه . جامعه از خواب غفلت بیدار بشه و بیدار میشه بیدار شدنی البته در توجه 
هم  داشته باشید کلی شواهد هم در مورد این بحث هاشون دارن، شواهد دارنا!!! یعنی واقعا 
وقتی امام حسین (ع) کشته شد اینارو میخوام بزارم برای شب های آخر . چه اتفاقی در جامعه 
افتاد بیاید ببینید واقعا جامعه تکون خورد جالبه امام حسین حکومت بنی امیه را نتونست از 
بین ببره . به جمله ای که می گم دقت کنید . اوایل سال 61 ، سال 60 دیگه . سال 132 بنی 
امیه از حکومت ساقط می شود. چند سال حکومت می کند؟ بعد از امام حسین 72 سال 
حکومت می کند .  پس امام حسین هدفش اگر این باشد که حکومت بنی امیه را ساقط کند ، 
موفق نبوده است . اما امام حسین هدفش این نبوده . هدفش این بود که مشروعیت را از 
دستگاه خلافت گیرد و گرفت . بلافاصله هم گرفت . نه اینکه فکر کنید مشروعیتی که گرفته 
شد سال های بعد اثر گذاشت . من این حرف هایی را که دارم به شما می زنم باور بفرمایید به 
این اندازه مطالعه اش را کردم ، حتی در چهلم اول امام حسین (ع) این اتفاق افتاد . مشروعیت 
را از حکومت گرفت . امام حسین کاری را که می خواست انجام بده انجام داد . من حالا 
شواهدی را برای شما می خوانم که در تاریخ اهل سنت به حرفی که دارم میزنم اعتراف کردند. 
بعد از امام حسین دستگاه خلافت شد دستگاه خلافتی که اسم ، اسلام را می کرد . اسلام می 
خوای برو جای دیگه . برو جای دیگه پیداش کن . در خانه ی دیگری برو و پیداش کن . 
دستگاه خلافت دیگه جای اسلام نیست . این حرکت امام حسین خیلی عجیب هست .
 این نظریه اول . آقایون  نظریه اول می گوید : امر به معروف و نهی به منکر امام حسین جلوه 
اش در کجاست ؟ در شهادت خود امام حسین . اصلا امام حسین از مدینه راه افتاد به مکه 
رفت ، از مکه آمد به طرف عراق برای این که شهادت پیدا کند . بسیاری از علمای بزرگ ، من 
پای منابر 2 -3 نفر از علمای بزرگ بودم خودم به گوش شنیدم این نظرشون بوده است . این 
یک نظریه است .
 نظریه دوم . این نظریه دوم که می گم ، برای علامه عسگری است . مرحوم ، علامه عسگری 
در یک سلسله نواری سال 1361 این نوارها را در 25 جلسه گفت و گو کردند . بعدا این نوارها 
پیاده شد کتاب شده ، کتابش متاسفانه خیلی پخش نشد . این نظریه ایشون بود . ایشون
 معتقدند که  : نه خیر ، عنصر امر به معروف و نهی از منکر بوده اما امام حسین چگونه می 
خواست این امر به معروف و نهی از منکر را انجام بده ؟ چگونه ؟ با بیعت نکردن . یعنی هر 
کسی در جامعه بشنوه میگه بیعت نکردی؟ بیعت یادتون باشه . همین رای دادن سطحش و 
ببرین بالا . بیعت یعنی من با تو قرار داد می بندم . بیع ، بیع یعنی خرید و فروش . دست می 
دم و می گم تو را به عنوان حاکم خودم انتخاب کردم ، پیمان . این پیمان را هم راحت 
نمیتونی بشکنید هواستون باشه . بیعت مفهومش این است . یه رای دادن هست اما رای دادن 
سطح بالا. امام حسین (ع) چگونه می خواستند امر به معروف و نهی از منکر کنند ؟ می 
خواستند بیعت نکنند . لا یبایع مثلی به مثل یزید . فانهو شارب الخمر . او شراب خوار است . 
مثل من ، منی که حسین بن علی هستم با مثل یزید بیعت نمی کنم . خوب دقت کنید این 
مسئله را خواهش می کنم توجه داشته باشید . ببینید اقایون ، آن کسانی که نظریه اول را 
دادند یه جاهایی را نمی تونند توجیه کنند . من واقعا باور کنید ، علاقمندم نظریتشون را به 
کرسی بنشونم ولی یه جاهایی گیر می کنم . چرا امام در مدینه نموندند شهادت پیدا کنند ؟ 
خیلی سروصداش بیشتر بود . می موندن در مدینه و مبارزه می کردند . از مکه از حرم می 
رفتند بیرون اما خارج از حرم یه جایی می ایستادند و این کار را انجام می دادند . این جواب را 
این طرفی ها ندارند بدند . یعنی طرفداران نظریه ی شهادت . ندارند جواب که امام این جا این 
کار را نکرد چرا اون جا این کار را نکرد . اما این نظریه ی دوم برای علام عسگری است . امام 
حسین امر به معروف و نهی از منکر خواست در جامعه انجام دهد . می خواست به مردم 
بفهماند مردم ، من با وضع موجود خرابم . وضعم درست نیست با این ها . این ها خلاف این 
جهت در حال حرکتند . چگونه؟ من با این ها بیعت نمی کنم . قبولشون ندارم . من به این ها 
رای نمی دم . این نظریه یه خوبی داره . چیه ؟ ظهر عاشورا ، تا گودی قتلگاه همه جا جواب 
داره . امام هر جا رفتند گفتند من بیعت نمی کنم . یک شاهدی هم این نظریه داره . این 
شاهدی که هستش جالا یه مقدار ی دقیقه ، دوستانی یکم بزرگتر به آن دقت کنند . شاهد 
نظریه چیه ؟ امام قبل از این که به حر برسند بعد از این برسند قبل از این که به حر برسند 
وقتی که در مکه هستند وقتی که در مدینه هستند ، وقتی که در فتصله مدینه به مکه در حال 
حرکند 7-8 جا می روند ولی بیعت نمی کنند ،    25:45 یک جایی میبینند بی سرو صدا 
فقط مردم بشنوند . فقط گوش مردم بشنود حسین فرزند رسول خدا ، با یزید بیعت نکرد . 
یعنی چی؟ یزید را نامشروع می دانست حکومتش را حکومت دین نمی دانست . همین فقط . 
من فقط می خواهم همین را بشنوند مردم . دقت کنید جمله رو . کسانی که این نظریه را 
مطرح می کنند مانند علامه عسگری و بسیاری از دانشمندان طرفدار این نظریه اند ، می 
گویند دلیل درستی این نظریه چیه ؟ همه جا حتی روز عاشورا ، حتی روز عاشورا برای حرف 
هاشون دلیل دارند . قبل از اینکه صبح جنگ شروع بشود هنگامی که آخرین صحبت ها می 
خواد صورت بگیره امام داد می زنند : فلانی فلانی فلانی بیا جلو . بیا جلو . مگ شما نبودید که 
نامه فرستادید . برگشتید از نامه تون . بگذرید من برم . بگذارید برم . من نمیام به کوفه . دلیل 
دارند برای حرفشان . امام هنگامی که با حر ملاقات می کنند ، به حر می گویند حر با این نامه 
ها من را دعوت کردند ، نمی خوان برگردم . حر گفتند دیگه نمیشه برگردی . در کربلا هم 
گفتند دیگه نمیشه برگردید . پس نظریه دوم که خیلی از نظریه اول هم طرفدارانش بیشتر 
است ، میگه امام امر به معروف و نهی از منکر کردند می خواستند روششان برای امر به معروف 
و نهی از منکر چی بود ؟ بیعت نمی کنند . این نظریه دوم برای علامه عسگری است . من حالا 
به شما بگم ، چون من خودم طرفدار این نظریه ام خیلی شواهد هم دارم ، این نظریه را قبول 
دارم ولی ، یه سری چیز هایی بهش اضافه می کنم . چی بهش اضافه می کنم ؟ 
نظریه سوم . نظریه سوم می گویند که امر به معروف و نهی از منکر کار امام بود اما امام مرحله 
به مرحله عمل کرد . چرا از مدینه اومد بیرون ؟ یک دلیل داره . چرا در مکه ماند ؟ یک دلیل 
داره . چرا در مکه ماند ؟ 6 مرحله است . ببخشید 10تا گرفتم 6 مرحله است . چرا از مکه از 
حرم آمد بیرون دلیل داره . چرا امام به عراق رفت ؟ می رفت به یمن . یمن که جای قایم 
شدن بهتر داشت . چرا امام به طرف عراق رفت ؟ به طرف ایران می رفت . بهتون بگم بعضی از 
اصحاب اومدند به حضرت پیشنهاد دادند یابن رسول الله بریم به طرف ایران ... در یه جاهایی 
در ایران حتی گفتند کوهستانی هست می تونیم مامن بگیریم . چرا امام به عراق رفت؟ بیعت 
نکردن یک بحثه . اما چرا امام این حرکات را به این ترتیب انجام داد بحث دوم است . لذا این 
نظریه بیعت نکردن باید با نظریه سومی قاطی بشه ، و آن نظریه این است . امام درسته در همه 
ی مراحل نمی خواست بیعت کند اما در حالی که نمی خواست بیعت کند ، اما در هر مرحله 
که رسید در آن مرحله مثل یک انسان بسیار توانمند تصمیم خودش را گرفت . البته امام با 
یاران خودش هم مشورت کرد . در هر مرحل تصمیم گرفت . لذا ببینید مدینه به مکه ، درون 
مکه ، خروج از حرم ، به طرف عراق ، منزل زواله خیلی مهمه چون اونجا خبر کشته شدن 
مسلم رسید و بعد ملاقات با حر . 6 مرحله است . از ملاقات با حر به بعد امام دیگه هیچ چاره 
ای نداشت . گرفتار کردند امام را و محاصره اش کردند . کاری دیگه نمی تونست بکنه . امام در 
حقیقت از مرحله ی ملاقات با حر دیگه نمیتونه کاری کنه . پس ببینید من از اول نظریه ی 
خودم رو که انتخاب کردم برای شما گفته باشم . امام امر به معروف و نهی از منکر می خواست 
بکند ، چگونه می خواست این امر به معروف و نهی از منکر کنه ؟ می خواست به وسیله بیعت 
نکردن ، این کار را انجام دهد . روز عاشورا گفت من بیعت نمی کنم . می خواهید بجنگید ؟ 
حالا من نظریه ی آقای مطهری را اینجا قبول دارم چیه ؟ می خواهید نقاشی کنم  بسیار خوب 
. همه چیم را می دهم بچه ام را هم می دم . بد جوری هم می دم . ببینید جمله بد جوری می 
دم یعنی واقعا امام حسین عجیب عمل می کنه . کجا شما سراغ دارید . واقعا در جنگ های 
بزرگ ببینید امام با احساسات و شور حرکت می کنه . تیر رو به سینه ی فرزندش می زنند 
خون را به دستانش می گیردو و به آسمون پرتاب می کنه . می گوید خدایا این را تقدیم کردم 
. 31:10 خدا داره میبینه اشکال نداره . عجیب غریب امام عمل می کنه اشکال نداره . حالا که 
قراره کشته بشم کشته شدن به شکلی انجام میدهم که همان تابلو رو نقاشی کنم ، نقاشی کنم 
نقاشی بزرگی که هر کسی در تاریخ اونو نگاه کنه بهت بزنه . عجب کاری کرد . ببینید من در 
حقیقت 3 نظر را جمع کردم آقایون . دقت کردید چی شد ؟ همه جا بیعت نکردن بود . اما امام 
وقتی که مواجه شد ، جمله ی امام را دقت کنید ، جمله ی امام . 31:50 بعد امام چه جواب 
می دن ؟ میگن : 32:06 من مرگ رو دوست می دارم اینجا. خدا و پیغمبرش ناراحت میشن 
که من این کارو نکنم . 32:20 خدا و رسولش ازاین مسئله ناراحت ی شوند عبا می کنند که 
من تن به کشتن این چنین ندهم . دیگه اینجا ذلت نمی گن . یعنی بیعت ذلیلانه دیگه نمی 
کنند . والله 32:38 بخدا قسم به شما دستای خودم و به بیعت به مانند ذلیلان نمی دهم و 
مانند بندگان فراری نمیشوم و میایستم اینجا می جنگم . با چی 32:55 با کمی یاور و همه 
کسانی که مرا خار کردند . با همه ی وجود وایستادم من . پای قضیه وایستادم . ببینید در روز 
عاشورا وقت شهادت می رسد امام شهادت به خرج می ده. قبل روز عاشورا امام حسن ظاهر می 
گوید رهایم کنید من بلند می شم و میرم . اقا من بیعت نمی کنم میرم به مدینه هر کسی هم 
از من سوال کند میگم بیعت نمی کنم . این امر به معروف و نهی از منکر من است . چرا بیعت 
نمی کنی ؟ چون یزید فاسده . چون این دستگاه خلافت فاسده . چون دستگاه خلافت از 
غاصبان خلاقت امیرالمومنین ریشه گرفته . همه چی رو می خوام زیر سوال ببرم . ببینید 
جمله رو خوب دقت کنید . امام (ع) می گویند :حالا که قرار است مرا بکشید حاضر به شهادت 
است ، شهادت سطح بالایی هم انجام میده . عادی شهید هم نمیشود . لذا شگفت انگیزه 
دوستان من دوستان عزیز کوچک تر من دقت کنند ، امام حسین 72 82 گفتند 100 دیگه 
گفتم از 110 دیگه بالا نمیره کل یاوران حضرت . حالا تازه من این حرف و می گم 110 بچه 
ها را حساب کردم ، قاسم حساب کردم ، علی اصغر را حساب کردم همه این ها را دارم حساب 
می کنم، همه ی این ها را که جمع میکند امام ، اما امام در روز عاشورا میگه نه میخواهیم 
بجنگیم ، همون عده ی قلیل می ایند دور خیمه ها خندق می کشند . حالا این ها کاملش را 
توضیح میدم . میبره میصره تا ظهر این عده ی قلیل در برابر اون همه لشکر تاب و تحمل می 
آورند خیلی عجیبه به خدا . می ایستند می جنگند و می ایستند محکم می جنگند و خود 
کشی خود کشی چیه . افتادند در میدان نبردند در میدان نبرد که حلوا پخش نمی کنند ، 
چکاچک شمشیرهاست حالا که قراره بجنگیم می جنگیم تا اخرین رمق تا آخرین قطره خون 
امام این طوری حرکت می کنه لذا خوب دقت کنید دوستان عزیزم اون چیزی که ما داریم 
برای شما اینجا بحث می کنیم این نکته است ، یزیدیان اتفاقا اشتباه استراتژیک مطرح کردند ، 
حالا یه چیز عجیب من به شما بگم ، اهل سنت در کتاب هاشون نوشتن که معاویه در اخرین 
لحظه ی به درک رفتن عمرش که تمام بشود به یزید همین جمله رو گفت ، گفت به همه ی 
این ها هر رفتاری می خواهی داشته باش . میگه عبدالله بن زبید می گه این ، روباهه . هر جا 
گیر آوردیش بکشش مصلحش کن . اما به حسین بن علی گفت مواظب باش. با حسین نمیشه 
در افتاد. یعنی معاویه داشت می گفت همون کاری که من با امام حسن کردم خلع صلاح 
کردمش ، همون کارو تو بکن . این آدم مغرور ، اتفاقا گفتم به شما شرایطی ایجاد کرد ، که 
ائمه می خواستند این شرایط ایجاد بشود تا مشروعیت نظام قاسب ابابکری و عمری را زیر 
سوال ببرند . امام می خواست این را زیر سوال ببرد . این فرصت را کی در اختیارش گذاشت؟ یزید . یعنی یزید یادتان باشد روی حماقت و خیره سری خودش یه جوان 29 ساله حالا تو 
تاریخ گفتند 30 ساله در این موقعیت اومد در اختیار امام ، اون چیزی که امام می خواست 
مشروعیت یک حکومت رو زیر سوال ببره . لذا جمله رو خوب دقت کنید . نامه می نویسه به 
خالدبن سعید ، خالدین سعید ، کیه ؟ والیه ، والی بنی امیه در مدینه . به خالدبن سعید می 
گوید: خالد این نامه من که به تو رسید این 4 نفر را بگو بیایند . حالا خوب دقت کنید . همین 
داستان ، خودش یه مشکل داره . که حالا من مشکلش رو نمی خوام واردش بشم . بدانید یکی 
از این 4 نفر ، قبل از این ماجرا مردند ، معلوم میشه این ماجرا یه دروغی توش داره حالا 
توضیح می دم براتون . عبدالرحمن ابی بکر ، عبدالرحمن ابن ابی بکر به وسیله خود معاویه 
ترور شد . چون دایه خلافت داشت . یعنی معاویه به فکر این افتاد که اگر عبدالرحمن ابی بکر 
زنده باشد ، دایه خلافت داره برای یزید مشکلاتی درست می شه . می خواست سه نفر دیگه رو 
بکشه . یکی عبدالله بن عمر ، یه آدمی مثل باباش. بدتر از باباش ولی ضعیف النفس . باز بابابش 
یه خشونتی داشت ، این خشونتم نداشت . که خود معاویه هم گفته بود ، گفته بود براش پول 
بفرست مسئله حل میشه . صدهزار دینار گرفت بیعت کرد . صد هزار دینار گرفت بیعت کرد . 
عبدالله بن زبید واقعا با اصرار دارم میگم ، خدا انشالله لعنتش کند ، عبدلله بن زبیر ، هر جا 
دیدی بکش اما حسین را مواظب باش . نامه مینویسه خالد این 3 نفر یا 4 نفرو هر جا دیدی 
احضار کن . بهشون بگو بیعت کنند ، بیعت نکردند سرشون و برای من بفرست . اصلا معاویه 
همچین رفتاری نداشت . امام رفتد در یک مجلش و گفتند من بیعت کنم ؟ 38:32 من اعلام 
کردم قبلا با یزید بیعت نمی کنم . معاویه خیلی تلاش کرد یادتون باشه حتی تصمیم گرفت 
امام حسین رو زودتر بکشه ، سم این و داشته باشید مدارک سنی وجود داره ها . ولی موفق 
نشد . امام حسن مجتبی را با همین وسیله نابود کرده بود امام حسین هم می خواست بکنه اما 
موفق نشد . یعنی چی موفق نشد ؟ قبل از این که نقشه را عملی کنند خودش به درک واصل 
شد . درست امام گفتند نه من بیعت نمی کنم . مروان لعین آنجا بود . گفت طبق دستور نامه 
سرش را ببرید . امام شنید گفت خالد تو می خواهی این کار را انجام بدی؟ امام یه حرکتی 
انجام دادند که برخی از مورخین سنی هم نقل ردند . هجوم آوردند یقه هر دوتاشونو گرفتند ، 
یقه دو تا رو گرفتند و بعد امامه خالد رو گرفتند دور گردن هر دو پیچیدند . شما ها نمی تونید 
من و بکشید ولی حضرت از مجلس ، امدند بیرون به قمر بنی هاشم و حضرت علی اکبر 
فرمودند ، فرزندانم امشب کوچ می کنیم ، ای ماندن در مدینه نداریم ، فردا میان میگیرن ما رو 
میکشن . پس امام مرحله اول چرا از مدینه امد بیرون ؟ جانش در خطر بود . امام اگر می 
توانست برود می رود . اما عزت مندانه میرود . عزت مندانه میرود . امام ذلیل نمی رود . جواب 
آن ها را داده و بلافاصله بیرون میاد . بعضی از علمای الان مانند آقای ، ایت الله سید علی 
میلانی کتابی نوشتند کتاب و من اوردم . دوستان عزیز کتاب چون به فارسی ترجمه شده 
کتاب و مطالعه کنید ، کتاب خیلی خوبی هست . ناگفته هاییی از حقایق عاشورا این تقریبا 17 
جلسه درس بوده که به شکل کتابی در اومده کتاب بسیار ارزشمندی هست . ایشان ، معتقدند 
بنی امیه نمی خواستند امام حسین را در حجاز بکشند در عربستان بکشند ، می خواستند امام 
را فراری بدهند یه جا هم بیشتر برای فرار امام نبود ، کجاست ؟ عراق . این نظریه ی ایشون 
هست . استاد ما هستند سرور ما هستند ما که حرفی نمی تونیم بزنیم . این نظریه ایشون 
هست . این نظریه ایشون هست و در کتاب سعی کردند ثابت کنند که امام تا وقتی که در 
عربستان بودند کسی با حضرت کاری نداشت فقط حضرت را مرعوب می کردند که حضرت از مدینه بره بیرون ، مرعوب می کردند که از مکه بره بیرون ، مرعوب می کردند که از حجاز بره 
بیرون . این نظریه ایشون است . این نظریه خیلی به اصطلاح مشکلات فراوان دارد . نمی خوام 
واردش بشم ، لذا ببینید ، این جمله و خوب دقت کنید ، اشان اومده در یک بخشی از کتاب 
گفته که به اصطلاح ، هنگامی که یزید نامه می نویسه به خالدبن سعید ، و می گوید امام 
حسین رو بلافاصله بیعتش را بگیر ، اگه بیعتش را نگرفتی بلافاصله سرش را ببر . می گوید در 
بعضی مدارک سنی نوشته اند که اگر بیعت کرد که بیعت کرد ، اگه بیعت نکرد کاریش نداشته 
باشید . ایشون برداشتش این است که پس معلوم میشه نمی خواسته امام حسین را در مدینه 
بکشه ، البته یه جواب دیگه هم داره . جواب چیه ؟ جواب این است که این نوع نقل ها نقل 
هایی است که خود یزیدی ها بعدا به خاطر اوضاع خرابی که پیدا کردند گفتند ، خوب دقت 
کنید . دوستان وقتی اسرا را به شام بردند در عرض 3 روز همه اهل سنت نوشتند . شام 
اوضاعش به هم خورد . همان شامی که می گفت این ها خارجی بر امیر المومنین ، به گفته 
اون ها . شام تکون خورد . نحوه قتل امام حسین ، اون نقاشی هایی که گفتم به شما نحوه قتل 
امام حسین همه چی و تکون داد. یعنی چه ؟ میگین اسلام بچه پیغمبر و میکشی؟ اینم این 
طوری؟ ببینید یه وقت محاکمه می کنید . اینم این طوری ؟ بعدشم میشینید 72 نفر 80 نفر 
در مقابل 30 هزار نفر این چه خطری براتون داشت . بعدا می شنیدید رو بدن هاشون تازیانه 
زدند ، با اسب رفتند فلان . این ها چه معنی پیدا می کرد اصلا باور کردنی مبود . یعنی بعدا 
یزیدی ها بعدا شروع کردند به توجیه کردن ، توجیهشون چی بود ؟ که بابا  کار یزید نبود کار 

ابن زیان بود . یزید گفته بود کشیدش . لذا من اعتقاد دارم این نوع راوایاتی است که می گوید 
یزید قطع بیعت بگیر این ها حرف هایی است که بعدا خود بنی امیه در اوردند . مدارک صحیح 
این است که خیر بلافاصله هنگامی که این واقعه رخ داد او دستور داد که سر امام حسین را 
همون اول بیاورند . لذا ، اول ماجرا خلاصه کار را تمام کرد . من چند تا مدرک رو براتون می 
خونم . چند تا مدرک کوتاهه براتون می خونم . 44:24 همین حرفی که به شما زدم . این رو 
ابن سعد در طبقات خودش ترجمه امام حسین فک کنم جلد دو صفحه 55 چون اینجا جلد 
نگفته ، گفته قسمتی که در باره امام حسین صحبت کرده ، هنگامی که معاویه مرگ نزدیکش 
شد ، یزید و طلبید و گفت وصیت می کنم ، حسین محبوب ترین مردم نزد آنان است به او 
کاری ناشته باش و مدارا کن . با او کاری نداشته باش . اما وقتی به عبدالله بن زبید می رسه 
می گه اون مثل روباه میمونه ، بگیر و مصلحش کن  مصلح یعنی تیکه تیکش کن . به عبدالله 
بن زبید که جالبه عبدالله بن زبید ، فرار می کنه و در مکه قایم می شود و می ماند و یزید از 
دنیا به درک واصل میشه و حالا یا از اسب می افتد یا چه اتفاق دیگری می افتد خلاصه خدمت 
شما عرض کنم به درک واصل می شود عبدالله بن زبید بعدا حکومتی راه می اندازه در همین 
حجاز و این حرفا . اما نامه که میره 45:37 ببینید جالبه خیلی تندی کرد ، حتی به امام 
حسین توهین کرد و به او گفت اگه بیعت نکنی دستور دارم تو را بکشم . ببینید دو تا مطلبه . 
45:58  بهشون مهلت نده کارشون و بساز هر کسی از آنها امتناع کرد از بیعت کردن گردنش 
رو بزن . مدرک بحث تاریخ طبری جلد 4 255 البداعت البلایه ابن عفیر جلد 8 صفحه 157 
الکامله فی التاریخ جلد 4 صفحه 14 یعنی مدارک متعدد داره که اهل سنت اعتراف کردند 
یزید این جا دستور به قتل داد. بعدها یه عده ای پیدا شدند که نه بابا یزید دستور به قتل نداده 
. گفتیم بابا تو عاشورا نگفتیم همین اول کار دستور به قتل داد . امام حسین مرحله ی اول چرا از مدینه خارج شد ؟ چرا به مکه رفت ؟ این مرحله ی اول است که داریم توجیه می کنیم ، 
امام هنگامی که از مدینه خارج شد این آیه حضرت موسی را خواند : 47:10 از مدینه خارج 
شد ترساند ، دنبالش بودند رفت به قبر رسول اکرم . طبق قولی که دادیم 47:15 تمام . رفت 
سر قبر رسول اکرم ، شبانه ، تاریک . جمله ای به امام حسین (ع) گفتند عجیبه . دوستان امتم 
حسین در این سن ، 57 ساله است ببینید جمله چقدر جمله عجیبیه چقدر نشو میده امام ما 
تنهاست . همون جا می فهمه یاورش چقد کمه . می فهمه این جامعه رو چطور این بیشرفا 
منقلب کردند بر علیه خدا و پیغمبر . ببینید جمله ، جمله این است . 47:53 یا رسول الله من 
جوجه تو هستم . جوجه را دیدید نمیتونه از خودش دفاع کنه . ببینید جمله چقدر عمیقه . 
باور کنید جمله اصلا خیلی مطلب داره . یا رسوال الله ، راوی می گه رفتم پیش امام صادق ع 
گفتم یبن رسول الله درمورد امام حسین می خواهم سوالی کنم . حضرت هنوز سوال منو 
جواب نداده گفتم مادر و پدرم فدای تو باشد ای تنهای نهای بی یاور ، یاور نداشت یا امام 
حسین . و این بی یاوری امام حسین دامنه داره . بخدا خیلی دامنه داره در عاشورا هی فریاد 
می زد . 48:54 موقیف می دونید یعنی چی ؟ یعنی پناهی است کسی به من پناه بده ؟ 
صل الله علیک یا ابا عبدالله .... صل الله علیک یا ابا عبدالله .... 
در اخرین لحظات دیگه چه چیزی سر گذاشت زمین و تمام شد ، همه کشته شدند در اخرین 
لحظه می رود طفل شیر خوارش را بغل کند . بعضی ها گفتند که حضرت امام حسین رفت 
برای لحظه اخر این بچه را باهاش وداع کند نرفت او را به میدان بیاورد و تیر لعین به حلق این 
بچه نشست . اما برخی گفتند حقیقت هم همینه  . حضرت امام حسین گفت این اخرین سرباز من بلندش کرد . گفت 49:47 از تشنگی جیگرش اتش گرفت .
السلام علیک یا ....

 

 

 

×


ما در شب¬های گذشته درباره این¬که امام حسین (ع) چرا به این حرکت عظیم دست زدند و چرا ائمه پیش از امام حسین (ع) و هم¬چنین بعد از امام حسین (ع) به چنین کاری مبادرت نکردند گفت¬وگو کردیم. شب اول دو مقدمه بیان کردیم که در این دو مقدمه خدمت عزیزان عرض کردم که اولاً امام حسین (ع) جنبه الهی و وحیانی داد که از وقایع مطلع است، و در عین حالی که از وقایع مطلع است از طرف خداوند متعال ائمه به حسب ظاهر یا به آن¬چه در نزد مردم است تصمیم¬گیری می¬کنند براساس آن موقعیت¬هایی که به شکل عادی در زندگی مردم رخ می¬دهد و بر مبنای آن عمل به یکسری از کارهای انجام می¬کنند، به یکسری از کارها اقدام می¬کنند. به آن کارهای که اقدام می¬کنند بر مبنای یک انسان عاقل، بالغ و حکیم، رفتارهای آن¬ها کاملا عالمانه و حکیمانه و از روی مصلحت است. این را در رفتار ائمه (ع) می-بینیم. در عین حال این نکته را هم متذکر شدیم که واقعا در بیان این¬که بخواهیم توجیه کنیم – یکی از دوستان به من تذکر داد که کلمه توجیه را به-کار نبرید – تبیین کنیم که چرا امام حسین (ع) به چنین حرکتی دست زدند و دیگر ائمه به چنین حرکتی یا به چنین رفتارهای عمل نکردند، این را بایستی به واقع چون دیگر ائمه رفتارهای¬شان شبیه به یکدیگر بوده اتفاقاً برعکسی که در جامعه متداول شده بایستی حرکت امام حسین را تبیین کنیم؛ چرا امام حسین (ع) به این نوع حرکت دست زدند؟ این مقدمه¬ی شب اول ما بود. بعد این نکته را عنوان کردیم که ریشه¬های حادثه عاشورا فقط از مرگ معاویه لعین و یا از خلافت یزید شروع نمی¬شود، بلکه این ریشه¬ها برمی¬گردد به سال یازدهم هجری هنگامی که خلفای غاصب در یک توطئه بسیار وسیع بر علیه امیرالمومنین و اهل بیت اقدام کردند و یکسری کارهایی را انجام دادند که آن کارها را مقداری توضیح دادیم از جهات مختلف؛ آن کارهای که انجام دادند به تعبیر خود ما، به وسیله یکسری مبانی که در اسلام هم است، از این مبانی سوء استفاده کردند، یک هاله¬ای از تقدس برای خودشان درست کردند، مدعی شدند که آن¬ها اهل سنت هستند و دارند سنت رسول خدا را پاس می¬دارند، به خصوص رسول خدا عمل می¬کنند و در حقیقت با بهانه دین و با بهانه مذهب برعلیه اهل بیت تجاوز و تعدی را انجام داده بودند و این را در هاله¬ای از تقدس پیچانده بودند. لذا متذکر شدیم، به¬خصوص خلفای اولیه، به این¬که ما داریم کاری را انجام می¬دهیم که رسول خدا انجام داد، و مواردی از تخطی¬ها و انحرافات آن¬ها را متذکر شدم که این در شب دوم بود. شب سوم شروع کردم مقدار وارد واقعه شدن، به این مفهوم که در اوایل کار، در اوایلی که به اصطلاح این¬ها خیلی خوشحال بودند که موفق شدند امام حسین و اهل بیت را بکشند، شروع کردند هلهله کردند و شادمانی کردند. اما این شادمانی آن¬ها دیری دوام نیاورد. ناگهان فهمیدند که در درون چه باتلاقی گیر کرده¬اند. لذا بعداً شروع کردند به توجیه کردن. لذا آمدند گفتند – در طول تاریخ اهل سنت از این موارد زیاد است که ان¬شاءالله یک شب این-ها را برای¬تان می¬خوانم – یزید نبوده که دستور قتل امام حسین را صادر کرده، و حتی کار را به این¬جا رساندند که : «قُتِلَ الحُسین بِشیعه» یعنی به وسیله شیعیان خودش در عراق کشته شد. و چون مردم عراق معروف بودند که به اصطلاح تمایلات شیعی دارند، لذا گفتند که چون مردم عراق او را کشته-اند پس شیعیانش او را کشته¬اند. از این توجیهات هم در تاریخ زیاد است که توجیه کرده¬اند که امام حسین به وسیله شیعیانش کشته شد. اوایل کار هم خود یزید شروع کرد به عنوان این¬که این کار را ابن زیاد انجام داده و من انجام ندادم. وقتی که وارد آن باتلاق شدند شروع کردند یکسری ادعاها را مطرح کردن. من شب گذشته چند مدرک را از روی کتاب برای¬تان خواندم که روشن باشد که یزید در اولین نامه¬ای که خطاب به ولید بن عتبه – که من دیشب اسمش را با حاکم مکه اشتباه کردم – نوشت دستور داد که از امام حسین (ع) بیعت گرفته شود و اگر بیعت را نداد او را بکشد و سرش را برای یزید بفرستد. گفتیم که بعضی از نقل¬های تاریخی داریم که این جمله بعدی که سرش را برسد نیست. برخی از علمای بزرگوار ما که خیلی هم به آن¬ها ارادتمند هستیم گفته¬اند که این جمله که بعدش نیست نشان می-دهد که یزید امام حسین (ع) را در مدینه یا مکه یا در عرض یا در سرزمین حجاز بکشد، بلکه هدفش این بوده است که امام حسین (ع) را بترساند تا ایشان از سرزمین حجاز کوچ کند و بیرون برود. این طرز تفکر در بعضی از علمای بزرگ معاصر ما هست که معتقدند اساساً بنی امیه نقشه¬ای داشتند که این نقشه اساسش این بوده است که یزید بنی امیه در این نقشه طوری عمل کنند که امام حسین (ع) از سرزمین حجاز یعنی مکه و مدینه بیرون بیاید و به طرف عراق برود و در عراق حضرت را بکشند؛ و نمی-خواستند حضرت را در مکه و مدینه بکشند. یکی از دلایلی که آن¬ها می¬آورند به بعضی از اسناد تاریخی که در این زمینه وارد شده استدلال می¬کنند می¬گویند در این اسناد تاریخی که برخی – مثل طبقات بن سعد و امثالهم – نقل کرده¬اند در نامه¬ای که یزید به ولید بن عتبه فرستاده است که بگوید از حسین برای من بیعت بگیر؛ اشاره ای به کشتن امام حسین نشده است. این استدلال آقایان است. گفتم به هرحال هر استدلالی که باشد کار از این چند احتمال بیرون نیست. عزیزانی که امشب آمده¬اند توجه داشته باشید، من دارم بر مبنای آن اسناد تاریخی که فعلاً گزارش شده است – از اهل بیت یا اسنادی که مقداری می¬توانیم به آن¬ها اعتماد کنیم و از طریق اهل سنت است – به این اسناد دارم توجه می¬کنم. دیشب این توضیح را به¬صورت مقدمه دادم و گفتم غالب افرادی که واقعه کربلا و وقایع پیش از آن را دارند تحلیل می¬کنند، همه با هم اتفاق نظر دارند که امام حسین (ع) می¬خواهد از عنصر امر به معروف و نهی از منکر استفاده کند. لذا هدف امام حسین(ع) در تمام لحظات امر به معروف و نهی از منکر است. برای حکومت کثیف بنی امیه که زاییده شده است از آن خلافت نامشروعی که از وفات پیغمبر خلافت را غصب کرد. امام بهترین فرصت را به دست آورد، با روی کار آمدن یزید متجاوز به فسق، فاسق علنی شراب-خواری کند و باده¬گساری کند، یک چنین فرصتی به دست اهل بیت باید می¬رسید. این فرصت که به دست آمد امام فرمودند که من از عنصر امر به معروف و نهی از منکر استفاده می¬کنم. این عنصر امربه معروف و نهی که امام می¬خواهند استفاده کنند در چه چیزی جلوه¬گر می¬شود؟ یعنی امام چگونه این کار را انجام دادند؟ گفتیم سه نظریه وجود دارد، نظریه اول که نظریه معروفی است که علامه عسگری. یعنی در معاصرین علامه عسگری تقریبا این بحث را مطرح کرده بودند؛ که امام حسین (ع) برای این¬که امر به معروف و نهی از منکر کرده و جامعه را از چرت بیدار نماید اعلام می¬کند که با یزید بیعت نمی-کنم. حسن این نظریه چیست؟ در تمام مراحل تا گودی قتل¬گاه امام حسین (ع) همین را تکرار می¬کردند: «من بیعت نمی¬کنم». تمام آسمان و زمین جمع شوند، من با یزید بیعت نمی¬کنم. عنصر اساسی امر به معروف و نهی از منکری که امام می خواست به جامعه بدهد و چرت آن¬ها را پاره کند، ترک بیعت بود. نظریه دوم – که گفتم این نظریه را قالباً خیلی از علمای بزرگ هم به کار گرفته¬اند از جمله در دوران معاصر یعنی 40-30 گذشته مرحوم مطهری این نظریه را در کتاب¬هایش زیاد بیان کرده است و بسیاری از عالمان معاصر ما هم¬اکنون در پای منابر این نظریه را قبول دارند؛ که امام عنصر امر به معروف و نهی از منکرش را چگونه می¬خواست نشان دهد؟ با شهادت. یعنی امام می¬خواست از اول خودش را در معرض شهادت قرار دهد؛ لذا راهی را انتخاب کرد که به سوی شهادت منجر شود. اما این نکته را اضافه می¬کنند که امام نمی¬خواست هرگونه شهادتی صورت بگیرد، شهادت در مدینه ارزشش به اندازه شهادت در کربلا نبود، شهادت در مکه ارزشش به اندازه شهادت در کربلا نبود؛ لذا امام می¬¬خواستند شهادتی را به خرج بدهند که بسیار پرصدا و عمیق باشد، به شکلی باشد که واقعا جامعه را تکان دهد، دنبال این نوع شهادت بودند. گفتیم این نظریه دومی است که بسیاری از عالمان آن را قبول دارند، اما نظریه سومی وجود دارد که در این نظریه می¬گوید قبول که امام می¬خواستند ترک بیعت کنند و می¬خواستند با یزید بیعت نکنند تا امر به معروف و نهی از منکر را داشته باشند، این صحیح است؛ در عین حال امام در هر مرحله نسبت به آن مرحله تصمیم¬گیری می¬کردند و نمی¬توانیم بگوییم یک عامل بیعت یا شهادت مسئله را حل و فصل می¬کند بله باید تحلیل کنیم بگوییم از مدینه به مکه که حرکت کردند چرا بیرون آمدند؟ از مکه که خارج شدند و به خارج از حرم آمدند چرا آمدند بیرون؟ اگر از مکه حرکت کردند و به منزل تعالبیه رسیدند که خبر مسلم بن عقیل رسید چرا امام ادامه دادند؟ اگر رسیدند زواله و خبرهای رسید چرا امام ادامه دادند؟ هرکدام از این مراحل را بایستی یک¬به¬یک مراحل و تحلیل¬ها را مورد بررسی قرار داده و جلو ببریم. در عین حال گفتم که در شب¬های آینده وقتی تحلیل خودم را انجام دادم برای شما از شواهد استفاده کردم در آخر به این¬جا می-رسم که آیا امام همه¬چیز را می¬دانست؟ گفتیم بله همه چیز را می¬دانسته. این با تصمیم¬گیری¬هایی که در هر موضع صورت می¬گیرد چگونه تطابق پیدا می¬کند که ان¬شاءالله این بحث را انجام خواهیم داد. پس بحثی که ما الان با دوستان تا به این¬جا انجام دادیم گفتیم ما نظریه ترک بیعت را قبول داریم، نظریه¬ای که امام خود را به شهادت بزند قبول نداریم مگر کجا؟ صبح عاشورا. صبح عاشورا این نظریه درست از آب درمی¬آید اما قبل از عاشورا را باید توجیه کنیم؛ لذا به سراغ نظریه سوم آمدیم. گفتیم که نظریه سوم درحقیقت ترک بیعت را قبول می¬کند اما می¬گوید هر مرحله باید برای خودش توجیهی داشته باشد. مرحله اول: چرا امام مدینه را ترک کردند؟ چون جان¬شان در خطر بود. امام موظف است جانش را نجات بدهد، اهل بیتش را نجات دهد که گروگان نگیرند. بنی امیه حکومت بسیار فاسد و کثیفی است، از یک طرف افرادی از خود بنی امیه جلو می¬آیند به امام می¬خواهند نصیحت کنند، در کنار امام بایستند به امام بگویند یابن رسول الله کوتاه بیا. در عین حال حتی جلو می¬آیند که ما نمی¬خواهیم دست¬مان به خون شما آلوده شود، نیتی برای این مطلب نداریم که دست ما به خون شما آلوده شود اما در عین حال در پشت پرده کارهایی انجام می¬دهند. امام شبانه از مدینه حرکت می¬کنند و بیرون می¬آیند، اما چگونه حرکتی؟ حرکت¬شان برای رفتن به مکه اگرچه فرار از مدینه است اما مانند یک فراری عمل نمی¬کنند. تمام مستندات تاریخی حتی شیعه – یعنی شیخ مفید از طرق شیعه نقل کرده است که - عده¬ای می¬آیند به امام پیشنهاد می¬دهند که ازمدینه که حرکت می¬کنید و می-خواهید به سمت مکه بروید از بیراهه بروید. چون اگر ولید بن عبته سربازانش را بفرستد امکان دارد امام را گرفتار کند، امام نپذیرفتند و گفتند از راه عادی می¬روم هرچه خدا تقدیر کند همان است. حاضر نشدند مانند عبداله بن زبیر به حالت فراری و با خفت از بیراهه¬ها به طرف مکه بروند و از راه عادی رفتند. بعضی خواسته¬اند بگویند همین که ولید بن عتبه امام را دنبال نکرد و سرباز نفرستاد برای این بود که ولید بن عتبه نقشه بنی امیه را اجرا می¬کرد که می¬خواستند امام را از حجاز بیرون کنند. عده دیگری می¬گویند خیر، ولید بن عتبه دنبال عبداله بن زبیر فرستاد. نقل دیگری هم می-کنند که این فرد به مروان گفت من راحت شدم، لااقل به من دستور داده نشد که حسین را بکشم، از دست او راحت شدم و از مدینه بیرون رفت. امام حرکت می-کنند. کی از مدینه حرکت می¬کنند؟ دو شب مانده به آخر رجب یعنی بیست و هشتم رجب. رجب آن سال 30 روزه بوده یا 29 روزه حساب کنید. کی امام وارد مکه می¬شوند؟ سه روز مانده به شعبان. امام راه را کند حرکت می¬کنند، عادی حرکت می¬کنند، فراری بودن و باعجله حرکتی صورت نمی¬گیرد. به تدریج حرکت می-کنند تا به آن¬جا می¬رسند یعنی در حقیقت یک ماه در راهند تا می¬رسند به مکه. هنگامی¬که وارد مکه می-شوند فردی از طرف بنی امیه بر سر کار است به نام عمر بن سعید بن عاص معروف به اشدق. سعید بن عاص همان سرداری است که در زمان عثمان در فتوحات شرکت می¬کرد، فرزندی دارد که پیغمبر اکرم به این فرزند درباره او پیش¬بینی کرده بودند، گفتند بالای منبر مسجد مکه یک جباری از جبابره بنی امیه بالا خواهد رفت که خون¬دماغ می¬شود. خیلی عجیب است، بن سعد و بن کثیر از علمای بزرگ اهل سنتند، خودشان در کتاب¬های¬شان نوشته¬اند که این پیش¬بینی پیغمبر اکرم (ص) اجرا شد، درباره چه کسی؟ درباره عمر بن سعید بن عاص، درباره این فرد این پیش¬بینی انجام گرفت. گونه¬هایش بلند بوده به او اشدق می¬گفتند، این فرد حاکم آن¬جا بود، جبار جبابره است. هنگامی که امام حسین (ع) به مکه می¬رسند کسی را می¬فرستد که برای چه وارد مکه شده¬ای؟ امام می¬فرمایند آمده-ام به خانه خدا پناه بیاورم. عبداله بن زبیر هم آن¬جا می¬رسد. عبداله بن زبیر دنبال حکومت برای خودش است، امام مانع بیعت مردم با عبداله بن زبیر است، تا امام باشد کسی به عبداله بن زبیر نگاه نمی¬کند. لذا امام در مکه می¬ماند. اواخر شعبان، رمضان، شوال، ذی¬القعده و 8 روز از ذی-الحجه – می¬شود 3 ماه و 10 روز – 3 ماه و 10 روز امام در مکه می¬ماند. چه اتفاق می¬افتد در این 3 ماه و 10 روز؟ این که امام از مدینه به مکه آمدند مسلم است، اما چرا در مکه بنی امیه اقدامی نمی¬کنند؟ چرا سه ماه و ده روز هیچ کس متعرض امام نمی¬شود؟ نکته مهم و اساسی بحث همین¬جاست. ولی بنی امیه اگر می¬خواهد جبهه این¬جا باز کند دو تن از مخالفین، یکی از آن¬ها عبداله بن زبیر است که مردم می¬دانند برای چه در مکه است، یکی امام است. امام چرا در مکه است؟ با یزید بیعت نمی¬کند. امام در هیچ¬جا این¬که صحبت از این نمی¬کند که من حکومت را می¬خواهم. اما عبداله بن زبیر صحبت از حکومت می¬کند، با چند نفر از دوستانش قرار می¬گذارند که بروند به حجر اسماعیل دعا کنند. دنیا طلبی¬اش را نگاه کنید، برویم در حجر اسماعیل، در مکه بهترین جای کعبه است، برویم دعا کنیم همگی یک چیزی از خدا می¬خواهند او با صدای بلند از خدا می¬خواهد که خدایا مرا به خلافت برسان. نشان می¬دهد که چقدر عاشق حکومت است. فرمودند که تاریخ ورود اما به مکه را بگویید، یا سه روز مانده به شعبان یا سوم شعبان. سوم شعبان یعنی 5 روز امام در راه بودند من اشتباه کردم. به هرحال می¬خواهم بگویم این جمله را توجه فرمایید یک نکته اساسی در این مسئله است. امام در مکه می¬ماند به بنی امیه می-گویند من برای چه اینجا آمده¬ام؟ به حرم امن خدا آمده¬ام. در حرم امن خدا همه در امان هستند داخل حرم کسی نباید کشته شود. در عین حال، همه افراد دارند به موسم حج می¬روند، در موسم حج بهترین جاست که امام حسین (ع) عنصر امر به معروف و نهی از منکر خودش را اعلام کند. طرفداران نظریه می-گویند علت ورود امام و انتخاب مکه از یک جهت فرار از مدینه و کشته شدن است، از مدینه بیرون آمدند اما چرا مکه را انتخاب کردند؟ چرا شهر دیگری را انتخاب نکردند؟ چون در مکه همه مسلمانان جمع می¬شوند و امام فرصت خوبی پیدا می-کند که در آن¬جا اعلام کند که من با یزید بیعت نمی-کنم. تا این¬جا هیچ بحثی از حکومت نیست. هیچ بحثی از حکومت نیست. اما از طرف دیگر مسئله دیگری وجود دارد، معاویه هنوز زنده بود. بعد از این¬که معاویه با خاطر ولایت عهدی یزید شروع کرد و به تعبیر ما به سیم آخر زد – این¬که به تعبیر ما به سیم آخر زد یعنی چه؟ امام (ع) در همان زمان به معاویه گفتند من بیعت نمی¬کنم. حاکم مدینه که بود؟ مروان بن حکم لعنت الله علیه، واقعا چیز عجیب و غریبی است مروان. مروان معاویه را تحریک می¬کند که من بیعت حسین بن علی را خواهم گرفت، اگر نگرفتم کارش را خواهم ساخت و او را می¬کشم. و اصرار دارد که من او را می¬کشم. معاویه طی نامه¬ای ولید را به جای مروان می¬فرستند چرا؟ می¬گوید که کشتن حسین خطرناک است. باز این¬جا برخی از علمای ما دیدگاه¬شان این است که این همان نقشه اولیه بنی امیه است نمی¬خواهند خودشان امام حسین را بکشند. آقایان من گفتم که این تحلیل را دارم نقل قول می¬کنم که بفهمید نقل قول¬های دیگر هم به گوش من رسیده ولی بنا به دلایلی نمی¬توانم این نوع نقل قول¬ها را مورد قبول قرار دهم خصوصا این¬که گفته می¬شود بنی امیه می¬خواستند مردم عراق آن¬ها بکشند، ان¬شاءالله به بحثش می¬رسم مردم عراق به تنهایی نبودند که امام حسین (ع) را کشتند واقعه در عراق بود اما قبایل شام خیلی در این واقعه دخیل بودند. ان¬شاءالله سه چهار شب دیگر بحثش را کاملاً برای¬تان روشن می¬کنم، قبایل دیگر هم وجود داشتند. لذا امام (ع) وارد مکه می¬شوند. وقتی وارد مکه می-شوند قبل از این واقعه زمان معاویه یعنی چیزی حدود 1-2 سال قبل از این واقعه نامه¬هایی از طرف کوفه به امام رسیده بود. در آن¬ها نامه¬ها گفته بودند یابن رسول الله بیایید و قیام کنید علیه معاویه نه بر علیه یزید. حتی سلیمان بن سُرَد خُزاعی با یکسری از افراد برای دیدن امام حسین (ع) به مدینه می¬آید می¬گوید برادرت امام حسن با معاویه پیمان صلح امضا کرد اما شما امضا نکردید پس بیایید قیام کنید. حضرت فرمودند تا معاویه زنده است کاری نمی¬شود کرد، به شهر خودتان برگردید. حتی این جمله عجیب است امام می¬فرمایند بروید در خانه¬های¬تان بنشینید هیچ اقدامی نکنید. لذا امام (ع) تا این¬جا صحبتی از حکومت نمی¬کند. حالا خوب دقت کنید، وقتی امام وارد مکه می¬شود این خبر در همه جا پخش می¬شود. به کجا می¬رسد؟ به بصره، به کوفه می¬رسد. کوفه واقعا مرکز شیعه است. امیرالمومنین در آن 5-4 سال اگرچه اکثر مردم کوفه دل حضرت را به درد آوردند، امام حسن مجتبی را مخزول و خار کردند و از کوفه بیرون فرستادند، اما در عین حال عده¬ای در کوفه هستند که واقعا عاشق شیعه¬اند. لذا یکسری شیعیان خاص در کوفه هستند، این شیعیان به جنب و جوش می¬افتند، در عین حال مردم را تحریک می¬کنند و یک سلسله نامه¬هایی به دست امام می¬رسد. عده¬ای از اهل تسنن می¬خواهند بگویند کل این نامه¬ها 150 تا بوده اما این 150 تا ذیلش را عده زیادی امضا کرده بودند. لیست بوده بله. اما در روایتی که از طریق شیعه نقل شده است امام دو تا خورجین پر از نامه را جلوی حر بن یزید ریاحی می¬ریزند. هنگامی که جلوی پایش می-ریزند امام در آن¬جا اشاره می¬کنند که تعداد افراد خیلی زیاد بوده. لذا شیخ مفید معتقد است یا حالا به تعبیر حاج آقا لیست بوده 12000 تا اسم و امضا بوده، یا این¬که تعداد نامه¬ها 12000 تا بوده اما مقدار خیلی زیاد بوده. به شکلی که امام بر مبنای این استدلال می¬کند، چرا به عراق آمدم؟ چون مردم عراق خواستند. این¬جا جمله¬ای را از یکی از اساتید بزرگ نقل می¬کنم. شخص خودم پای این مباحث نزد ایشان شسته بودیم و صحبت می¬کردیم، ایشان به این نکته اشاره می¬کرد، توجه داشته باشید علامه مجلسی در جلدد 44 بهارالانوار به این نکته اشاره می¬کند و معتقد است این یکی از مباحثی است که بایستی مدنظر قرار دهیم.
یک خطبه ای در نهج¬البلاغه هست. یادتان باشد روایات دیگری بعضی¬ها می¬خواهند بگویند این خطبه را فقط نهج¬البلاغه نقل کرده است و سند دیگری ندارد، مضمون این روایت در روایات دیگر ما هم موجود است. حضرت علی (ع) می¬فرمایند: به خدایی که هسته را شکافت و موجودات را آفرید – دقت کنید به جمله¬ای می¬گویم – اگر نبود که خداوند متعال از عالمان پیمان گرفته است که بر گرسنگی مظلوم شکیبایی نکنند و بر ستم ظالم سکوت نکنند –  این دلیل اول، دلیل دوم، دلیل دوم اینجاست: - و لولاالحضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر . اگر یاران حاضری وجود نداشته باشد و قیام حجت به وجود ناصر به وجود بیاید یعنی حجت خدا هرموقع یاوری داشت باید اقدام کند. در این بایدی که می-گوییم دعواست، آیا باید تشریعی است مثل این¬که بگویم نماز بر من واجب است بر امام واجب است شرعاً که به این قیام یاوران ندا و پاسخ بدهد یا نه واجب نیست امام می¬تواند بپذیرد یا می¬تواند نپذیرد. اساتید بزرگواری را خودم در دوران دیده-ام و از کلام علامه مجلسی در بهار این برداشت می-شود که طبق این قاعده هنگامی که یاور به وجود آمد امام باید پاسخ بدهد. مردم عراق آمده¬اند می-گویند. درست است امام از طبیعت این مردم می¬داند آدم دغل¬کاری هستند، درست است امام با علم غیبش می¬داند که آن¬ها اورا به زمین خواهند گذاشت و تنهایش می¬گذارند اینها همه علم غیب امام است اما حسب ظاهر امام باید به طرف کربلا برود حالا این باید را می¬خواهد باید تشریعی بگیرد که بر امام واجب است که برود یا سزاوار است که امام برود یعنی واجب نیست اما به هرحال نامه به دست امام رسیده. لذا این سوال که چرا امام از مکه به یمن نرفت درحالی که بن عباس پیشنهاد داد؟ چرا امام در مکه نماید؟ که حالا این¬که چرا امام در مکه نماند علت دیگری دارد اما می¬خواهم بگویم این نکته را توجه داشته باشید، تکلیف جدیدی برای امام ایجاد شده، دلیل افرادی که این تکلیف را بر امام ثابت می¬دانند گفته¬های خود امام است. هنگامی امام (ع) حر را می¬بینند حر می¬گوید چرا آمدید؟ امام نامه¬ها را می¬آورند. در روز پنجم یا ششم هنگامی که با عمر سعد مذاکره می¬کند باز نامه¬ها را می¬آورد و در عین حال در روز عاشورا در یکی از خطبه¬ها صدا می¬کنند فلانی آیا شما نبودید که برای من نامه فرستادید؟ هنگامی که آن¬ها گفتند ما نبودیم که نامه فرستادیم حضرت فرمودند به خدا قسم دروغ می¬گویید شما فرستادید. امام می¬خواهد به این اتمام حجت عمل کند. پس تکلیف جدید ایجاد شده است. تا مکه تکلیف نبوده، وقتی در مکه نامه¬ها رسید بر امام واجب است که برود. البته این نظریه دو سه تا اشکال اساسی دارد. اشکال اساسی را فرداشب می¬گویم چون امشب نمی¬رسیم ولی گذار می-گویم. اشکال آن این است که وقتی امام وارد خاک عراق امروزی – بعضی¬ها گفته¬اند فعالبه، بعضی¬ها گفته¬اند بعد از منزل حالا اسمش خاطرم نیست- همین که وارد می¬شوند خبردار می¬شوند که مسلم بن عقیل کشته شده است. بله؟ نه حاج آقا بعد از زباله است. زباله بعدش است که با حر مواجه می¬شود یعنی قبل از این¬که با آن منزل وارد شوند که فکر می¬کنم فعالبه باشد. وارد آن¬جا که شدند خبردار می¬شوند، خب امام می¬توانند برگردند. چرا؟ فهمیدند این¬ها غدر کرده¬اند. این دعوا، دعوای اساسی است. حواستان باشد دو تا مطلب به نظر من در واقعه عاشورا تکلیفش مشخص نمی¬شود فیلم هم خیلی برایش ساخته¬اند خصوصا واقعه اولی که می¬خوایم بگویم. یکی این است: ببینید مسلم بن عقیل روز هفتم یا هشتم ذی¬الحجه در کوفه قیام می¬کند و مردم هم با او بیعت کردند. حالا تواریخ بعضی می¬گویند چهار هزار نفر، بعضی می¬گویند دوازده هزار نفر، دارالعماره را محاصره می¬کنند، بقیه همه حدس است. چه اتفاقی می¬افتد مسلم بن عقیل شبانه تنها می-شود؟ باور کنید همه گیجند. جزء موارد غامض تاریخی همین نکته است. من حدود 26 سال قبل تمام تواریخ حتی برای همین جریان خدمت علامه عسگری رفتیم که آیا شما برای این ماجرا مدرکی دیده¬اید که واقعا چه بوده؟ این¬که پول فرستاد، بین قبایل توزیع کرد و فلان.. آقایان من سوالم اینجاست که می¬گویند جناب مسلم بن عقیل تنها رفته نماز عشا را خوانده و بعد به خانه آن زن رفته. واقعا حبین بن مظاهر اهل ترسیدن بوده به خانه برود؟ مسلم بن عوسجه آن موقع هنوز این¬ها از کوفه خارج نشده بودند. جزء موارد غامض تاریخی است. چه اتفاقی افتاد که در عرض 6-5 ساعت اوضاع برگشت؟ دوازده هزار نفر را من باور نکنم بگویم چهار هزارتا، یعنی چه همه آمدند. در فیلم¬ها دیده¬اید مادر آمد دنبال پسرش که برویم خانه، پول توزیع کرد گفت سپاهی از شام می¬آید هم این¬ها ترسیدند و رفتند. شریح قاضی هم آمد بالای دارالعماره یک چیزهایی گفت. این طور مسائل همه حدسیات است. جمله را خوب دقت کنید. چه اتفاقی افتاد که مسلم بن عقیل نتوانست تفوق عددی خودش را ... یک مورد این است. مورد دوم را هم الان خدمت¬تان گفتم، امام شنید مسلم¬بن عقیل کشته شده است، چرا برنگشت؟ آن وجوب چه شد؟ تمام شد باید برگردد چرا رفت؟ لذا این دو نکته را غامض تاریخی بدانید یعنی اشکال این نظریه دوم این است که به این¬جا که می¬رسد می¬گوید خیلی خوب تا این¬جا نامه¬ها بود بر امام واجب است برود. یک مدرک فقط وجود دارد که من این مدرک را فرداشب می¬خوانم. دوستان اشاره کردند که ادامه نده که دوست عزیزمان هم امده¬اند. من فقط این جمله را می¬گویم. برخی از تواریخ – این¬که می¬گویم برخی ابی مخنت است بیشتر – نقل شده است که امام در آن¬جا با اصحاب مشورت کردند در مشورت اصحاب به امام گفتند بابن رسول الله، مسلم شما نیستید. مردم مسلم را تنها گذاشتند، مردم اگر بشنوند شما به طرف کوفه رفتید پایمردی می¬کنند. یعنی نامه¬ها هم-چنان ادامه دارد، خاصیتش موجود است پس به طرف کوفه برویم. یعنی علت را همین نکته گرفته¬اند اما مدارک دیگری وجود دارد که امام در آن¬جا به صراحت به اصحاب می¬گوید داریم به طرف مرگ می¬رویم آماده شوید. این می¬شود نظریه شهادت. این¬جا اتفاقاً عده¬ زیادی از اصحاب پراکنده می¬شوند. یادتان باشد این داستانی که می¬گویند در دل شب عده¬ زیادی رفتند این داستان دروغ است هیچ کس شب عاشورا نرفت. شب عاشورا امام چراغ را خاموش کردند و یک فرصت دیگر به اصحاب دادند، اصحاب خیلی گریه کردند: یابن رسول الله چه می¬کنید؟ ما شما را این¬جا تنها بگذاریم؟ آن شب عاشورا کسی نرفت، آن¬جا که خیلی¬ها از دور امام پراکنده شدند همین¬جا بود. یکباره لشکر نماند دیگر. عده قلیلی با امام باقی ماندند که بعداً عده¬ای از کوفه خودشان را رساندند. ببینید آقای یک چیز جالبی به شما بگویم؛ امام در روز هفتم در کربلا احتمالاً عدد اصحاب از 40 نفر کمتر بوده. 50-40 نفر در همین فاصله خودشان را رساندند. از شهر کوفه بیرون می¬آمدند، در کنار شهر کوفه این¬قدر بن زیاد لعین هرس گذاشته بود عده زیادی را دستگیر کرد. این¬ها در زندان خبردار شدند که امام حسین (ع) کشته شده است. شیعیان در زندان ... که همین¬ها بعداً جزء توابین رفتند در قیام توابین کشته شدند. ولی عده¬ای چه کردند؟ عده-ای از لشکر بن زیاد آمدند در کربلا، آمدند و شبانه نزد امام رفتند. این جمله را خوب دقت کنید: مدارکی وجود دارد که عده¬ای آمدند در لشکر بن زیاد، همین لشکر عمر سعد، شبانه که شد از این سمت لشکر آمدند و خودشان را به امام رساندند. لذا عده زیادی که می¬گویم آن¬جا که خبر شهادت مسلم رسید همه از دور امام پراکنده شدند، آن¬جا واقعا باید بگوییم اولین جایی است که دل اهل بیت می-لرزد، زنان دلشان می¬لرزد. چرا؟ چون می¬فهمند اوضاع چیز دیگری است. البته این را باز توجه داشته باشید، بچه¬ها و زنان عادی¬تر می¬فهمند نه زینب کبری؛ این¬ها خبرها رسیده بود برای آن¬ها. برای اهل بیت مسئله روشن بود، حتی نه اهل بیت، بعضی از اصحاب مثل میثم تمار، امیرالمومنین به او خبر داده بود. رُشید حجری به او خبر داده شده بود. آن¬هایی که زودتر از دنیا رفتند مثل عمر بن حمق، این¬ها زودتر فهمیده بودند و به مردم می-گفتند یک روزی حسین (ع) را این چنین مظلومانه خواهند کشت. ولی میثم در زندان بود. او خبر داد. حتی آن¬جا به مختار خبر داد که مختار تو نجات پیدا می¬کنی. این¬ها در تاریخ موجود است که مختار می¬گوید به من خبر داد تو آزاد می¬شوی، تو وظیفه¬ای به گردن داری. امام می¬دانست این اتفاق می¬افتد اما این دانستن امام، دانستن وحیانی و غیبی است که خداوند در اختیار امام قرار داده و امام با جزئیاتش می¬داند. لذا هنگامی که امام به خود کربلا می¬رسند، راوی می¬گویند شب بود دیدم امام بین خیمه-ها حرکت می¬کند، جلو رفتم و گفتم یابن رسول الله خطرناک است، حضرت فرمودند: به خدا قسم پدرم از حبیبم رسول خدا خبر داد، حتی علائمش را به من گفتند، علائم سنگ¬ها، علائم تپه¬های این¬جا را به من گفتند. پیغمبر اکرم این که سهل است به ام سلمه همسرش خبر می¬دهد شیشه¬ای از خاک کربلا را می¬آورد می¬گوید ام سلمه هروقت دیدی این خاک خونی شد بدان که حسین من را کشته¬اند. این¬ها می¬دانستند این¬ حرف-ها چیست که نمی¬دانستند، این حرف¬ها واقعا حرف همان وهابیان یا کسانی است که خودشان را به وهابیت فروخته¬اند. لذا امام به حسب ظاهر عمل می-کند اما در باطن می¬داند چه خبر است لذا می¬گوید: خدایا من می¬دانم که تو می¬خواهم تقدیرات خودت را اجرا کنی. تقدیرات در این¬جا به مفهوم جبر نیست، امام به اختیار خودش دارد انتخاب می¬کند اصحاب هم به اختیار خودشان راه بهشت را انتخاب کردند این دو را با هم متضاد نبینید. لذا امام به حسب ظاهر در آن¬جا با اصحابش – که گفتم مدرکش را فرداشب برای¬تان می¬خوانم – مشورت می¬کند، اصحاب می¬گویند شما با مسلم تفاوت دارید، مردم کوفه اگر بشنوند شما آمده¬اید به شما یاری می¬رسانند. که امام حرکت می¬کند اما همین¬که حرکت می¬کند و مقدار جلو می¬رود یک خبر دومی را می¬رسد که دل امام را به شدت ناراحت می¬کند؛ خبر می¬رسد که عبداله بن یقطر هم کشته شد. فرستاده امام است. خلاصه خبردار می¬شوند. به اصطلاح می¬گویند هم¬شیر امام بوده است. یادتان باشد حضرت امام حسین (ع) از شیر حتی حضرت زهرا نخوردند چون حضرت زهرا دو تا بچه خودشان امام حسن و امام حسین (ع) را پشت هم زاییدند شیرشان کم شده بود، پیغمبر امام حسین را تغذیه کردند. لذا این¬که عبداله بن یقطر هم¬شیر بوده به اصطلاح یک مفهوم مجازی دارد که فرداشب توضیح خواهم داد. امام می¬رسند به حر بن یزید ریاحی، حر جلوی امام را می¬گیرد. ببینید جریان حر جریان عجیبی است می-دانید چرا؟ من اعتقاد دارم جریان حر مقداریش به هرحال درد دل ماست، ما پر از گناهیم. پر از گناهیم در خانه اهل بیت می¬رویم می¬گوییم یا ابناء رسول الله! انقذونی عند ربی. مرا نزد خدای خودم نجاتم دهید، ما پر از کناهیم. حر جلوی فرزندان رسول خدا را گرفت این جمله را هم خودش گفت هنگامی که می¬خواست از لشکر عمر سعد لعین به این لشکر بیاید: اللهم الیک اولی فقد ارغدت قلوب اولیائک. خدایا دل اولیای تو را ترساندم لرزاندم، عجیب است همین حر می¬آید نزد امام حسین (ع) می¬گوید: یابن رسول الله هل ترالی من توبه؟ آیا برای توبه من راهی وجود دارد؟ حضرت با کمال بزرگواری می¬فرماید بله حر، وجود دارد از اسب پایین بیا. می¬گوید یابن رسول الله من جلوی شما را گرفتم اجازه دهید با این مردم حرف بزنم. می¬رود سخنرانی می¬کند سنگ¬هایی به او می¬پرانند نیزه¬هایی می¬آید برمی¬گردد. همین حر بلند می¬شود وقتی آن¬جا می¬رود و در آن میدان نبرد امام حسین (ع) بالای سرش می¬رود صورتش را به صورتش می¬چسباند او را در آغوش می¬گیرد می¬گوید: انت الحرٌ کما سمیتک امک، و انت الحر فی الدنیا و الآخره. خیلی حر را پاس می-دارد. عجیبند اصحاب امام حسین (ع). واقعا امام حسین (ع) شب عاشورا این جمله را می¬گوید: هیچ اصحابی از شما باوفاتر نیست. من نمی¬دانم اگر این جمله را بخواهیم اطلاق بدهیم شاید واقعا حتی اصحاب امام زمان (عج) هم با این¬ها برابری نکند. خیلی بزرگند اصحاب امام حسین (ع) در عاشورا، خیلی سطح¬شان بالاست، واقعا هم همینطور است. همان شبانه وقتی امام چراغا را خاموش می¬کند می¬گوید بروید بعضی از آن¬ها گریه می¬کنند. مسلم بن عوسجه می¬گوید کجا برویم یابن رسول الله! به خدا قسم اگر هفتاد بار مرا بکشند، آتشم بزنند دوست دارم بار دیگر زنده شوم و در کنار تو بجنگم. یکی بلند می-شود گریه می¬کند می¬گوید یابن رسول الله! چگونه چشمانم به چشمان رسول خدا بایستد درحالی که شما تنها هستید؟ رو می¬کند به همه این¬ها همه پیمان می-بندند. یکی از این¬ها می¬رود پشت خیمه حضرت زینب می¬شنود حضرت زینب دارد گریه می¬کند می¬گوید فرداشب چه بر سر ما می¬آید. اصحاب را صدا می¬کند با هم پیمان می¬بندند. یک پسری است می¬آید وسط میدان نبرد – خیلی عجیب است این ماجرا – امام حسین (ع) می¬بیند خیلی بچه است، پسر یک فرد انصاری بوده از اهالی مدینه که آمده هم او و هم پدرش کشته شده-اند، امام حسین وقتی این بچه را می¬بیند می¬گوید این بچه را دورش کنید مبادا که مادرش ناراحت شود. بچه داد می¬زند یابن رسول الله! ان امی لبستنی لامت حربی، مادرم این لباس را بر تن من کرده. می-رود وسط میدان صدا می¬زند امیری حسینٌ. 

 

×


ما در روزهای گذشته بحث مان درباره حرکت امام حسین (ع) بود، گفتیم امام حسین چرا از مدینه به مکه حرکت کردند، بعد از مکه خارج شدند یک تکلیف جدیدی بر امام ایجاد شد،( من شب گذشته یه تذکّری دادم مبنی بر این که) برخی خواستند بگویند که تکلیف شرعی است بر امام که از مکه به طرف کربلا برود یا بعضی ها خواستند بگویند که یک عمل اخلاقی بوده است که باید امام حرکت می کرد از مکّه به طرف کربلا، حقیقت مطلب شب گذشته که من از این جا رفتم، از قسمت خانم ها یکی دوتا تا سوال رسیده بود، امروز هم 5، 6 سوال توی به اصطلاح  اس ام اس هایی که از طرف دوستان عزیزم که اینجا هستند برای من  رسید، خوش حال شدم از یک جهت و خدا رو سپاس گفتم که بحث هایی که در این جا این چندشب مطرح شد سوالاتی گوناگونی را در ذهن دوستان عزیز ایجاد کرد. من البته تلاش می کنم در شب های آینده، یک جلسه ای را فقط به طرح این سوالات اختصاص بدهم، به خصوص در روزگار ما وهّابیت بسیار کثیف، بسیار کثیف در تاریخ اسلام ما خیلی به اصطلاح جریانات کثیف مانند همین قتله امام حسین، کشندگان امام حسین(ع) داشتیم، ولی روشی که امروز وهّابیت به کار می برد، واقعاً‌ نشان دهنده این است که ، یعنی ما در روزگار خودمان حس می کنیم که در آن زمان بر امام و اهل بیت چه چیزی گذشت، روش هایی که این ها به کار می برند، این که جسد فردی را مثلاً بیارند مثله اش کنند آتش بزنند، پاره پاره کنند، یعنی دقیقاً تاریخی می خواندیم، الحمدالله داریم یه چشمه هایی کوچک، البته حواستون باشه، ببینید دوستان یک نکته ای را فراموش نکنید، هیچ وقت کارهای خودتان، یا آن آرمان های خودتان را با اهل بیت مقایسه نکنید، آن ها یک چیزی فراتر از ما هستند، اصلاً‌ قابل مقایسه نیستیم، ما مانند امام حسین نمی توانیم حرکت کنیم، اصلا آن ویژگی بزرگوار است نه ویژگی ما، ما اصلاً‌ قابل مقایسه با اهل بیت نیستیم، «لا یُقاسِبُنا أَهْلِ بِیْت» با اهل بیت خودتان را مقایسه نکنید، این قاعده را همیشه بدانید، ولی به عنوان شاهد مثال من دارم این بحث را مطرح می کنم : وهّابیت امروز غیر از این کثافت کاری ها که می کند و جنایت هایی که مرتکب می شود وحشیانه، یک بخش اندکی از آن را ما دیدیم که همان زمان هم همان قتله همین کارها را با صبُعیّت و وحشیّت انجام می دادند، امروزه به یک سری شبهاتی هم دست زده، مثلا دروغ چی، آب نبوده، کربلا را دو متر آب بکنی آب بیرون می آید (به عنوان مثال)، شتر: عرب قدیم بلد بوده از قدیم که شتر را با خودش ببرد و از کوهان شتر آب بگیرد و بیاورد بیرون بخورد. همه این ها را جواب می دهم، این ها ترفندهای جدیدی است که خیلی مطرح می شود، و از این گفت گو ها و مسائل هست، این ها را برای شب های بعد می گذاریم، ولی خواهشاً‌ اگر کسی سوالی دارد هرچیزی دارد، حالا به هرطریقی به من بدهد، ان شاء الله تلاش می کنم، یکی دو شب از منبر خودمان را به آن اختصاص می دهیم. 
آنی که تا الان بیان کردیم دوستان برای این که دوستان در جریان شب های گذشته قرار بگیرند این بود گفتیم که یک جنبه روحانی و الهی امام حسین دارد، همه وقایع را می داند، امام می داند که این قوم او را سر انجام خواهند کشت، و همه مسائلی که در عاشورا و کربلا رخ می دهد، بر امام مخفی نیست، این باور داشت سریع شیعی است، هر کسی از این باورداشت ذره ای تخلف بخواهد بکند، یقیناً‌ انحراف عقیدتی در نزد شیعیان دارد، این گفتم از مُصَلَّویّات بحث تشیع است، تدبیر و تفکر تشیع است، حالا یک فردی می آید به تعبیر حالا علمایی  هی اِن قُلت میزند هی نه اینطوری نیست و شاید آنطوری باشد و شاید اینطوری باشد از این حرف ها خیلی ها می زنند این برای ما مسلّم است، و درعین حالی که این برای ما مسلم است و بر امام چیزی بر او پوشیده و پنهان نیست، امام حسب ظاهر با شرایط اجتماعی و سیاسی و وقایعی که دور و برش رخ می دهد، عکس العمل نشان می دهد، لذا اصحابی که در کنار امام هستند، مطابق این وقایع رفتار می کنند، حالا به تعبیر امروزی ها، جدیدش داد و ستد می کنند با وقایعی که رخ می دهد، لذا گفتیم در حالی که جنبه روحانی، جنبه الهی را قبول داریم، (که یک شب به آن جنبه روحانی می پردازیم،) و اشاراتی هم که در این چند شب انجام دادم، در حالی که آن جنبه سر جایش است، اما این جنبه ای که دارم الان برایتان صحبت می کنم این است ، امام حسین (ع) عنصر امر به معروف و نهی از منکر را در زمان امام حسین با توجه به شرایطی که یزیدیان درست کرده بودند که این شرایط در زمان معاویه امکان پذیر نیست، در زمان سه تاخلیفه اول هم امکان پذیر نبوده، برای این که مشروعیّت آن ها را زیر سوال ببرند و مشروعیت این خلافت غاصب را بر ملا کنند، امام منتظر فرصت بودند، این فرصت در زمان یزید رخ می دهد، به این فرصت امام از عنصر امر به معروف و نهی از منکر استفاده می کند، دلیل خود نامه حضرت به برادرشان محمد حنفی است.  «‌اِنّی لَمْ اَخْرُجْ عَشْرَنْ وَلا وطناً وَلا فاسِداً و مُفْسِد، «بَلْ أَخْرُجُ لِقَلَبِ الْإصلاح فِی اُمَّتِ جَدّی وَ الْعِامِر أَنْها بِالْمَعْروفِ عَنْها وَ الْمُنْکَر»‌ من برای این دارم خارج می شوم پس این مفهوم را داشته باشید که امام خواستند که امر به معروف و نهی از منکر کنند، آن شاخصه امر به معروف و نهی از منکر چگونه انجام می گیرد، یادتان می آید بحث کردیم، گفتیم امر به معروف و نهی از منکر چندتا مرحله دارد، مرحله قلبی، گاهی اوقات بایستی با صورت امر به معروف و نهی از منکر انجام گیرد، ناراحت بشویم از خطاهای انسان ها ، مرحله بعد با زبان شروع کنیم به گفتن، مرحله سوم، بروی عمل کنی، وارد عملیات بشوی، این ها مراحل مختلف امر به معروف و نهی از منکر است، امام (ع) می خواهد امر به معروف کند، حرکتش این است، من با یزید بیعت نمی کنم، 
حالا خوب دقّت کنید، در آن زمان، صدا و سیما و پخش مستقیم و این حرفها نبوده خبر از مدینه می خواهد بلند شود برود آن سر به سرحدات اسلام برسد، زمان می برد، امام بایستی این حرکت خودش را به جامعه نشان دهد، بگوید این خلافت نتیجه خلافت اولیه، (من امروز فرصت نمی شود، ولی فردا شب تصمیمم این است، دوستانی که می خواهد فردا شب بیایند از روی مدارک اهل سنّت برایتان می خوانم، که سنّی های سطح بالا، نه بچه هایشان، سطح بالایی از عالمان سنی ، این جمله را گفتند، که اساساً کار حسین این بوده است که با لعن یزید و با مفتضح کردن یزید کار را به اولی و دومی برساند،
عین جمله برایتان می خوانم: کار امام حسین این بوده است، که بعد از این که یزید و بنی امیّه را مفتضح کرد، و اگر بابش باز شود، که لعن این ها صورت بگیرد، ترس ما این است که(که این  اتفاق هم اتفاده است) که لعن به اولی و دومی کشیده شود، و امام حسین این کار را کرد، مشروعیت کار را از بین برد، آن ادریس یعقوبی (اهل مراکش) کتابی نوشته است خیلی زیبا، سنّی بوده، شیعه شده،اسم کتابش این است: لقد شَیَّعْنِ الحسین،خیلی زیبا اسم انتخاب کرده امام حسین مرا شیعه کرد، وقایع عاشورا را می خواند، می فهمد که واقعاً جبهه حق کجاست، جبهه باطل کجاست. آن خلافت منجر شده که یزید بن معاویه، آن خلافت دستگاه و شالوده اش به جایی رسیده است که یزیدها بتوانند سر کار بیایند، پس آن خلافت غصبی بوده است، اولین جایی که دستگاه خلافت را از مشروعیت می اندازد، کار امام حسین بود، امام حسین می خواستند امر به معروف و نهی از منکر کنند، ابزارش چه بود؟ بیعت نمی کند، رأی نمی دهد، یعنی در حقیقت رأی که همراه با عهدنامه باشد، من عهد نمی بندم، یعنی یزید را قبول ندارم، لا یُباعِی بِمِثْلِ یَزید، و عَلَی الْاِسْلامِ السَّلامِ إِذْ قَدْ بُلْیت الاُمَّتِ الْمِثْلِ یَزید.
اینها را در شبهای اول و دوم بیان کردیم یک مقداری مفصل تر ، من خیلی کوتاه دارم برای شما می گویم، پس امام حسین (ع) می گوید من بیعت نمی کنم ، حالا بیعت نمی کند طرف مقابل دست روی دست می گذارد، نه تصمیم به قتل امام حسین می گیرد امام حسین درمدینه باید کشته بشود شاید خیلی سروصدا به پا نکند، لذا امام مثل یک انسان عادی جنبۀ الهی سرجاش است ولی انسانی است مانند یک انسان عادی رفتار می کند، چکار می کند، همان کاری که حضرت موسی پیامبر کرد، از شهر مدینه فرار می کند، فرار ذلیل ، خیر، فرار آشکار یعنی می آید از جادۀ معمولی حرکت می کند، دیشب گفتم ، گفتم وقتی به حضرت پیشنهاد می دهند که بیا از جادۀ میانبر برو ، حضرت می گویند نه من از جادۀ اصلی می روم. عبدالله بن زبیر یک همچین فراری انجام میدهد بله ، عبدالله بن زبیر اساساً دنبال حکومت است، امام از اول نمی گوید که من اصلاً دنبال حکومت هستم، ببینید تا وقتی که امام در مکه است یک کلمه دربارۀ حکومت صحبت نمی کند، یک کلمه صحبت نمی کند که به اصطلاح این نظام را من می خواهم بهم بزنم، نه من می خواهم این نظام زیر سؤال ببرم چرا اینطوری، افلا ترون ان الحق لا یعمل ،حالا می گویم این جمله ها واقعاً جملات کوبندۀ امام حسین(ع) است بخواهم بگویم مفصل است. حضرت می رسند به مکه، وارد شهر مکه می شوند در شعبان، سه ماه و ده روز حالا یا سه ماه و بیست روز در مکه امام می مانند، سؤال می شود برای چی آمده اید به مکه، حضرت می فرمایند من آمده ام پناه ببرم به حرم امن الهی، دیشب توضیح دادم وارد مکه می شود امام، امام اینجا یک رخداد دیگری رخ می دهد، بیعت نمی کند، اما این رخداد حسب ظاهر رخ می دهد، امام می داند اهل کوفه آدم های بی وفایی هستند می داند کوفه محل قبایل مختلف است ،یادتان باشد کوفه در سال هجدهم هجری به وجود آمد کوفه البته سابقه تاریخ دارد حواستان باشد کوفه محل فرود انبیا بوده است، توی مسجد کوفه محل زندگی حضرت ابراهیم حضرت نوح بوده، آن عذابی که بر قوم نوح آمد از محل سکونت حضرت نوح بوجود آمد چرا، چون حضرت نوح در آنجا زندگی می کرد تنوری داشت از آن تنور ؟ تنور شد آب آمد بالا و سیل عظیمی که در داستان حضرت نوح است از آن جا صورت گرفت ، لذا شما می روید توی مسجد کوفه اینجا دو رکعت نماز برای حضرت آدم کن، چرا چون حضرت آدم اینجا زندگی کرده و خود حضرت آدم در همین اطراف کوفه دفن شده، اینجا دو رکعت نماز برای حضرت نوح کن، اینجا دو رکعت نماز برای حضرت ادریس کن، اینجا دو رکعت نماز برای حضرت ابراهیم کن، به امام علیه السلام عرض می کنند که یا بن رسول الله مسجد کوفه سوابقش می گویند که سوابقش این است که همۀ انبیای عظیم الشأن الهی به دستور خداوند آمده اند در کوفه نماز خوانده اند عبادت کرده اند اینجا جای خیلی مهمی است یک دوکیلومتر آنورتر مسجد سهله است ، مسجد سهله چیه؟ محل سکنی بوده و محل به اصطلاح اسب های حضرت ابراهیم بوده است، ابراهیم برای نبرد با اَمالِقِه اینجا اسب هایش را پَروار کرد، اینجا ادریس دعا می خواند و نماز می خواند، اینجا محل به اصطلاح عبادت انبیای عظیم الشأن الهی بعد از ابراهیم بود در کجا در مسجد سهله، این مساجد روی هوا نیست، این مساجد جایگاه هایی است که عبادت انبیای گذشته در آن صورت گرفته، لذا در سال هجده کوفه در زمان ایران باستانی زمان ساسانیان محلی بود که به آن توجه نمی شد یک سری چیزهایی باقی مانده بود ولی به آن توجه نمی شد یک قریه بود این قریه در زمان ساسانیان برای به اصطلاح نگهداری گاهی اوقات بعضی از چیزهایی مثل گندم و جو استفاده می شود. بعد دیدند محلش از نظر استراتژیک خیلی مهم است یادتون باشد وقتی می گوییم ما کوفه بغل دستش نجف است، این بحر نجف در آن زمان خیلی پرآب بوده در زمان حضرت نوح گفته اند، دریا بوده است یعنی حدود هشت هزار سال پیش دریا بوده است این بحر نجف، چرا گفتند نجف نجف، یعنی محل مرتفع الان هم اگر دقت کرده باشید بعضی از دوستان از خیابان شارع الرسول خیابان رسول توی نجف حرکت می کنید یک نگاهی بیندازید دارید به طرف حرم می روید یکمی سمت چپ را نگاه کنید که دارید به سمت حرم می روید نگاه کنید می بینید که خیلی بلند است آن قسمت، کاملاً بحر نجف سرازیری پیدا می کند. اینجا را در سال هجدهم سعدبن وقاص می رود آنجا، آنجا را پادگان نظامی می کند لذا عشایر عرب که جنگجو بودند همه را جمع می کنند آنجا، کوفه محل برخورد قبایل و عشایر مختلف عرب می شود بعد از ساسانیان، اینجا در حالی که یک همچین وضعیتی دارد و کوفه آباد می شود و بعد مسجدی ساخته می شود و حالا من نمی خواهم وارد بحثش بشوم، امیرالمؤمنین درساخت این مسجد تحریک می کند. اینها را بحثهایش را بعداً انجام میدهم برایتان. امیرالمؤمنین تحریک می کند خلیفه دوم را که کوفه ساخته بشود مسجدش خصوصاً، چرا چون محل مقدسی است. خیلی از این حرف ها است من به اصطلاح بخواهم به شما بگویم .مثلاً یک مسجدی است در بغداد به نام بُراثا ، براثا با ث که ما به فارسی می گوییم براثا، براثا این مسجد، حضرت امیرالمؤمنین می فرماید که خیلی از انبیا آمدند به دستور خدا در اینجا نماز خواندند. لذا مسجد بسیار ارزشمندی است . مستحب است که وقتی یک شیعه می رود به زیارت کاظمین برود مسجد براثا، دو رکعت نماز بخواند نماز تهیت این مسجد را بخواند. خیلی مهم است. اینها را خوب دقت داشته باشید، کوفیان به امام نامه می نویسند، امام تکلیف جدید برایش می شود، این تکلیف را دقت کنید، شایدم بگوییم از لحاظ اخلاقی روز قیامت اینها می توانستند به جدش بگویند یا رسول الله ما دعوتش کردیم نیامد.این یک نکتۀ اساسی است، امام برایش تکلیف می شود. روایتش هم خواندم. و لوللحضورحاضر و قیام الحجتی بوجود ناصر، یادتان باشد این یک روایت هم نیست روایات متعدد وجود دارد که ائمه بوجود یار قیام می کند، یار نداشته باشند می روند توی خانه مردم بیایند سراغشان، امام چون کعبه است ، کعبه به دیدن مردم نمی رود، کی؟ مردمند باید بیایند دورش طواف کنند. امام این خصوصیت را دارد لذا به هیچ عنوان تحت هیچ شرایطی اگر یار نباشد امام اقدام نمی کند برای تشکیل حکومت، حکومت ولوللحضور حاضر، باید حضور حاضر صورت بگیرد همین که حضور حاضر صورت گرفت قیام الحجتی بوجود می آید. این را امیرالمؤمنین در خطبۀ شق شقیه می فرماید . گفتم از این تعابیر در روایاتمان خیلی زیاد است. روایت معروف امام صادق در زمان بنی عباس، روایت معروف امام حسن مجتبی، که اگر من یاور داشتم و کوتاه نمی آمدم و امثال اینها. درسته، پس یک تکلیف جدید برای امام حسین ایجاد می شود این یک نکته جریان است ، یک نکته دیگر جریان هم هست، امام حسین در مکه چهاربار به چهارنفر (مدارکش موجود است با خودم آوردم دوستانی که می خواهند مدرک می توانم بدهم چون منبر است من بخواهم هی مدرک بدهم برای بعضی از بچه ها صقیل است، خوب دقت کنید مدارکش موجود است)چهارنفر می گویند فلانی من به مکه آمدم اما در درون هر سوراخی وارد شوم بنی امیه به دنبالم می آیند، اینها می خواهند من را بکشند، حتی عبدالله ابن عمر الا ابیه لعنت ابدالعابدین، این فرد می آید به امام می گوید برو یمن ، توی یمن یک جاهایی کوه هایی هستند فلان، ابن عباس می آید به امام می گوید یبن رسول الله نرو به عراق اینها به اصطلاح پدرت را کشتند برادرت را خوار کردند نرو، امام خیلی جمله زیبایی می گویند، می گویند: تو فکر کردی من نمی دانم این جریان را ، اما بنی امیه دنبال من هستند من هرجا بروم دنبال من می آیند اینها تا من را نکشند تا خون من را نریزند ول نمی کنند. عبدالله بن عمر را به اصطلاح ببخشید روی نفهمی اش برمی گردد این جمله را می گوید خوب با آنها بیعت کن چی می شود؟ بیعت کن با شرایط، حضرت می فرمایند نه بیعت نه. ببینید عنصر امربه معروف و نهی از منکر سرجایش باقی است . من بیعت نمی کنم. لذا گفتم این بیعت نکردن آن علتی است که از مدینه دنبالش را بگیرید بیایید تا خود قتلگاه، امام می گوید من بیعت نمی کنم. امر به معروف امام این هست عنصرش، حالا امام وسط کار یک سری عوامل دیگری پیدا می شود آن عوامل دیگر که می آید به این عامل اصلی می پیوندد یک سری تصمیماتی می گیرد، چرا از مکه آمد بیرون ؟ این را دیشب می خواستیم بررسی کنیم رفتیم توی بحث یک کمی جلوتر که می خواستم برایتان بررسی کنم لذا بیان نکردم. امام علیه السلام فرمودند من نمی خواهم هتک حرمت حرم بشود. خوب دقت کنید دوستان منظور از حرم چی هست؟ یادتان باشد مسجد الحرام آن مسجدی است که چهارگوشه ای است که شما می بینید یک منطقه ای است به نام کعبه، کعبه، این کعبه آن قسمتش، در قرآن به این قسمت کعبۀ چهارگوش مکعبی که وجود دارد به آن می گوید بکه ببکت مبارکا بکه موضع لبیت، همین جایی که خانه است این بکه است بعد مسجدالحرام است بعد منطقۀ حرم است ، حرم غیر از مسجدالحرام است حرم مواقیتی است که اطراف مسجدالحرام و شهر مکه وجود دارد چند تا میقات؟ حدود هشت تا میقات وجود دارد این میقات مثل یک ذوزنقه است ذوزنقۀ مختلف الاضلاع کاملاً، اما اگر بکشید خطوطش را چون می گویند اینجا مثلاً اگر یک دانه (خدمت شما عرض کنم که) میقات باشد یک میقات اینجا باشد یک خط صاف بکشید این می شود حرم، لذا هر فرد مسلمان در ماه قمری وارد حرم بشود باید احرام ببندد هرماه قمری، دقت کنید، یعنی وسط سال عمره مفرده یعنی چی ، عمره مفرده رفتنش مستحب است اما وقتی رفتی وارد حرم شدی واجب است احرام ببندی وگرنه زنت برتو حرام می شود خیلی چیزها برتو حرام می شود و حرمت دارد که شما وارد حرم بشوی کاری نکنی. در هر ماه قمری یکبارش واجب است بقیه اش مستحب است لذا توی شهر مکه هستی یکبار می روی احرام می بندی، طواف می کنی نمازت را می خوانی می روی سعی بین صفا و مروه ، تقسیم می کنی می شود عمره مفرده این یکبار را انجام می دهی، کی؟ روز اول مثلاً ماه رجب، تا ماه شعبان دیگه برتو واجب نیست، مستحب است دلت خواست برو یکبار دیگر احرام ببند بیا تو ، ولی یکبارش واجب است در هر ماه قمری.
 امام می روند کجا؟ داخل حرم شعبان را آنجا هستند بعد می رسد ماههای حرام، حالا اینجا یک بحثی است بین علمای ما، آیا امام به مفرده یعنی به عمره مفرده از ماههای حرام یعنی شوال و ذی القعده و ذی الحجه، چون از شوال به بعد اگر شما رفتی داخل حرم می توانید نیت چی بکنید مفرده تمتع بکنی چی شد؟ نه ماه در سال هربار که وارد حرم شدی نیت چی می کنی ؟ عمره مفرده می کنی، اما از اول شوال تا ظهر روز نهم ذی الحجه یعنی روزعرفات ، تا ظهرش می توانی چکار کنی ؟ نیت عمره تمتع بکنی، عمره تمتع چرا بهش می گویند عمره تمتع، چون وصل می شود به حج تمتع، حج واجب ، تمتع حج واجب است. به حج واجب می شود حالا بعضی از علمای ما در روایتی از امام صادق سوال کردند حضرت فرمودند از اول امام حسین می دانسته باید برود، می دانسته در حرم نباید بماند لذا امام از اول عمره مفرده نیت کرد (دقت کنید جمله را)، روز هشتم می گذارند از حرم بیرون می روند نه از مسجدالحرام نه از عرفات نه از حرم بیرون می روند گفتیم حرم آن ذوزنقه است، ذوزنقه است یک جا هشتاد کیلومتر با مکه فاصله داری یک جا هم صدوشصت ، صدوهفتاد ، آن که صدوشصت صدوهفتاد است کی می داند کجاست؟ مسجد شجره، بارک الله، مسجد شجره است مسجد شجره در خود مدینه است ، آن موقع مسجد شجره خارج از شهر ( ببخشید معذرت می خواهم مسجد شجره نیست ، خدمت شما عرض کنم که ، نه ببخشید لاحول و لا قوه الی بالله) مسجدی که خارج از مدینه است الان چسبیده به مدینه حتی داخل مدینه است، حالا انشاءا... یک صلوات بفرستید.
تنعیم است بله ، دارم شک می کنم یک مسجد دیگرهم است داخل شهر مکه ، که آن هم محل احرام بستن است با آن دارم اشتباه می گیرم، وگرنه شجره بین راه است توی منطقۀ حدیبیه است، این صدوشصت کیلومتر است، یعنی از مدینه احرام می بندی می آی که حجاجی که مدینه قبل هستند می روند آنجا احرام می بندند می آیند داخل دقت کردید چی شد از مدینه مرز آخر حرم است. حالا یک روایت کوچولو بگویم به عنوان جمله معترضه ، پیامبر اکرم همانطوری که برای مسجد، (خدمت شما عرض کنم که) حضرت ابراهیم حرم را اعلام کرد در مکه، پیغمبر مدینه را حریم  خود اعلام کردند لذا یادتان باشد فقها می گویند در مدینه هم ما یک احرام دیگه ای احرام زیارت می بندیم حالا این یک بحث دیگر است. (چی بود آقای فرج ) حالا همین است، بین فقها همین بحث است بعضی از فقها که می گویند اینجا امام نیت عمره تمتع کرد می تواند قبل از حج تمتع برود بیرون ایرادی ندارد،به شرطی که تقسیرکرده باشه تقسیرش را انجام بدهد برود بیرون . بعضی از فقها همین است بحثشان می گویند نه بایستی عمره مفرده از اول نیت عمره مفرده بکند بعد برود بیرون مگر به اضطرار، اینها همین جا همین جا دعواست سرش، حالا خوب دقت کنید امام می گذارند از حرم می روند بیرون، می پرسند چرا از حرم رفته بیرون؟ خبر می رسد که، حالا گفتند چهل نفر عمربن سعید بن العاص لعین اشتع که خود پیغمبر هم لعنش کرده حاکم مکه از طرف یزید خبردار می شود یک عده ای را می فرستند که اینها مخفیانه امام را در عرفات ترور کنند. تو تاریخ از این چیزها زیاد داریم ، مأمون خلیفه عباسی اصرار می کند که امام رضا (ع) در منطقۀ به اصطلاح نزدیک طوس به یک حمامی برود، اصرار می کند به فضل بن سهل که نخست وزیر خودش صدراعظم خودش بوده اصرار می کند تو هم با امام برو، می رود داخل، مأمون خبیث اینها بعد از این تصمیم می گیرد مسموم کند امام را، سه چهارنفر را می فرستد می گوید بروید به اصطلاح حمام و هردوتا را بکشید. امام نمی رود، حالا به جهتی نمی رود امام نمی رود . می روند داخل فضل بن سهل را می کشند. می آیند اینها را دستگیر می کنند. چکارکردید شما؟ والله خود امیرالمؤمنین خلیفه دستور دادند ، چی گفتی ؟ تهمت هم میزند به خلیفه، فلان فلان شده هردو تا را اعدام کردند . همین کار را با امام حسین انجام می داد، ببینید این مفهوم سیاسی اش است. امام می گوید اگر من توی حرم باشم حرمت خانۀ خدا و حرمت حرم شکسته می شود این یک، دو بعدش هم که یک فردی آمد ترور کند، می گویند آقا یک سری از دشمنانشان اینقدر اینها دشمن دارند اهل بیت ، آمدند کشتند، تمام شده رفته الان هم اعدام می کنیم چه بسا یک مجلس عزا هم تشکیل می دادند. گرفتید مطلب چی شد، امام می آید بیرون، اما نکتۀ اساسی و مهمش اینجاست چیه، چیه نکتۀ اساسی و مهم اش ، امام روز هشتم از عرفات می آید بیرون جهان اسلام آن روز در عرفات جمع شده بودند آن زمان که پخش مستقیم نبوده سیستم اینترنت نبوده که شما جوانان عزیز همه تان بیایید اینترنت را باز کنید درجا خبرها به فاصله ثانیه دستتان برسد، در حقیقت سیستم ارتباط جمعی آن تاریخ بهترین جا کجاست؟ حج است، در عرفات ، قبل از عرفات همه در موسم حج شرکت کردند آماده ی کوچ کردن هستند، کوچ می کنند. از مکه می روند به عرفات تو زمان قدیم چون ماشین نبوده از روز هفتم و هشتم کوچ می کردند ، امام هم کوچ می کند روز تر ؟ وارد عرفات می شود. اما از عرفات یهو اعلام می شود حسین بن علی منطقه عرفات را ترک کرد، چرا، دارد می رود به طرف عراق، دارد می رود به طرف عراق، می رود به طرف عراق ، چرا امام دارد می رود به طرف عراق، مردم عراق نامه نوشتند از او استمداد کردند ببینید گوش بدهید امام چندتا هدف را می زند بیعت نمی کند یزید فاسد است یک عده ای پیدا شدند می گویند می خواهند یاری برسانند .من هم در اختیارم . لذا امام ؟31:32 .چرا از مکه به یمن نرفت چرا به ایران نرفت چرا نرفت جایی خودش را قایم کند، امام استدلالش اینجا این است من هرجا بروم من را می کشند پس بگذارید یک جایی بروم که اگر قرار است کشته شوم کشته شدن به نحوی شود که مثل به اصطلاح یک عامل تبلیغاتی بسیار قوی هدفم را اجرا کنم. دقت کنید جمله را ببینید من دارم بین آن سه طرح اولیه ای که به شما دادم آن دوستانی که از روز اول اینجا بودند، ببینید سه تا طرح دادم گفتم عده ای می گویند چرا امام رفت به کربلا می خواست از اول شهید شود، دوم امام از اول می خواست که بیعت نکند، سوم عوامل مختلف باعث شد که امام در حقیقت مشروعیت بنی امیه را از بین ببرد، حالا دارم طرح را یک جوری برای شما می ریزم که هرسه تا نظریه درسته اما در جای خودش ، البته نظریه عدم بیعت بایست بقیه نظریه ها تکمیلش می کند، لذا امام حرکت می کند کجا می رود (یکی از دوستان برای من اس ام اس کرده لطفاً آن منطقه را مجدداً بگویید) منطقه سعالبیه من دیشب گفتم منطقۀ سعلبیه است ، امام به منطقه سعلبیه می رسد ببینید اینجا جمله را خواهش می کنم دقت کنید دیشب بیان کردم گفتم امام وقتی می روند به طرف نجف و کربلا ، به طرف کوفه، به طرف کوفه که می روند در آن جا با چی مواجه می شوند . مردم نامه فرستادند دیگه، می رسند به منطقۀ سعلبیه، سعلبیه هنوز حر را ندیدند، حر مانع برگشت امام است امام در آن جا متوجه می شوند که دو نفر دارند به تاخت به طرف مکه می روند. زحیر می گوید یابن رسول الله می خواهید خبر از کوفه بگیریم، چون اینها دارند از کوفه می روند معلوم است اهل کوفه هستند،حضرت می فرمایند بله، می روند صدا می کنند که حسین بن علی در سعلبیه است این دوتا داوطلبانه می آیند پیش امام حسین، امام حسین می گوید از کوفه چه خبر؟ لنا او علینا، می گویند علیکم بر شما هستم. چی شده؟ گفتند یابن رسول الله نمی خواستیم خبر بد بدهیم اما از کوفه خارج نشدیم مگر اینکه دیدیم هانیه ابن عروه و مسلم بن عقیل را از بالای دارالعماره پرتشان کردند پایین، سرشان را بریدند و در کوچه ها چرخاندند. امام خیلی ناراحت می شود چندین بار ندای استرجاع می خوانند انالله و اناالیه راجعون، دیشب این بحث را مطرح کردم گفتم آقا نامه ها طلب این بودکه یابن رسول الله بیایید به کوفه ما کمک می کنیم، درسته، اگر این واقعه رخ داده باشد امام برداشت می کند که اینها نقث بیعت کردند نقث با ث است ، نکس ناکس یعنی کسی که بیعت خودشان را بشکند این به اصطلاح، بیعتشان را شکاندند پس دیگر به امام واجب نیست به طرف کوفه برود، گفتند اینجا ماجرای قامض تاریخی است چرا امام به راهش ادامه داد؟ دو جا استاد بزرگوارمان جناب آقای اخباری من را کشیدند توی اتاق و به اصطلاح یک گفتگویی با من کردند راجع به بعضی از مسایلی که اینجا بیان کرده بودم، من گفتم واقعیت مطلب حاج آقا من همۀ اینها را خواندم، ولی همچنان برای من مسئله قامض است دوتا مسئله ماجرای قامض را دیشب گفتم به نوارها مراجعه کنید یکی ماجرای این جاست چرا امام رفت، دومی من هنوز دوزاریم نیفتاده، چرا مسلم دارالعماره را محاصره کرد درعرض یک ظهر تا نماز مغرب و عشا، آن هم در مهرماه همه چی برگشت، چرا، این دوتا قامض است برای من ، بگویم به شما مدرک تاریخی هم تا دلتان بخواهد مطالعه کردم. امام چرا رفت؟ گفتم توی همه مدارک و منابع این جمله را گفتند: امام آمد بچه های مسلم بن عقیل و برادران مسلم را جمع کرد آنها را بغل کرد گریه کرد وگریه کردند. یادی از مسلم کرد رحمه الله مسلم، به اصطلاح دعاکرد مسلم را امام ، با این وجود به اینها گفت شما چه می کنید، گفتند دیگر بمانیم که چه بشود یابن رسول الله ما تا نرویم انتقام مسلم را بگیریم آرام نمی گیریم حتی اگر کشته بشویم. امام این جمله را بیان کردند: وللعیش من دونکم، زندگی چه ارزشی دارد بدون شماها، بعضی ها خواستند بگویند امام چرا رفت ، رفت اگر دستش برسد از طلب سال؟36:36 مسلم بکند. امام گوش کنید جمله را اگر این درسته توی شب عاشورا که امام چراغ ها را خاموش می کند می خواهد آخرین حرف را بزند می گوید بچه های مسلم بروید ببینید دیگه نمی شود کاری انجام داد بروید مرا تنها بگذارید اینها فقط با من کار دارند من تنها کسی هستم که مورد خاص اینها هستم. نمی شود ما بیاییم توجیه بکنیم بگوییم فقط برای انتقام خون مسلم امام رفته، لذا گفتم یک مدرک وجود دارد که جواب همۀ این قضایا را می دهد آن یک مدرک چیه؟ آن یک مدرک را من آوردم دوستان از رو بخوانند چون واقعاً این مدرک تنها مدرکی است که توی این بحث وارد شده است ، مدرکی غیراز این بحث ما نداریم تنها مدرکی که توی این بحث وجود دارد همین یک مدرکی است که خدمتتان عرض خواهم کرد. آن مدرک  چیه ؟ ببینید آقایان من دارم از روی کتاب به اصطلاح خدمت شما عرض کنم که ، یک کتاب معروفی برای شما دارم صحبت می کنم این کتاب، کتاب مقتل الحسین ابی مخنف ازدی است ازدی با ر، ز است ، ابی مخنف ازدی این فرد جزو اولین کوفیانی است که با دوتا واسطه بعضی ها می گویند واسطه ای هم شاید نباشه خودش توی لشکر عمرسعد نبود ولی وقتی برمی گردند لشکریان تفکرات شیعی داشته می رود دانه دانه از قتله کربلا یک سری سوالاتی می پرسد و گزارش می کند یکی از گزارش های مستقلی که از عاشورا به دست ما رسیده است ابی مخنف ازدی است لوطبن یحیی اسمش لوطبن یحیی است معروف به ابی مخنف ازدی یا ابن مخنف ازدی ، دقت کردید از یک قبیله بزرگی است هانیه بن عروه هم از همان قبیله بوده ، از یک قبیله بزرگی است که هم به امیرالمؤمنین  عده ای از اینها یاری رساندند و شیعه شدند و یک عده ای هم طرفدار خلاصه معاویه بودند . در این مقتل به اصطلاح این آقا در صفحه 78 ، می گوید فرزندان و برادران مسلم به امام حسین گفتند: لا ولله لا نبره حتی ندرک سارنا اوتزوق  ما نزوقا ما اخونا، برادر ما به خداقسم هیچ جایی تکان نمی خوریم تا برویم به اصطلاح چکار کنیم، انتقام خودمان را بگیریم  و همان چیزی را یا کشته شویم. همان چیزی را که به اصطلاح حضرت مسلم با آن مواجه شد ما هم مواجه شویم .حضرت به آنها گفت لاخیر فی العیش بعدها اولاء هیچ خیری بعد از این افراد در زندگی وجود ندارد من هم با شما می آیم. اما یک جملۀ دیگری دارد، این جمله ببینید روی هوا داده نشده این جمله خیلی مهم است: فقال له بعد اصحاب (من علت ادامۀ حرکت امام حسین را این ماجرا می دانم) فقال له بعد اصحاب ، صفحه 87 به اصطلاح چاپ موجود الان توی جامعه ما، که مال ابی مخنف است این را می گوید انک ولله ما انت مثل مسلم بن عقیل، خیلی حرف منطقی به امام حسین زدند حَسَبِ دنیا ، شما هم فکر کنید اگر ما هم آنجا بودیم شاید یک همچین حرفی را بتوانیم بزنیم. ما انت مثل مسلم بن عقیل ولو قدمت الکوفه لکان ناس علیک اسبع، امام حسین تو خودت را با مسلم مقایسه نکن، مسلم را عبیداله ابن زیاد و این خوارج و اکلۀ بنی امیه آمدند تنها گیرش آوردند کشتند، اگر شما بفهمند نزدیک کوفه شدید قیام می کنند پس درست این است که الان عقب نشینی نکنید یابن رسول الله برویم جلو، می گوید امام گفتند این رأی درست است به قُلمان گفتند برویم جلو، ببینید امام از این منزَل سعلبیه گام می زنند یک روز و نصف بعد می رسند به منزل زَباله ، زَباله یک نصف روز حر را هم می بیند می شود دوم محرم، دیگر امام نمی تواند برگردد امام در آنجا همین استدلال را به حر می کند، حر چرا آمدم این نامه هاست، حتی به آن دوست خوبشان (که حالا من اسمش را یادم رفته)، می گویند برو خورجین را بیاور، خورجین را جلوی حر می اندازند، نگاه کن این نامه هاست ، حر می گوید من جزو نویسندگان نامه نبودم از اینها خبر ندارم ، می گوید پس اگر شما نمی گذارید من به کوفه بروم، من برمی گردم. حر می گوید دیگر نمی توانید، چرا؟ به من دستورداده شده است نه به کوفه بروید نه بگذارم آزادانه حرکت کنید من شما را محاصره می کنم. امام (خوب دقت کنید) شب قبلش در منزل زَباله یک خبردیگر به گوش امام می رسد، آن خبر چی است؟ برادر رضایی امام (که گفتم دیشب) اصلاً برادر رضایی این به صورت مجازی به کار برده شده، عبدالله یقتُر، خبر می رسد که او هم کشته شده که امام خیلی ناراحت می شوند، به محض این که این ناراحتی برای امام به وجود می آید امام این جمله را می گویند: می گویند همه اصحاب را جمع کنید (آقایان دقت داشته باشید یک چیز غلطی، من ببخشید گفتند که زود تمام کن ولی این یک تکه را بگویم تمام است) بعضی ها آمدند این حرف را زدند که شب عاشورا امام چراغ را خاموش کرد گفت بروید هرکی می خواهد برود هزارنفر بودند شدند هشتادویک نفر، این حرف غلط است، شب عاشورا هیچ یک از اصحاب نرفت. روز تاسوعا صبح، سه چهارنفر آمدند پیش امام گفتند یابن رسول الله ما به خانواده مان خبر ندادیم، بعضی هایشان شاید توی دلشان یک کمی لرزیدند بعضی هایشان، شیعه هم بودند اسامی شان هم موجود است در تاریخ، امام فقط به آنها گفتند فقط اگر دارید می روید بروید خیلی فاصله بگیرید. از جدم رسول خدا، پدرم نقل می کند که هرکسی صدای ناله و استفساخ من را بشنود در روز عاشورا و به من پاسخ ندهد وبه من یاری نرساند خدا او را به جهنم خواهد انداخت. این مسلم است. این سه چهارنفر رفتند. شب عاشورا که امام می خواستند آخرین آزمایش را انجام بدهند گفتند چراغها را خاموش کنید، چراغها را که خاموش کردند، (حالا بگذارید یک تکه اولش بگویم بعد این بشود روضۀ من خیلی جالب است این تکه) یک جای دیگر هم کجاست همین زَباله است تو زَباله امام همه را صدا کردند، گفتند مسلم بن عقیل کشته شده ، هانیه ابن عروه کشته شده، عده ای از زیاد یاوران ما در کوفه دستگیر شدندو الان هم توی زندان هستند و خیلی ها هم توی زندان بودند، ( هنوزخاموش نکنید یک لحظه این را بگویم بعداً خدمت شما عرض کنم که ) اینها توی زندان هستند. نکتۀ بعدی خبررسیده عبداله بن یقتر هم کشته شده، بدانید این کاروان سوی مرگ می رود اولین جایی که امام آشکار به همه می گویند اینجاست، ببینید تلویحی می گفتند تلویحی در مکه گفتند (ببینید من آن روایات را خواندم بعضی از دوستان فکر نکنند من نخواندم). خوبتلموت ان بن آدم مخدل قلادت الا جیدل فدا و ما اولهنی لا اسلافی الا که اشتیاق یعقوب الی یوسف. (اینها را همه را خواندم حواستان باشد )آن جا امام تلویحی بیان می کنند همۀ اصحاب نمی فهمند. اما در ماجرای زَباله که ماجرای عبداله بن یقتر را امام می خواهند بگویند صریح می گویند این کاروان به سوی مرگ می رود. هرکی می خواهد بایستد هرکی می خواهد برود، اینجا هفت صد، هشت صد نفر رفتند کاروان هزاره امام تبدیل شد به یک کاروان صدوبیست نفری، تا به کربلا برسند هشتادنفری بیشتر نماند. (گرفتید مطلب را) اینجا به بعد حالا می گویید چرا از اینجا به بعد امام رفت، امام هنوز آن تحلیل اولیه که ابی بن مخنف گفته توی ذهن اصحاب است، ما برویم جلو مردم کوفه همین که بشنوند ما آمدیم قیام می کنند پس هنوز نامه ها چیه، ساری مسری است هنوز امام با این استدلال می روند ولی واقعاً یک سوالی از همه تان می پرسم ، امام کجا برود هرجا برود دنبالش هستند برود به طرف ایران به طرف یمن همه جا دنبالش هستند، امام می داند اینها می خواهند چکارکنند. لذا حالا این روضه ام ،روضۀ من امشب این هست. شب عاشورا اصحاب را امام می خواهد آخرین حرف را بزند .(دیشب یک تکه اش را گفتم) می گوید چراغها را خاموش کنید، دل شب است هیچ کس هم نمی بیند شما را هرکس می خواهد برود همه حرفهایشان را زدند( روضۀ دیشب من بود) همه حرفهایشان را زدند ولی در این شبی یک جوان ، جوان نه نوجوان (این بچه های کوچکی که من می بینم واقعاً خدا شاها است که من می گویم عجیبه این حرفی که دارم به شما می زنم خیلی این چند روزه، نمی دانم مطالعه هم که دارم می کنم نگاه نکردم چیزی را ) ولی جناب قاسم خیلی عجیب است همان شب هنگامی که همه حرفهایشان را زدند گریه هایشان را کردند امام به همه پاسخ دادند، آمد جلوی امام، گفت که یا اماه منم فردا کشته می شوم؟ امام حسین (ع) به این بچه یک نگاهی کردند چی جواب بدهند. ببینید ارباب مقاتل نوشتند جناب قاسم وقتی رفتند به طرف میدان نبرد، به دلیل این که لباس رزمی وجود نداشت، خیلی نحیف و لاغر بود، کوچولو موچولو بود دوازده سال ولی رشدش کوچولو بود این رشد کافی نداشت لذا لباس جنگی به اندازه این بچه وجود نداشت این بچه لباسی که پوشیده بود تکه تکه وصل شده بود. وقتی می رفت این جمله را همه ارباب مقاتل نوشتند خیلی عجیب است یزیدی ها گفتند، یزیدی ها گفتند که ما دیدیم فخرج علیهم غلامٌ، غلام بچه نوجوان را می گویند، بچه کوچک را می گویند، این غلام می آید بیرون، اینقدر بچه است  هنگامی که می خواهد حرکت کند این شمشیرش روی زمین کشیده می شود، نمی تواند شمشیر را بلند کند روی دستش نگه دارد، لذا این شمشیر روی زمین کشیده می شود، بعد ولا مبالن بعلوف ، (نگاه کنید جمله را) یعنی اینقدر اصلاً محو این صحنه هست می خواهد برود میدان جنگ می خواهد به امام حسین یاری برساند اصلاً توجه نمی کند هزاران نفر جلویش هستند، ولا مبالن بعلوف، نه از سر این که بخواهد شجاعت به خرج بدهد چون بچه است کوچک است لذا یکهو می بیند نعلش یعنی این دمپایی که کفشی که پوشیده بندش بسته نشده بندهای قدیمی به وسیلۀ چرمهایی بسته می شد، دید بسته نشده لذا خم شد روی زمین شروع کرد این بند را ببند نمی خواست کار دیگری انجام بدهد. یک عمو داشت ؟ امام حسین آمد برسر این بچه.

 

×


در شب‌های گذشته بحثمان پیرامون این بود که آیا برای حرکت امام حسین (ع) می‌شود در حقیقت توجیهی پیدا کرد که این حرکت از لحاظ ظاهری بر حسب ظاهر می‌شود برای این حرکت امام حسین توجیهی داشته باشیم چرا امام حسین (ع) اساساً این قیام را شروع کردند به‌عنوان اولین سؤالی که در شب اول گفتیم آن سؤال را این‌طور مطرح کردیم که اگر قرار باشد تبیین بکنیم و توجیهی داشته باشیم برای اینکه چرا امام حسین (ع) قیام کردند و دیگر ائمه چنین حرکتی انجام ندادند چون یازده تا امام به چنین حرکتی دست نزدند فقط امام حسین (ع) چنین حرکتی داشتند اگر بخواهیم تبیین کنیم باید اینجا را تبیین کنیم لذا گفتیم که امام حسین (ع) یک فرصت مناسب از جهت رفتار غیرمعقول به‌اصطلاح با پرده‌دری از طرف خلافت غصب شده از سال یازدهم یعنی پنجاه سال خلافت حرفش این بود که بعد از پیغمبر اکرم (ص) آب از آب تکان نخورد ما آمدیم همه چیز را در اختیار گرفتیم و همه کارها را انجام دادیم و الحمدلله به تعبیر آن‌ها اسلام سر جای خودش باقی‌مانده و هیچ اتفاقی هم نیفتاده اصحاب اختلافی کردند و همه مسائل تمام شد الان همه چیز سرجای خودش قرارگرفته است. این توجیه دستگاه خلافت بود نه حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و نه امام مجتبی و حتی حضرت زهرا با آن حرکت قهرمانانه‌ای که می‌گوییم اولین حرکت، حرکت حضرت زهرا (س) بود آن حرکات نتوانست این پرده مقدسات مابی دستگاه خلافت را بر هم بزند این مسلم است در تاریخ از ائمه همچنین گفتگوهایی صورت گرفته است خود امام حسین (ع) هنگامی‌که قبل از فوت معاویه شیعیان پیش ایشان می‌آیند و به او می‌گویند که ما عضد شما هستیم بازوی شما هستیم دست شما هستیم به آن‌ها می‌گویند تا معاویه زنده است هیچ کاری نمی‌کنیم حتی در بعضی عبارات خیلی عجیب است من یادم می‌آید روشنفکرانی در دهه 50 53، -54 می‌خواستند خیلی چهره انقلابی به ائمه (ع) بدهند موجی هم در جامعه درست کردند در آن موجی که در آن زمان درست کردند به این جملات امام حسین (ع) که می‌رسیدند واقعاً در سخنرانی‌ها یا در کتاب‌هایشان سانسور می‌کردند چه جواب بدهند امام حسین (ع) انقلابی به تعبیر آن‌ها باید یا حسینی باشی یا زینبی باشی وگرنه هرکسی غیرازاین دو باشد باطل است. به این جملات امام حسین (ع) که می‌رسند که امام حسین (ع) در زمان معاویه به شیعیان عراق که به مدینه برای دیدنشان آمده بودند گفتند که تا معاویه زنده است هیچ کاری نمی‌شود کرد بروید در خانه‌هایتان قرار بگیرید هیچ حرکتی انجام ندهید این تعبیر یعنی دستور به خانه‌نشینی می‌دهد و نمی‌گوید بروید ابزار انقلابی را به‌صورت مخفی آماده کنید و تدارک عِده و عُده ببینید و به تعبیر آن روزگاران جنگ‌های چریکی زیرزمینی را تدارک ببینید تا وقتش که برسد یک خیزش انقلابی بکنید حضرت این حرف را نمی‌زدند به‌صراحت عنوان می‌کنند در خانه‌هایتان بنشینید تا معاویه از دنیا برود. دیشب یکی از دوستان پرسید آیا امام حسین (ع) نامه‌هایی که نشان می‌داد نامه‌های عصر معاویه بود؟ جایی این ماجرا تصریح نشده است. مسلماً حضرت نامه‌های زمان معاویه را نمی‌آورد چرا؟ چون سلاحی دست دشمن می‌دهد که نامه‌های آن زمان را آورد یا مردم عراق برگشتند لذا حضرت از نامه‌های جدید استفاده کردند تا وقتی هم که در مدینه بودند به‌هیچ‌عنوان صحبت نکردند که می‌خواهم به کوفه بروم و این کارها را انجام دهم از وقتی وارد مکه شدند در مکه نامه‌های اهل عراق می‌رسد و اهل عراق هم متوجه می‌شوند که امام حسین (ع) برای بیعت نکردن همان عنصر امربه‌معروف و نهی از منکر که گفتم امام حسین (ع) در تمام مراحل این عنصر را تقویت می‌کنند. امام حسین (ع) به مکه می‌رسند نامه‌ها می‌رسد، نامه‌ها که می‌رسد امام در اینجا مسلم بن عقیل را می‌فرستد دیشب این بحث را مطرح کردم که ما مدارک فراوان داریم حتی از اهل‌بیت یکی‌اش را برایتان می‌خوانم مبنی بر اینکه امام اگر به کربلا هم نمی‌رفتند به‌طرف عراق نمی‌رفتند نمی‌توانستند در مکه بمانند مدرک ما دیشب این بود که خود امام حسین (ع) فرمودند که این‌ها بنی‌امیه می‌خواهند من را پیدا کنند هرجایی باشم تا وقتی‌که خون مرا نریزند ول نمی‌کنند بعد برای اینکه چرا از حرم مکه بیرون آمدند؟ حضرت به‌صراحت جواب می‌دهند که این‌ها می‌خواستند من را در داخل مکه بکشند من اگر داخل حرم باشم حرمت حرم شکسته می‌شود. یک نکته‌ای را دقت کنید وقتی صحبت از این می‌کنم که ائمه بر حسب ظاهر عمل می‌کنم نه ظاهر سیاستمدارانه ای که یزیدیان عمل می‌کنند سیاست از دیدگاه ائمه (ع) عین دیانتشان است لذا وقتی می‌گویم امام برایش تکلیف می‌شود فلان کار را انجام دهد می‌خواهد مطابق قرآن عمل کند با سیاست‌های روز تواقیب نسنجید با سیاست‌های روز خود ائمه بسنجید. یک مثال بزنم حضرت علی (ع) وقتی به حکومت می‌رسند ابن عباس و حتی مغیری لعین پیش امیرالمؤمنین می‌آید که معاویه را سرکار بگزارید 3-4 ماه که گذشت اوضاع را در دستتان بگیرید قدرتتان که مستحکم شد بعداً سروقت معاویه می‌روید حضرت زیر بار نرفت حضرت فرمودند حتی یک‌لحظه هم ابن جریر همدانی را صدا کردند یک نامه به او دادند و به شام برو و به معاویه بگو بیعت کند اگر بیعت کرد نزد من بیاید یعنی حتی حکومت شام را هم به او نخواهم داد ابن عباس خیلی اصرار کرد مغیره 2-3 روز قبل این حرف را به امام می‌زند که (خیلی‌ها حتی بعضی از اهل سنت می‌گویند احتمالاً مغیره به‌وسیله خود معاویه آنتریک شد که برو ببین نظر علی بن ابیطالب در مورد من چیست؟ می‌خواهد من را نگه دارد یا نه؟) امیرالمؤمنین قاطعانه می‌گویند که باید برکنار شود 2-3 روز بعد می‌گوید که یا علی من خیلی فکر کردم دیدم کار خیلی خوبی می‌کنی این را باید عزلش کنی همین را احساس می‌کنند بعضی از علما حتی اهل سنت جمله ابن حجر به‌عنوان ترفند خود معاویه که مغیره عامل او بوده خدمت شما عرض کنم که در حقیقت این ترفند خودش بوده است لذا یادتان باشد ائمه (ع) واقعاً سیاستمدارانه نیست چرا از حرم آمد بیرون؟ عبدالله بن زبیر در حرم باقی ماند در زمان حجّاج ثقفی دید حلقه محاصره تنگ‌تر می‌شود به ذهنش آمد که در خانه کعبه که نمی‌آیند بیایند داخل. در خانه کعبه را باز کرد رفت در اتاق خانه کعبه حجاج بن یوسف ثقفی چون این‌ها خیلی دیندار بودند اطاعت از خلیفه بالاتر از هر چیزی است با منجنیق خانه را بر سر عبدالله بن زبیر شکاند یعنی خراب کرد زیر آوار ماند دید هنوز زنده است سرش را برید. در تاریخ اسلام چهار بار کعبه بازسازی شده است یکی زمانی که همین عبدالله بن زبیر رفت در خانه کعبه پناه گرفت. در زمان یزید خانه کعبه با خاک یکسان شد بعد که یزید مرد مروانی‌ها و صوفیانی ها به جان هم افتادند تا قدرت را بگیرند عبدالله بن زبیر خانه کعبه را مجدداً ساخت خودش اما حدود 7 سال بعد همین خانه کعبه که خودش ساخته بود روی سر خودش خراب شد حجاج بن یوسف ثقفی لعین آدم کثیف خون‌خواری در تاریخ جهان بی‌مانند بوده یک‌جمله‌ای را خود سنی‌ها نقل می‌کنند می‌گویند عمر بن عبدالعزیز خلیفه اموی سال 99 به خلافت رسید سال 102 خود بنی‌امیه مسمومش کردند از دنیا رفت چون یک سری اعترافاتی کرد. اعترافی که کرده بود این بود اگر بین امت‌های جهان مسابقه بگذارند خون‌خوارترین فرد را معرفی کنیم ما یقیناً پیروزیم گفته بودند چرا جناب خلیفه؟ گفته بود چون بین ما حجاج بن یوسف ثقفی بود یک چیز اعجوبه‌ای است من اگر بخواهم یک منبر درباره حجاج بن یوسف ثقفی بروم واقعاً کم است این‌قدر مسائل فرق دارد این فرد آن‌چنان با امیرالمؤمنین دشمنی دارد که حدود دو هزار قبر را در کوفه و اطراف کوفه می‌شکافد تا جسد حضرت علی (ع) را پیدا کند. آه می‌کشیده که چرا من در روز عاشورا نبود که در گودی قتلگاه سر امام حسین (ع) را جدا کنم چه اعجوبه‌ای است این یعنی در واقعاً در آن زمان که امام باقر (ع) به شیعیانشان آموزش می‌دادند که 17:12 فرضی به و لعن الله امت بذاک خدا لعنت کند آن امتی را بشنوند این واقعه کربلا را و به آن رضایت بدهد دقیقاً که عده زیادی در روز عاشورا نبودند همین‌که حجاج بن یوسف ثقفی و دیگران شنیدند بر سر امام حسین (ع) این بلا آمده است آه کشیدند که ای‌کاش ما بودیم. بودیم که می‌کشتیم. به‌هرحال امیرالمؤمنین علی (ع) این سیاستی که شما می‌شناسید را نمی‌شناسد. عبدالله بن زبیر به خانه کعبه می‌آید امام حسین (ع) می‌فرماید نه من دینم اجازه نمی‌دهد من ولیِ خدا هستم من الگوی جامعه هستم من نباید بگذارم در کعبه خونم ریخته شود از حرم بیرون می‌آید لذا یادتان باشد که اگر من گفتم امام بر مبنای سیاستی که یک انسان عاقل دیندار متدین عمل می¬کند عرضم کاملاً درست است. امام هنگامی‌که حرکت می‌کنند به‌طرف کربلا یکی از استدلال‌های دوستانشان این است که یابن رسول‌الله به یمن برو، برو به‌طرف ایران حتی صحبت از مدائن شد چرا چون سلمان فارسی یک عده‌ای را شیعه کرده آنجا برای شما مأمنی پیدا می‌کند برو به‌طرف جاهایی که کوهستانی باشد. یک جمله معترضه بگویم یکی از عللی که در شمال ایران خیلی امامزاده داریم همین است در زمان هارون‌الرشید لعین به جان فرزندان امام کاظم (ع) افتاد این‌ها مجبور شدند فرار کنند لذا به‌طرف ایران آمدند اگر به دشت‌ها بروند که راحت دستگیر می‌شوند لذا رفتند به‌طرف شمال و همین باعث شد که اولین حکومت‌های شیعی البته نه شیعه دوازده‌امامی شیعه زیدی در ایران راه بیفتند مثل آل زیار که در همین شمال صورت گرفته است به خاطر همین است حتی در بعضی از کتاب‌ها شاید خیلی‌ها اطلاع نداشته باشند رشت در زبان گیلکی یعنی مرد فرزانه در تحقیقات مرحوم اقبال آشتیانی هست در این گفتند که در این منطقه یک سری شیعیان به امیرالمؤمنین مرد فرزانه می‌گفتند به زبان گیلکی می‌گفتند رشت برای همین اسم رشت باقی‌مانده بعضی این‌طور نظر دادند لذا بسیاری از امامزاده‌ها فرار کردند به امام پیشنهاد دادند که شما هم این کار را بکنید. حضرت چرا آن‌طرف نرفت؟ این مدرک را از کتاب آیت‌الله میلانی برایتان می‌خوانم امام صادق (ع) درباره این مطلب می‌فرمایند (من نیامده‌ام تاریخ معمولی برایتان بگویم اگر امام صادق (ع) می‌خواهند بگویند چه وضعیتی پیش‌آمده چگونه درباره این مطلب نظر می‌دهند) روایت این است شیخ صدوق رحمت‌الله علیه می‌گوید فردی از امام صادق درباره شهادت سیدالشهدا (ع) پرسید: حضرت فرمودند پدرم از پدرش این‌گونه نقل فرمود معاویه در حال احتضار بود که یزید را طلبید و او را نزد خود نشاند و به او این‌گونه سفارش کرد (امام صادق را می‌گویم، تاریخدان معمولی نیست) فرزندم من گردن‌های سرکش را برای تو ذلیل کردم و سرزمین‌ها را برای مالکیت تو آماده نمودم ولی از سه نفر که در مقابل تو هستند می‌ترسم و این سه تن در مقابل تو دردسرساز می‌شوند عبارتند از عبدالله بن عمر، عبدالله بن زبیر و حسین بن علی (ع). عبدالله بن عمر با تو همراه می‌شود فقط رهایش نکن یک مقداری به او پول بده مسئله حل می‌شود با صد هزار دینار قضیه حل شد. صد هزار دینار به او داد و او بیعت کرد. عبدالله بن زبیر را هر جا یافتی تکه‌تکه کن حکایت او با تو مثل شیر و گله و مثال رویاروی او با تو مثل گرگ و سگ است یک جای دیگر روایتی از خود امام صادق نیست که مثل روباه می‌ماند او را مواظب باش اما حسین (ع) را می‌شناسی همان‌طور که می‌شناسی از رسول خدا بهره برده است و به‌ناچار با اهل عراق همراه می‌شود. طرفدارانش کجا هستند؟ در عراق. در مدینه امام حسین (ع) پایگاه ندارد چرا پایگاه دارد اما کسانی که حاضرند در راه امام حسین (ع) بجنگند در عراق هستند و به‌سوی آنان از مدینه خارج می‌شود و همان اهل عراق او را تنها می‌گذارند و از بین می‌برند امام صادق گفتند یعنی بر امام حسین هم پوشیده نبود اهل عراق این کار را می‌کنند. جمله را خواهش می‌کنم توجه کنید امام به علم غیب خودش می‌داند که مردم عراق قَدَر خواهند کرد حیله خواهند کرد کوتاه می‌آید این را می‌داند، می‌داند اوضاع‌واحوال به شکلی است که امام موفق نمی‌شود به علم غیب به آن قدرت الهی خودش این حرف را می‌فهمد اما امام حسین (ع) بر حسب ظاهر دارد رفتار می‌کند لذا تا مکه حرفی نمی‌زند ما معتقدیم امام به علم غیب همه چیز را می‌داند اما تا مکه حرفی نمی‌زند به مکه می‌رسد نامه‌ها می‌آید امام بر مبنای قاعده‌ای که در خطبه شیشخیه حضرت علی (ع) گفته‌اند آن قاعده را یک‌بار دیگر اجرا می‌کند همین قاعده را امام حسن مجتبی به آن تکیه می‌کند با همین قاعده امام حسین (ع) رفتار می‌کند لول الحضور الحاضر و قیام الحجتی بوجود الناس  اگر یاور بود امام باید قیام کند چرا؟ چون روز قیامت همان افرادی که دعوت کردند می‌توانند از امام بگویند که یابن رسول‌الله یا به رسول خدا خطاب کنند که یا رسول‌الله ما خواستیم که یاری برسانیم نیامد که یاری برسانیم. امام لذا برای اتمام‌حجت به‌طرف عراق می‌رفت من از عالمان بنامی شخص خودم شنیدم که بر امام واجب بوده که برود از همان عالمان گفتند بر امام که این‌طور واجب نمی‌شود. امام سزاوار است که به عراق برود اخلاقاً باید به عراق برود هرکدامش باشد فرقی نمی‌کند امام لذا به عراق می‌رود اگر امام می‌رفت به‌طرف یمن باز کشته می‌شد اگر امام به ایران می‌آمد باز کشته می‌شد بله یک احتمالاتی وجود داشت اگر بیاید ناراضی‌های بنی‌امیه در ایران و یمن اطراف امام جمع شوند و این ناراضی‌ها دنبال چه هستند؟ منافع هستند امام این‌چنین نمی‌خواهد قیام کند امام دنبال منفعت‌طلبی گروه و عده‌ای نیست بازببینید این سیاسی سیاسی مسلمان است سیاسیه متدین است مثل دیگران نیست که بگوید حالا این عده را بیاوریم فعلاً عین این ماجرا را بنی‌عباس کرد بنی‌عباس نامردها بلند شدند عین همین رفتار را رفتند در خراسان مردمی که شیعه بودند فکر می‌کردند این‌ها از طرف امام باقر و امام صادق آمدند با این‌ها بیعت می‌کردند و این‌ها می‌دانستند که بیعتشان برای بنی‌عباس نیست برای بنی علویان است برای بنی علی است می‌دانستند این حرف را گفتند فعلاً صدایش را درنیاوریم این‌ها برای ما بجنگند جنگیدند بعد سر همه این‌ها را ریختند زیر پای اسب. ابومسلم خراسانی (ما تعصب ملی نداشته باشیم) بیست هزار شیعه را در ایران کشت چرا؟ چون خواستند قیام کنند برای بنی‌عباس جلو نیامدیم شما ما را گول زدید و چقدر ائمه پیغام‌وپسغام دادند که گول این‌ها را نخورید ببینید جمله را امام این‌طور نمی‌خواهد قیام کند امام از هر راهی نمی‌خواهد ما اهدافمان وسایلمان را مباح نمی‌کند امام از مسیر خودش می‌خواهد داخل شود مانند جدش امیرالمؤمنین در شورای 6 نفر خیلی‌ها این حرف را می‌زنند در کلاس‌ها هم خیلی از دوستان میگویند آقا بحث حضرت علی در آن شورا قبول می‌کرد وقتی عبدالرحمان به او گفت بیا بر من بیعت کن بر کتاب خدا و سنت رسول خدا و سنت شیخین حضرت فرمودند سنت شیخین قبول ندارم عبدالرحمان برگشت به عثمان گفت تو قبول داری گفت بله بیعت کرد قبول می‌کرد بعد می‌زد داغونشان می‌کرد. حضرت علی (ع) این تیپی نیست حضرت علی اگر این‌طور با حیله می‌رفت بالا در طول تاریخ ما این‌طور عاشقانه پای امیرالمؤمنین (ع) وا نمی‌ایستادیم (بدون تعارف بگویم) امیرالمؤمنین این تیپی نیست. اگر شما این‌طور ببینید بنی‌امیه سوابقش را نشان می‌دهد در جنگ صفین معاویه و لشکرش زودتر رسیدند بر شریعه فرات آب را بستند همین کار را کردند این‌ها سابقه‌شان معلوم است. (چون وقت نیست نمی‌خواهم وارد آن مباحث شوم) یک داستانی از عصر جاهلیت در نبرد فجار خواندم که در آنجا هم بنی‌امیه آب را قطع کردند این‌ها سیستمشان این بوده حضرت علی سه روز مدام به معاویه می‌گفت داریم می‌جنگیم بیا در میدان جنگ مردانه بجنگ حضرت شبانه چندین بار به‌اصطلاح عده‌ای را فرستادند به فرماندهی مالک اشتر و یک‌بار هم به فرماندهی رشید هجری بروید آب بیاورید رفتند آب آوردند ولی به‌اندازه کافی نبود روز سوم حضرت یک هجوم برق‌آسا شبیخون زدند لشکر معاویه عقب‌نشینی کرد حضرت رفتند سر آب اصحاب حضرت شروع به شعار دادن کردند نیزه‌ها را بالا برده و گفتند حالا آب دست ماست به شما آب نمی‌دهیم این حرف‌ها نیست هر دو از آب استفاده می‌کنیم وسط میدان جنگ. امیرالمؤمنین مردانه است سیاستمداری به این مفاهیمی که ما می‌شناسیم نیست به‌اصطلاح اخلاقیات را رعایت می‌کند در جنگ صفین حضرت تشنه‌لب می‌شوند بر می‌گردند که یک لیوان آب بخورند (البته لیوان نبود از این ظرف‌های کاه‌گلی و سفالی بوده) لبه لیوان شکسته است حضرت ظرف را زمین گذاشته و یک ظرف دیگر برمی‌دارد راوی می‌گوید یا امیرالمؤمنین یابن ابیطالب وسط میدان جنگ هستیم حضرت فرمود من برای این چیزها می‌جنگم کجای کار هستی تو؟ ما داریم برای این موارد می‌جنگیم این حلال و حرام و مکروه و مستحب است کجای کار هستی تو؟ آن‌ها برای هر چیزی می‌جنگند ما برای هر چیزی نمی‌جنگیم لذا امیرالمؤمنین اگر عمروعاص را در همان نبرد صفین به قول شما چه اشکالی دارد او کار زشت کرد. خب حضرت می‌زد کارش را می‌ساخت حضرت نگاه نمی‌کند چون حرام است ما با یک انسان‌هایی طرف هستیم که این‌ها کاملاً آن چیزی را که می‌گویند می‌خواهند اجرا کنند از هر راهی نمی‌خواهند به توفیق دست پیدا کنند لذا امام حسین (ع) حرم را ترک می‌کند. همین امام حسین (ع) جلو می‌آید به منزل ثعلبیه می‌رسند در منزل ثعلبیه بله رخداد این است من شب گذشته فرصت نشد گفتم رخداد این است حضرت وارد می‌شوند خبردار می‌شوند مسلم بن عقیل کشته‌شده است کار تمام است حضرت می‌گوید اهل کوفه اتمام‌حجت شد ما می‌خواستیم برویم خدایا تو شاهدی من می‌خواستم بروم اما این‌ها یاری نرساندند اصحاب به حضرت توجیه می‌کنند یابن رسول‌الله اگر شما بروید فرق می‌کند. دوستانی به من گفتند که امام سرش می‌شده که این حرف‌ها نیست می‌گویم بر حسب ظاهر می‌خواهی عمل کنی اتفاقاً حرف درستی است حضرت علی (ع) در جنگ جمل چرا در مدینه نماند چرا به‌طرف بصره آمدند؟ دیدند کار از دست به ابن عباس؟ لشکر فرمان‌برداری نمی‌کند شخص خودشان باید بیایند اگر بیایند مردم بلند می شوند لذا یادتان باشد حضرت چرا آمدند؟ چون مردم بصره برای جنگ بیعت نمی کرد تا حضرت را دیدند مغلوب شد حضرت علی (ع) چرا به کوفه رفتند چون دیدند آنجا اصحابی وجود دارد که به‌اصطلاح ارزشمند هستند لذا امام را اگر میدیدند با میلم فرق داشت فرق داشت حالا همین شبه بوجود می‌آید چرا مسلم بن عقیل در زمانی که بیعت گرفت در کوفه یک قیام راه نینداخت کوفه را در اختیار بگیرد بعد به امام بگوید کوفه در اختیار من است عامل بنی‌امیه را هم فرستادم به‌اصطلاح خانه بابایش! بیایید شهر در اختیارتان است چون واقعاً کاریزمای این کار را نداشت از لحاظ تاریخی این ماجرا ثابت شده است با مسلم بیعت کردند برای امام حسین (ع). گفتند تا امام حسین (ع) نیاید ما کاری انجام نمی‌دهیم لذا مسلم موافقت کرد به این ماجرا چون دید از پسش برنمی‌آید. با شیعیان آنجا قرار گذاشت فعلاً مخفی بشوید تا آن روزی که امام برسند قیام کنید خوب دقت کنید من حتی این چند شبی که گفتم جناب حاج‌آقای اخباری استاد من هستند ایشان من را بردند همین‌جا گفتند که به نظر می‌رسند که مسلم در آن روزی که قیام کرد شیعیان را همراه خودش نبرده بود ایشان این را گفتند به این دلیل چون شیعیان را نبرده بود شکست خود و تنها ماند البته ایشان استاد بزرگوار من هستند بااین‌وجود نگفتم که در کتب تاریخی نقل‌شده مسلم اوسجل بود حبیب بن مُظاهر بودند ولی بعد چه شد که رفتند من نمی‌دانم ولی سلیمان بن سعد خزایی دستگیر شد حالا این‌ها را توضیح می‌دهم که در کوفه چه اتفاقی افتاد چه مسائلی بوجود آمد که شیعیان کوفه نتوانستند تحرک داشته باشند. این حرفی که به امام زدند اگر شما بروید جلو و مردم شما را ببینند فرق می‌کند با مسلم حرف منطقی است چون ما این کاریزما را در طول تاریخ دیدیم به‌عنوان مثال در همین انقلاب ایران اگر خود امام خمینی نیامده بود 12 بهمن انقلاب به این سرعت تا 22 بهمن پیروز نمی‌شد. اگر لنین در ماجرای روسیه از اتریش سوار قطار نشده بود برود مسکو انقلاب روسیه برنده نمی‌شد این ثابت‌شده است در تاریخ فرق می‌کند مردم به یک افرادی تمایل نشان می‌دهند تا قیام بکنند. لذا مسلم با همه بزرگوارش و همه کاری که داشت امام حسین (ع) نمی‌شد تفاوت می‌کند این دو با هم. من در کتابی دیگر نویسنده محترم این کتاب که فرد بسیار فاضل و دانشمندی است ایشان این حرف را قبول نکرد نه‌تنها را قبول نکرد بلکه گفته است اساساً توجیه دنیایی برای امام حسین (ع) بکنید چرا امام حسین (ع) رفتند مکه و ازآنجا به کربلا رفتند این درست نیست فقط باید توجیه آخرتی داشته باشیم. یک قسمت‌هایی از این کتاب را عیناً برای شما می‌خوانم: از سیدالشهدا نقل‌شده درباره بنی‌امیه فرمودند قسم به خدا اینان من را رها نمی‌کنند تا اینکه خون قلب مرا از درونم بیرون بکشد و هرگاه چنین کنند خداوند کسی را بر آن‌ها مسلط کند که خوارشان گرداند حالا ان شاء الله می‌بینیم در عاشورا توضیح خواهم داد حضرت در عاشورا 2-3 دعا می‌کنند یکی‌اش عجیب است ماجرای مختار را پیش‌بینی می‌کند البته ماجرای حجاج بن یوسف را هم پیش‌بینی می‌کند می‌گویند حجاج می‌آید بلایی سر مردم کوفه می‌آورد حظ کنند خون بسته‌شده را علقه گویند و عجیب این است که حضرت از قلب خودشان به علقه تعبیر فرمودند از بس که قلب ایشان مصیبت‌زده بوده است بااینکه هنوز فاجعه کربلا اتفاق نیفتاده بود تعبیرشان این است پر از خون است خیلی تعبیر جالبی است این هم عقاب دنیایی آن‌ها بود که اهل کوفه سیدالشهدا را به قتل رساندند خداوند به فاصله کمی بعد از مروان حجاج بن یوسف ثقفی را به مدت 20 سال والی کوفه قرار داد و این‌ها را خوار کرد. حجاج از دنیا که می‌رفت پسرش را صدا کرد گفت مردم کوفه وقتی اسم مرا می‌شنوند می‌لرزند در خانه‌هایشان یادت باشد مرگ من باعث نشود لرزش این‌ها تمام شود شادمانی کنند جسد مرا می‌خواهم فلان جا دفن کنی وقتی می‌خواهی ببری از کوچه‌پس‌کوچه‌ها رد نکن برو جلو از دارالأماره بیرون بیا هر خانه‌ای که روبرویت بود خراب کن برو جلو که مردم بفهمند حجاج در مرگش هم می‌خواهد پدرشان را دربیاورد وقتی وارد کوفه می‌شود به مردم می‌گوید احساس کردم سرهایتان بر شانه‌هایتان سنگینی می‌کند خیلی سرها خواهم گرفت اینجا غذا نمی‌خورد بی‌اشتها بود می‌گفت چند نفر را جلوی من اعدام کنید با مراسم خاص که اشتهایش باز شود بیست سال این آدم خون کوفیان را در شیشه کرد که نفرین امام حسین (ع) بود. بعد از حرکت از مکه به سمت کوفه حضرت در منزل ثعلبیه بیتوته کردند وقتی‌که صبح شد یکی از اهل کوفه بنام ابو حره عضدی خدمت حضرت آمد و عرض کرد یابن رسول‌الله چه باعث شد شما از حرم خدا و حرم جدتان بیرون آمدید وای بر تو حضرت پاسخ دادند بنی‌امیه مال مرا گرفتند صبر کردم ابرو مرا بردند صبر کردم اما وقتی خون مرا طلب کردند فرار کردم قسم به خدا اهل؟؟ مرا به قتل می‌رسانند و به‌واسطه این کار خدا لباس ذلت کامل بر آن‌ها می‌پوشاند حضرت با صراحت در اینجا می‌فرمایند این‌ها به دنبال این هستند که مرا بکشند یعنی امام می‌داند آخرش کشته خواهد شد کاملاً درست است یادتان باشد حضرت می‌گوید برای چه از مدینه آمدم؟ فرار کردم. نویسنده محترم آن قسمتی که من کشته می‌شوم را ملاک قرار داده در همه نوشته‌اش می‌خواهد اصرار کند که اساساً رفتار ظاهری مادی در عمل امام حسین (ع) هیچ تأثیری نداشته است خود حضرت می‌گوید من فرار کردم
2. نوشته تحلیل مرحوم علامه مجلسی می‌گوید در وقت نرفتن حضرت از مکه فایده می‌کرد که آن حضرت در نرفتن سالم بماند ولی چنین نبود زیرا که یزید جمعی را فرستاده بود تا آن حضرت را در مکه بگیرند و به نزد او ببرند. تا به قتل آورند چنان‌که مکرم خود می‌فرمود چون خواستند مرا بکشند گریختم در وقتی‌که محمد بن حنفیه یعنی برادر امام ترک سفر کرد امام برای او نامه نوشتند فرمودند ای برادر اگر من در سوراخ جانوری از جانوران زمین پنهان شوم البته بنی‌امیه مرا به درمی‌آورند و به قتل می‌رسانند بعد علامه مجلسی می‌گوید و در بعضی از کتب معتبر مذکور است که یزید پلید لشکر عظیمی به عمر بن سعید بن العاذ داد و او را به عمارت حجاج و مکه مقرر کرد و فرستاد که به هر حیله که ممکن است حضرت امام حسین (ع) را بگیرد و به قتل آورد کجا؟ در مکه. و سی نفر از اکابر بنی‌امیه ملاعین را برای این کار در آن سال فرستادند که آن حضرت در حال حج و احرام بود و بیش از اتمام حج به عراق رفت اگر نمی‌رفت در مکه حضرت را می‌کشتند باز منطق این است که حضرت باید حرم خدا را ترک کند بعد گفته است که به روایت مرحوم شیخ جعفر شوشتری از علمای بزرگ دوره قاجار است منبرهایش یک بوده می‌گویند منبرهایی که ایشان داشته و روضه‌هایی که می‌خوانده در آن زمان نقل کردند از لحاظ تاریخی بسیاری از کتاب‌های عصر قاجار را بخوانید. در منبرهایش مردم غش می‌کردند از شدت گریه عالم بسیار بزرگی بوده و این خصوصیتش را هم از امام حسین (ع) گرفته بوده شب خواب می‌بیند که به چادر امام حسین (ع) رفته می‌گوید یابن رسول‌الله حافظه‌ام ضعیف است. حضرت می‌فرمایند به حبیب بن مظاهر که حبیب برای شیخ جعفر شوشتری قیمه درست کن از آن قیمه بده بخورد در خواب مقداری از قیمه می‌خورد و وقتی از خواب بیدار می‌شود می‌بیند حافظه‌اش بسیار عجیب است هر چیزی را یک‌بار می‌خواند حفظ می‌کند این را شیخ جعفر شوشتری می‌گوید کتاب‌های مختلفی است چاپ‌شده حتماً بخوانید کتاب خصائص الحسینیه بسیار کتاب عجیبی است ایشان می‌گوید که حضرت سیدالشهدا به هر شکل ممکن در حفظ جان خود و عیالشان کوشیدند یعنی عمل کردند اما برای ایشان میسر نشد سرزمین‌ها برایشان تنگ کردند و هیچ جای آرامشی در روی زمین برای او قرار ندادند یزید به عامل خود در مدینه نوشت که سیدالشهدا را همان‌جا به قتل برسان ایشان با ترس از مدینه خارج شدند و از آنجا بیرون‌شدند درحالی‌که ترسان و نگران بودند و گفتند که پروردگار من مرا از گروه ستمکاران نجات‌بخش. سپس به مکه آمدند آیا مکه برای ایشان جای امنی بود؟ خیر در آنجا هم عرصه را بر ایشان تنگ کردند تصمیم داشتند ایشان را در همان مکان امن الهی بکشند درحالی‌که ایشان محرم بودند ایشان از احرام بیرون آمده و حجشان را ناتمام گذاشته و ازآنجا خارج شدند و برایشان در روی زمین هیچ مقر آرامشی وجود نداشت و واقعاً همین‌طور بود یعنی حضرت تنهای تنها بود. وقتی هم جناب مسلم را فرستاد و از نقض بیعت کوفیان آگاه شد امکان بازگشت برایشان نگذاشتند کجا برود امام حسین؟ حالا بر فرض می‌گوییم امام حسین (ع) باید بر می‌گشت کجا برود. یعنی این مسائل را شما اگر ببینید می‌بینید ما تحلیلمان درست است بعد ایشان آمده بر مبنای همین ماجرا آمده یک ماجرایی را نقل می‌کند می‌گوید فردی به نام تره ماه بن عدی این آخرین مطلب امشب است که می‌گویم به امام می‌گوید یابن رسول‌الله چرا به کوفه می‌روید؟ کوفه مردمان نامردی دارد. من فردا شب درباره مردم کوفه و ترکیب اجتماعی مردم کوفه برایتان صحبت می‌کنم یکی از اشتباهاتی که همه‌ی ما مطرح می‌کنیم فکر می‌کنیم کوفه یکدست است ائمه هم می‌دانستند کوفه یکدست نبود کوفه خیلی شهر عجیبی بوده در حقیقت یک شهر نظامی با قبائل مختلف بوده این قبائل کی کوچ داده شدند؟ در زمان عمر. چرا کوچ داده شدند گفتند این کوفه یکجایی است نزدیک ایران هم ایران را کنترل می‌کنیم هم به شمال عراق که حکومت روم شرقی در آنجا بوده لذا در حقیقت یک پادگان آماده داریم پس قبائل را به آنجا کوچ می‌دهیم به قبائل گفتند بیایید این پول‌ها را بگیرید قبیله در زبان عرب واقعاً قبائل با پول خریداری می‌شدند (الان هم این‌طور است) این‌ها اگر با عراق سروکار دارند خصوصاً عشایر عراق با پول خریداری می‌شوند با کشتار هم مرعوب می‌شوند اما پول بیشتر کار می‌کند لذا قبائل بر ضد امیرالمؤمنین شوریدند. بر ضد امام حسن هم شوریدند اگر امیرالمؤمنین زنده بود همین شورش‌ها صورت می‌گرفت تمام حسن در حقیقت به‌اصطلاح می‌دانستند وضعی که در زمان پدرشان بوده چه بوده امام به تکلیف خودش برای اتمام‌حجت عمل می‌کردند یک آقای مردخی بود در کردستان زمان شاه کتاب‌ها و جزواتش چاپ می‌شد به امیرالمؤمنین اشکال وارد کرده بود که حضرت علی (ع) خیلی از دیدگاه نظامی فقط آدم شجاعی بوده ولی تدبیر نداشته چرا رفت کوفه خودش که می‌دانست کوفه‌ای‌ها به حرفش عمل نمی‌کنند خوب دقت کنید امام چاره‌ای نداشت درعین‌حال امام موظف است اتمام‌حجت کند، دوستان من. این نکته را خیلی اهمیت بدهید امام مثل من و شماها نیست امام می‌خواهد بین خود و خدای خودش اتمام‌حجت را به ختم برساند لذا امیرالمؤمنین می‌دانست اهل کوفه این‌طور است ولی مجبور شد برود اما تو همین اهل کوفه درهایی هستند در روایات هست که کوفه خانه شیعه ماست در آخرالزمان کوفه شیعیان درهایی از این شهر بیرون خواهند آمد فکر کنید کوفه مثلاً نجف و همین اطرافش است اینجا جایی است که خانه شیعه ماست در آخرالزمان برای این شهر اتفاقاتی خواهد افتاد درحالی‌که ایران را تعریف می‌کنند کوفه تنها جایی است که از مناطق عربی مورد تمجید قرار می‌گیرد امام حسین (ع) می‌آید کوفه در این کوفه میثم تمارها هستند در این کوفه رشید حجری است در همین کوفه بزرگانی مثل اس وهب بن زید وامثال این‌ها ظهور می‌کنند علم را می‌پراکنند شهر بسیار عظیمی درست می‌کنند که تا زمان شیخ مفید و بعدازآن، که شیخ طوسی کوچ می‌کند به نجف کوفه، کوفه است هنوز بسیاری از فعالیت‌های شیعه است هیچ‌وقت کوفه از شیعه خالی نمی‌شود کوفه خیلی عجیب است لذا خط کوفه اساسی است اما، امایی دارد یک سری خوارج هم دارد یک سری آدم‌های متمرد کثیف هم در این شهر است. (فردا شب مدرکی برایتان می‌خوانم تعجب می‌کنید) 15 سال چه‌بسا زیاد می‌گویم 10 سال قبل از عاشورا عده‌ای نامه امضا می‌کنند که حجر بن عدی را معاویه بکشد امضاکنندگان این نامه در تاریخ موجود است. این‌ها که قتله کربلا هستند 50-60 نفر این نامه را امضا می‌کنند همان نامه‌ای که امضا می‌کنند که حجر را بکشند یا عمر بن حمق را بکشند همان نامه را این‌ها امضا کردند پس کوفه یکدست نیست شیعیانی هستند واقعه کربلا رخ می‌دهد همین شیعیان کوفه بر سرخودشان می‌زنند خدایا چرا ما کم گذاشتیم بعد قیام توابین رخ می‌دهد همه تاریخ نوشتند حداقل قیام توابین 4000 نفر از مردم کوفه بودند می‌روند خود را به کشتن می‌دهند پس کوفه را این‌طرف پشت‌بام نیندازید کوفه سرجای خودش یکی چیزی بوده است اما لشکر اموی و کلک‌های ابن زیاد واقعاً به نحوی بوده است که همه را خلاصه در بند و محاصره قرار می‌دهد فردا شب توضیح خواهم داد تره ماه یابن رسول‌الله من در هنگام خروج کوفه گروه زیادی را دیدم که در کنار ایشان اجتماع کرده بودند چون انگیزه این اجتماع را سؤال کردم گفتند این مردم برای مقابله با حسین بن علی و جنگ با او آماده می‌شوند یابن رسول‌الله تو را به خدا سوگند از این سفر برگرد یابن رسول‌الله من مطمئن نیستم حتی یک نفر از مردم کوفه به کمک و یاوری شما بشتابند و اگر تنها این گروه که من دیدم در جنگ با تو شرکت کنند در شکست تو کافی است درصورتی‌که هر روز و هر ساعت که می‌گذرد بر نیروهای انسانی و تسلیحاتی جنگی آنان افزوده می‌شود ابن زیاد روز هشتم روز نهم در تمام کوفه اعلام کرد یک مرد بالای هفده سال حق ندارد در خانه بماند همه باید بروند به جنگ امام حسین (ع) خیالش هم راحت بود چرا؟ همه شیعیان مردان در زندان بودند نوشته‌اند سه هزار و خرده‌ای نفر در زندان بودند همه این‌ها را بعداً تک‌به‌تک اعدام کرد بعضی‌ها را همان‌جا قبل از روز عاشورا اعدام کرد میثم تمّار که آخر ذی‌الحجه اعدام شد شروع کرد به اعدام کردن هیچ مردی نباید باشد. در کامل فی التاریخ مال ابن اسیر سنی است و خیلی متعصب مرد بازرگانی از شام به کوفه برای وصول طلبش آمده بود در کوچه‌های کوفه او را گرفتند روز تاسوعا از او پرسیدند اینجا چه‌کار می‌کنید گفت من اهل شام هستم آمده‌ام مغازه طرف بسته است فرمانده می‌گوید امیر ابن زیاد گفته است همه را اعدام کنیم برای اینکه عبرت دیگران شود او را اعدام می‌کنند. این را سنی نوشته است. یابن رسول‌الله من فکر می‌کنم شما در رکاب شما به‌سوی احباب که منطقه سکونت قبیله تی و دامنه کوه‌های سر به فلک کشیده است اگر این قبیله تی را برای شما معنی کنم اگر کسانی از مرز خانقین عراق قصر شیرین آنجا را منطقه تی گویند تره ماه بن عدی می‌گوید برویم به منطقه تی آنجا کوهستانی است حرکت کنیم زیرا این منطقه آن‌چنان از امنیت برخوردار و از تعرض دشمن به دور است که در طول تاریخ قبیله در مقابل سلاطین اسان، اسان دست‌نشانده‌های عربی بودند که در عراق حکومت می‌کردند برای ساسانیان و همه سفید و سیاه مقاومت نموده و به جهت وضعیت جغرافیایی ویژه‌ای داردکه هیچ دشمنی به این منطقه دست نیافته گذشته از موقعیت جغرافیایی اگر شما ده روز در این منطقه توقف کنید تمام افراد قبیله تی سواره یا پیاده به یاری شما خواهند شتافت و من خود تعهد می‌کنم که بیست هزار شمشیر به دست و شجاع از قبیله‌ام را به یاری تو برانگیزم که در پیشاپیش شما با دشمن بجنگد تا هدف و برنامه شما روشن شود. دقت کنید امام اینجا هنوز حر را ندیده است ما نمی‌دانیم در اینجا آیا امام ماجرای معلوم نیست تره ماه بن عدی کجا با امام ملاقات کرد میدانیم در راه عراق بوده است ولی نمی‌دانیم آیا خبر کشته شدن مسلم را خبر دارد یا نه؟ از آن جمله ابتدایی که می‌گوید من دیدم که مردم بیرون شهر مدام مسلح می‌شوند می‌توانیم احساس کنیم که امام از ماجرای مسلم آگاه شده است؛ اما جواب می‌دهند خدا به تو و افراد قبیله‌ات جزای خیر بدهد در میان ما و مردم کوفه عهد و پیمانی بسته‌شده است و در اثر این پیمان امکان برگشت برای ما نیست تا ببینم عاقبت کار ما با آن‌ها به کجا بیانجامد این دلیل حرف من نیست؟ نویسنده محترم در زیر گفتند که این اصلاً معنی نمی‌دهد جز این‌که ما بگوییم امام در فکر شهادت بوده است معنی ندارد امام بگوید من عهد و پیمان‌دارم عهد و پیمان شکسته شده تمام‌شده است. من نظرات خودم را گفتم می‌خواستم بحث تحقیقی با شما صحبت کنم از دیدگاه من این‌ها همه منطقی است امام همین حرف را می‌زند اما از دیدگاه بعضی از نویسندگان امام دنبال شهادت بوده است و دنبال این است که برود در کربلا به خاطر این‌که در علم غیب خدا هست که در کربلا شهید می‌شود این کل بحث این کتاب است شخص من دوستان این را نمی‌پذیرم من می‌گویم فردا بحث کوفه پس‌فرداشب بحث علم غیب را مطرح می‌کنم ببینید امام چقدر دقیق می‌دانسته است بعد بینید که قابل‌جمع است یا نیست؟
امام حسین (ع) در روز عاشورا قبلاً گفتم شب عاشورا یک اتفاقی می‌افتاد یکی از اصحاب از ترس اینکه مبادا شبانه آن‌ها شبیخون بزنند می‌رود میان چادرها گشت‌وگذار کردن که مبادا از پشت کسی حمله بکند می‌رود می‌بیند آنجا حضرت عباس (ع) ایستادند سلام می‌کنند وقتی به حضرت عباس سلام می‌کند حضرت جواب می‌دهد می‌گوید اینجا چکار می‌کنی می‌گوید من در فکر این بودم که دشمن نیاید حضرت فرمودند من اینجا هستم که وجودم در اینجا یک آرامشی به خیمه‌ها بدهد فردا شبش بفهمید چه خبر بوده یعنی امشب همه آمدند یک تکیه‌گاهی دارند حضرت عباس با آن قد رشیدش را می‌بینند پشت خیمه‌ها خیالشان راحت است این بزرگوار چون تشریف دارند هیچ‌کس به خیام حمله نمی‌کند می‌گوید در همان حال دیدم که حضرت عباس رفتند به‌طرف خیمه‌ای صدای حضرت زینب را شنیدم دیدم حضرت زینب به امام حسین می‌گویند آیا به همین افرادی که اطرافتان هستند اطمینان داری برادر؟ همه تو را تنها گذاشتند به این‌ها هم اطمینان دارند مبادا اینان هم تو را دست‌بسته تحویل بنی‌امیه بدهند و بنی‌امیه بر تو قدر کند همان‌طوری که به برادرمان امام حسن قدر کردند امام حسین تا جواب بدهند این بنده خدا از خود بیخود شد می‌رود اصحاب را صدا می‌کند زهیر چرا نشستی مسلم بن؟؟ چرا نشستی حضرت زینب به برادرش این را گفتند می‌آیند پشت این خیام و همگی با هم امام حسین (ع) و زینب کبری را صدا می‌کنند حضرت زینب داخل خیام این سخنان را می‌شنوند می‌ایستند رجزهای عجیبی می‌خوانند حکمتش را بدانید در روز عاشورا تا وقتی‌که اصحاب بودند یک نفر از اهل‌بیت را نگذاشتند بروند جلو این‌طور نبوده است که امام حسین (ع) بگویند شما بروید خودتان را به کشتن بدهید بعداً اهل‌بیت ما این‌ها آن شب عهد و پیمان بستند که تا جان در رمق دارند در راه امام حسین (ع) بگذارند همه که کشته شدند بعد امام حسین (ع) و اهل‌بیتش هر کاری می‌خواهند بکنند لذا همه اصحاب کشته شدند. در این کتاب قیام حسینی مال جناب آقای قزوینی است این داستان را ایشان از روی مدارک معتبر نقل کرده است گفته هنگامی‌که اصحاب همه کشته شدند اولین کسی که آمد به‌طرف حضرت علی‌اکبر بود آمد جلو که پدرم این سینه‌ام تنگ‌شده بعداً که حضرت علی‌اکبر به شهادت رسیدند و بعد قاسم به شهادت رسید اهل‌بیت طاقت نیاوردند لذا 5-6 نفر باهم حمله کردند عجیب رجزخوانی این‌ها را نوشته است در همه رجزخوانی یک جمله اساسی وجود دارد که ما فرزندان پیغمبریم به‌هیچ‌عنوان اجازه نمی‌دهیم عزت ما لگدکوب شود نمی‌شود که اسیر دست بسته و کت بسته شماها بشویم این‌ها در همه این رجزخوانی‌ها هست. یک جمله عجیبی درباره حضرت قاسم در این کتاب هست بچه 13 ساله است همین الان یک بنده خدایی که سینه‌زنی می کرده گفت بینید این 13 ساله است چقدر جثه دارد قاسم بن حسن ایشان نحیف هم بودند شمشیرش را نمی‌توانسته بلند کند لذا وقتی حرکت می‌کردند خط شمشیر روی زمین کشیده می‌شده چقدر می‌فرماید آن  من را نمی‌شناسید من فرزند حسن هستم سبت النبی المصطفی هذا حسین کل اسیر ال  این حسین است چگونه اسیر شماها قرار گرفته که  در میان مردمی گرفتارشده که ابرهای باران‌های ابری هم بهره آن‌ها نیست هیچ‌چیز ندارند هیچ شرافتی ندارند هیچ رحم و شفقتی ندارند یک بچه 13 ساله را نگاه بکنید چقدر بافهم و شعور حرف می‌زند بعد یک‌بار دیگر حمله می‌کند می‌گوید ای نفس من جزع نکن می‌دانی چرا؟ چون امروز روزی است که قرار است ما به بهشت برویم از دست رسول خدا یک جام شراب بنوشیم امروز روزی است که بهشتیان را دیدار می‌کنیم سپس جلو می‌آید هنگامی‌که به‌طرف لشکر می‌رود این به‌اصطلاح بند نعلینش یکی‌اش باز است خم می‌شود توجه نمی‌کند موقع بستن بند یک ملعون با نیزه عمود بر سر او می‌کوبد فریاد می‌زند یا اماه یا اماه می‌گویند امام حسین (ع) آن‌چنان با سرعت حرکت می‌کنند می‌آیند به‌طرف او، او را بغل می‌کنند ای فرزند برادر صبر کن امروز می‌روید پیش پیغمبر خدا همین‌الان پدرت منتظرت است ای فرزند برادر ناگهان امام حسین (ع) بی‌طاقت می‌شود شمشیر قاسم بن حسن را برمی‌دارد رو هوا می‌چرخاند چرا فرار می‌کنید ترسوها چرا با این بچه کاردارید من خودم ایستاده‌ام لذا جسد امام قاسم را می‌خواهد بردارد انقدر امام مصیبت‌زده است نمی‌تواند تنها بردارد لذا برادرانش عباس و برادران عباس می‌آیند جسد را می‌برند داخل خیمه‌ها زینب کبری نگاه می‌کند قاسم بن حسن خودش را روی این می‌اندازد.

 

×


برکاته. هدیه به پیشگاه مقدس امیرالمؤمنین و فاطمه‌ی زهرا (س) یک صلوات بفرستید. اللهم صلی علی محمد و آل محمد. ما در شب های گذشته اگر بخواهیم در یک جمله خیلی کوتاه خلاصه بکنیم که از دیدگاه بعضی از دانشمندان اسلامی، (ببخشید این صدا را یک مقداری اکو دادند این مخصوص به اصطلاح مداحان است ما جزو مداحان نیستیم. بله) اگر سوال بکنند که از دیدگاه بعضی از دانشمندان اسلامی یا عالمان دین علت مادی یا علت این دنیایی حرکت امام حسین چیست، تقریباً همه متفق القول هستند که عنصر امر به معروف و نهی از منکر بوده است. برای اینکه این امر به معروف و نهی از منکر را در جامعه برپا بکنند و آن حرکتی که گفتم مشروعیت، مشروعیت خلافت غاصب را برملا بکنند و بگویند که این مشروعیت مشروعیت حقیقی نیست و دروغین است. امام حسین از امر به معروف و نهی از منکر به این عنوان که من با حکومت یزید و بنی امیه که دارای یک سلسله خصوصیاتی هستند که این خصوصیات را شب‌های اول و دوم بررسی کردیم، من با این‌ها بیعت نمی‌کنم. پس امر به معروف و نهی از منکر برای اینکه در جامعه صدا کند این بوده است که امام حسین می‌خواسته است با آن‌ها بیعت نکند.گفتیم این علت علتی است که در همه جا تا روز عاشورا و لحظه‌ی شهادت پا برجا است. حضرت می‌فرمایند. حالا انشاالله می‌رسیم در روز عاشورا به صورت کامل من بررسی خواهم کرد. حضرت می‌فرمایند که به خدا قسم اگر مرا به اصطلاح بکشند و تکه تکه کنند من بیعت نخواهم کرد. این عنصر اصلی کار امام حسین است. اما امام حسین برای رفتن به کربلا از هنگامی که اعلام کرد که من بیعت نمی‌کنم پنج شش تا مرحله را عبور کرد یک مرحله از مدینه به مکه بود. یک مرحله از مکه به بعد است که خودش تقسیم بندی می‌شود. تا منزل زواله، بعد زواله و بعد روبرو شدن با حر. وقتی که با حر روبرو شد امام دیگر تصمیم دیگری نمی‌توانست بگیرد چرا ، چون حر به صراحت عنوان می‌کند که من دستور دادم که نه بگذارند شما برگردید نه بگذارم به طرف کوفه بروید. تازه حر یک جا تخطی از دستور هم کرد حواستان باشد. یک جا تخطی از دستور هم بوسیله حر صورت گرفت. به او دستور دادند هرجا امام را پیدا می‌کند همانجا توقف بکند. ولی روی به اصطلاح کشمکشی که با سپاه امام که اندک هم بودند خود حر هم هزار نفر بیشتر نبودند. در روایات هم اصلاً همه متفق القولند    ؟ 3:35 حتی زهیر بن غین به امام پیشنهاد کرد که یا بن رسول الله عده ی اینها اندک است. ما جنگاورتر از این‌ها هستیم کارشان را بسازیم. حضرت فرمودند من با کسی جنگ را شروع نمی‌کنم. یکی از بزرگترین افتخارات اسلام این جمله ای که دارم می‌گویم من کاری به آن چرند و پرند‌هایی که سنی‌ها بیان می‌کنند نداشته باشید. کتاب تاریخ اهل تسنن آکنده است از تحریفات خصوصاً چهره پیغمبر و بعد اهل بیت و علی (ع) را خراب کردن. این را شما بدانید یکی از افتخارات اسلام این است که ابتدا به جنگ را ما در پیغمبر اکرم هم نمی‌بینیم. پیامبر هرجایی که جنگید طی یک قراردادی طرف مقابل عهد شکنی کرد، طرف مقابل عهدشکنی کرد و پیغمبر اقدام به جنگیدن کردند. من این حرف را خیلی سال‌ها است دارم می‌زنم کار کردم روی آن که دارم این حرف را برای شما می‌زنم. هیچ جا پیغمبر ابتدا به جنگ نکردند. اگر چه که ما می‌گوییم پیغمبر ولایت تشریعی داشته. حق داشته این کار را بکند اصلاً جهاد ابتدایی مخصوص امام معصوم است ولی ما نداریم این کار را کرده باشد. در عاشورا امام حسین دو بار در لحظه‌ی جنگیدن قرار می‌گیرند. هر دو بار می‌گویند حق ندارید بجنگید. حالا یکی از آن اینجا بود با حر. یکی دیگر هم در خود عاشوراست، خود عاشوراست .شمر لعین می‌آید جلو که امان نامه بدهد به حضرت ابوالفضل العباس و برادرانش از ام البنین یکی از اصحاب می‌گوید همین جا یک دانه نیزه بگیرم کار این را بسازم. حضرت می‌فرمایند انی اکره ان ابدأ قتال، من کراحت دارم که جنگ را شروع کنم. آن ها شروع کردند بعد. جوانمردی اصلاً اساساً خیلی اساسی حالا خدمت شما عرض کنم که آن جریان حضرت مسلم هم امروز یک مقداری شاید به آن بپردازیم که: ان الاسلام قید فتک، این معنیش چیست واقعا قید فتک یعنی چه، انشاالله درباره‌اش صحبت خواهیم کرد. به هر حال من می‌خواهم بگویم این نکته را توجه داشته باشید که امام حسین (ع) وقتی با حر مواجه شدند دیگر نمی‌توانستند کار دیگری انجام دهند. از آن به بعد این است که حضرت مجبور است. ولی حضرت همان حرف‌ها‌ی قبلی خودش را دارد تکرار می‌کند. حر می‌پرسد چرا آمدید، می‌گوید این نامه‌ها است. مردم من را دعوت کردند می‌گویید برگشتند مردم، بر من ثابت بشود من بر می‌گردم، بگذارید من برگردم. حر می‌گوید من نمی‌گذارم. ببینید این ماجرای ؟6:20 حر و گفتگوی امام در مورد امام می‌گوید بگذارید من برگردم سه جا رخ داده. یک خود حر بن یزید ریاحی در همین داستان. دو در روز چهارم در مذاکره با عمر سعد در روز نهم در مذاکره‌ی بعدی با عمر سعد. در روز عاشورا حضرت امام حسین به سکینه این پاسخ را می‌دهد می‌گوید یا ابتی ارجعنا الی مدینه اب جدنا رسول الله (یک همچین چیزی است در عبارت). حضرت امام حسین می‌گوید: یا بنیت لو ترک القتالنا، اگر مرغ قتال را رها می‌کنند می‌رود می‌خوابد. نمی‌گذارند من برگردم. این را چهار بار حضرت  تکرار می‌کند. لذا کسانی که می‌گویند که حضرت فقط هدفش شهادت بوده با این حرف نمی‌خواند. لذا می‌گویم تحلیلی که من دارم خدمتتون عرض می‌کنم تلاش این تحلیل عالمان بزرگی مثل علامه مجلسی مثل بزرگانی که ما در زمان خودمان هم دیدیم این تحلیل بسیار بسیار منطقی است. چرا حالا خواهید دید هم جمع می‌کند جریانات عادی دنیا هم جمع می‌کند با آن تفکری که می‌گوید امام حسین از همه چیز خبر داشته حضرت از همه چیز خبر داشت. میدانست شهید می‌شود. کاملاً با این تفکر جمع می‌شود انشاالله شب های آینده بحثش را می‌کنیم. حالا ببینید من تا دیشب که آمدم می‌گویم با حر مواجه شدند خوب این سوال بوجود می‌آید واقعاً چند نفر در کوفه اظهار یاوری با امام حسین (ع) کردند. قرار است امروز درباره‌ی کوفه برای شما صحبت کنیم. من واقعیت مطلب یکسری از دوستان دیشب از من سوال کردند که آقا تا جمعه شب اگر زنده بودید و به اصطلاح توفیقی داشتید که بیان کنیم چه مطالبی می‌خواهید بیان کنید. گفتم من کوفه را بگویم یک بحث درباره‌ی خود حرکت امام از جریان حر تا خود عاشورا دارم دو شب می‌خواهم درباره‌ی علم غیب امام حسین، فقط امام حسین صحبت کنم. امام حسین می‌دانست کشته می‌شود. این را چگونه شما جمع می‌کنید با این نظریه‌ی ظاهری که من داشتم و بعد یک شب را بگذارم برای دروغ‌های اهل سنت در داستان عاشورا کلی خالی بندی کردند کلی دروغ گفتند برای چه کسی، برای اینکه یزید و این‌ها را توجیه کنند. خلاصه کلی دروغ گفتند آن دروغ ها  را برایتان یک شب بیان کنم شب آخر را هم بگذارم برای آن سوالاتی که تا الان هشت تا شده. هشت تا سوال مطرح کردند خانم‌ها و آقایان برای من اس ام اس کردند، کاغذ دادند. آن سوال ها را شب آخر انشاالله بررسی می‌کنیم.
 اما در مورد کوفه ببینید دوستان من همانطوری که یک شب یک تذکری دادم کوفه شهر معمولی نبود. شهر معمولی نبود. جناب نوح، نوح پیامبر در شهر کوفه امروزی به اصطلاح نخلستانی که خداوند به او فرمان داد که نخلستانی را بکارد می‌دانید در روایات ما هست که هسته خرما را جبرئیل از آسمان آورد و به حضرت نوح داد و به نوح گفت که این‌ها را بکار حضرت نوح این‌ها را کاشت. مجدداً از آن هسته‌ها، هسته‌های بعدی و نخلستان بسیار وسیعی را انجام داد. حضرت نوح 950 سال دوران رسالتش بود. یادتان باشد عمرش 950 سال نبود 1055 سال بود طبق روایات ما. یعنی 105سال نبی بود. رسول نبود. به رسالت برگزیده شد 950 سال نوح نبودیعنی حضرت نوح. یعنی تبلیغ کرد برای مردم بعد از 950 سال به هیچ نتیجه‌ی اندکی دست یافت. از وسط این دوره خدا دستور می‌دهد درخت خرما بکارد. این جا نخلستان حضرت نوح بود. در اینجا اتاقکی داشت در اینجا یک تنوری داشت تنور نان‌پزی داشت حضرت نوح در همین جایی که الان مسجد کوفه است. یک فاصله‌ی آنورتر مسجد سهله است. دو کیلومتر فاصله است از مسجد کوفه. در آن دو کیلومتری که فاصله آن از مسجد کوفه مسجد سهله است. در آن مسجد سهله جناب ادریس نبی منزلش آنجا بود محل عبادتش آنجا بود. لذا الان شما می‌روید می‌بینید مقام حضرت ادریس مقام حضرت ابراهیم در مسجد سهله مقام حضرت آدم. خدا دستور داد بیا اینجا عبادت کن. بعضی از زمین‌ها چرا اینقدر مهم شدند یک علتش عبادت انبیاء است. یعنی انبیاء عظیم‌الشان الهی می‌آمدند در اینجا عبادت مخصوصی می‌کردند خدا آنجا را به اصطلاح می‌گویند شرف المکان بالمکین، شرف المکان بالمکین یعنی اینکه آن مکین کی بود انبیاء بودند. انبیاء آنجا عبادت فوق العاده‌ای انجام می‌دادند. خداوند متعال آن مکان‌ها را مقدس اعلام کرد. این کوفه بوده است. طوفان نوح از کوفه شروع می‌شود همان‌ جایی که موقعی تنور بوده است آب بالا می‌زند اینقدر بالا می‌زند که اول کفار خندیده‌اند ولی بعد از مدتی دیدند آب همه جا را دارد می‌گیرد و لذا کشتی حضرت نوح برای این سامان ساخته شد. حتی ما در روایاتمان داریم که خلاصه آن کوهی که کنعان فرزند حضرت نوح آن فرزند کافر، گفت که من می‌روم تا آبی الی جبل یعس من الماء. کوه همین نجف است. راوی می‌گوید با امام صادق داشتیم حرکت می‌کردیم. آمدیم دیدیم که یک جایی بلندی. بلندی دارد. صفان جمال می‌گوید: آمدیم با امام صادق (ع) عبور کردیم حضرت فرمودند این همان کوهی است که الان نجف رویش قرار گرفته دقیقاً نجف روی این بلندی است این همان کوهی است که فرزند نوح گفت من می‌روم به او پناه می‌برم و آب آمد آن کوه را هم فراگرفت. لذا سابقه نجف خیلی طولانی است. کوفه خیلی طولانی است از این جایی که کوفه است. من خودم سوار تاکسی شدم به تاکسی گفتم کیلومترت چقدر است من را ببر حرم حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) و به او آن موقع این قسمت جلوی آن را نگرفته بودند. یعنی دقیقاً برد تا دم خیابان طوسی که با حرم حدود دویست متر سیصد متر بیشتر فاصله نبود. دقیقاً ده کیلومتر بود از مسجد کوفه از منزل امیرالمؤمنین که همان بغل مسجد کوفه ده کیلومتر تا نجف یعنی بفهمید امام حسن و امام حسین که جسد امیرالمؤمنین را برداشتند بردند به نجف و در نجف دفن کردند ده کیلومتر حرکت کردند شبانه تا برسند به آن نقطه که کاملاً قبر حضرت را از کوفه دور بدارند. در کنار نجف وادی السلام است. دیگر وادی السلام دیگر اظهر از این مطلب است. در روایت داریم حضرت ابراهیم عبور می‌کردند از اینجا آمدند گفتند این سرزمین‌ها مال کیست. مردم آن شهر گفتند این سرزمین‌ها مال همه‌ی ماست. حضرت ابراهیم گفتند من می‌خرم حتی در روایت است که زلزله زیاد می‌آمده، در آنجا زلزله زیاد می‌آمده. حضرت ابراهیم به محض اینکه وارد آن منطقه شدند مردم دیدند زلزله قطع شد. آمدند گفتن تو چه شخص عابدی هستی. اصلاً بیا اینجا زندگی کن ما همه‌ی امکانات را در اختیارت قرار می‌دهیم. از این منطقه نرو. حضرت ابراهیم گفتند من کار مجانی نمی‌کنم منت کسی را نمی‌پذیرم. لذا به من حساب بکنید. نقل شده است که صد هزار، صد هزار با پول آن موقع حضرت ابراهیم اینجا را خریدند یک پیشکاری داشت حضرت ابراهیم به حضرت ابراهیم عرض کرد که یا رسول الله آخر این زمین بی‌آب و علفی که هیچی از آن نمی‌روید و بیابان محض است شما پول به این مقدار را می‌دهید به این‌ها. فرمود که ساکت باش در اینجا اقوامی دفن می‌شوند که بلاحساب به بهشت می‌روند. در وادی السلام. کسی که در وادی السلام دفن بشود عذاب قبر ندارد. امکان دارد کافر باشد بعداً روز قیامت عذاب شود اما مومنی که در آنجا دفن بشود خاصیت حالا وادی السلام چیست. چشم برزخی ما برطرف بشود که ما بتوانیم عالم برزخ را ببینیم در همین وادی السلام بهشت برزخی است انسان‌ها که از دنیا می‌روند. آنی که مؤمن است می‌رود به بهشت برزخی. آنی که کافر است می‌رود در جهنم برزخی. بهشت برزخی در عالم برزخ چون عالم برزخ درست همین جاست. ببینید این جمله را خوب دقت کنید عالم برزخ همین جاست. من کافی است چشم برزخی من برطرف بشودکه بتوانم عالم برزخ را  همین الان بتوانم ببینم می‌بینم اینجا در عالم برزخ دارند یک کارهایی می‌کنند برزخی‌ها. دقت کردید چه شد برزخ همین جاست در منطقه‌ی وادی السلام محل بهشت برزخی است. مؤمنین در بعد از مرگ تا روز قیامت کجا هستند در وادی السلام هستند. که بهشت برزخی است جهنم آن کجاست در وادی حضر الموت در عربستان. درجنوب عربستان شمال یمن. آنجا به اصطلاح وادی ظلمات به آن گفته می‌شود و خیلی از ائمه (ع) به اصحابشان گاهی اوقات خواستند آن جهنم برزخی را نشان دهند یک چیزهایی نشان دادند مثل چی مثل اینکه مثلاً دیدند یک فردی را عذاب می‌کنند شدیداً و خیلی تشنه است خیلی تشنه. داد میزند به من آب برسانید می‌رود پیش امام صادق (ع) که یا ابن رسول الله اصلا یک چیزی که حالم بهم خورد. چه شده. دم راه آمدم این را دیدم حضرت یک لبخندی می‌زنند می‌گویند او را شناختی . گفتند نه. گفتند که او معاویه بود خدا لعنتش کند. از تو آب می‌خواست او را دارند عذابش می‌کنند در جهنم برزخی. دوستان فکر نکنید این‌ها روایت است. آیه قرآن است بروید نگاه کنید در سوره رعد قرآن می‌گوید که بر آل فرعون شب و روز عذاب می‌فرستیم یادتان باشد شب وروز مال عالم برزخ است. مال قیامت نیست. قیامت که ماه و این‌ها از بین رفتند دیگر شب وروزی حادث نمی‌شود. این استدلال ائمه است جایی که شما صحبت از بهشت و جهنم در قرآن می‌شنوید که در آن شب و روز وجود داشته باشد یعنی برزخ. در برزخ آل فرعون و خود فرعون عذاب می‌بینند و روز قیامت عذاب خیلی سخت‌تری می‌بینند این آیه قرآن است . صریح آیه قرآن. خلاصه ببینید چه جایگاهی عظیمی چه جایگاه به اصطلاح سطح بالایی است آنجایی که به عنوان نجف داریم صحبت می‌کنیم کوفه صحبت می‌کنی. کوفه الان در حقیقت یک جایی است مثل همین تهران شمرون ما یا تهران شهر ری .کوفه و نجف به همدیگرچسبیدند. نجف خیلی گسترش پیدا کرده آن دُرّ گرانبهایی که وسط نجف قرار گرفته وجود مقدس امیرالمؤمنین و بعد از آن هم وادی السلام است. قبر حضرت هود، صالح، از انبیاء در وادی السلام است. خود امیرالمؤمنین جایی که دفن شده به اصطلاح در کنار دست حضرت با یک فاصله‌ای حضرت نوح دفن شده در کنار او حضرت آدم دفن شده لذا شما وقتی که به زیارت امیرالمومنین می‌روید. می‌گوییم: السلام علیک یا مولا یا امیرالمؤمنین و الا وجیعیک آدم و نوح. دو تا کسانی که کنارت هستند. شش رکعت نماز برای امیرالمؤمنین در حالت زیارت می‌خوانیم. دو تا از آن برای حضرت آدم، دو تا از آن برای حضرت نوح، دو تا از آن برای امیرالمؤمنین. در حالی که در مشاهد متبرکه دیگر دو رکعت نماز زیارت وارد شده ولی پیش امیرالمومنین شش رکعت وارد شده. چرا چون به دلیل اینکه برای آن دو تا بزرگوار هم انجام می‌گیرد. امیرالمؤمنین وقتی به شهادت رسیدند قبر مبارکشان را وقتی که به امام حسن و به امام حسین فرمودند که فرزندانم فقط پشت تابوت را بگیرید جلو آن را کار نداشته باشید هرجاکه رفت رفت و می‌بینید یک سنگ سفیدی را آن علامتی است که جدم نوح برای من گذاشته است. بروید آن جا را بکنید به محض اینکه می‌کنند می‌بینند قبر آماده است و یک نامه‌ای موجود است که نوح نوشته است که این را برای عبد صالح بهترین وصی خدا علی بن ابیطالب حفر کردم و امیرالمؤمنین را در آنجا قرار می‌دهند. به هر حال خدمت شما عرض کنم که نجف، کوفه پر از تقدس است پر از تقدس است. این هم توجه داشته باشید الان در همه‌ی کتاب‌ها مراجعه می‌کنید می‌گویند که کوفه را درسال هفدهم هجرت یا هجدهم دعواست سرش. بعضی‌ها می‌گویند چهاردهم. سعد بن وقاص پدر عمر سعد لعین آن به اصطلاح بنا کرد. خوب مشکلی ندارد او بنا کرده باشد حواستان باشد ولی وقتی به آنجا می‌روند خدا هم دست تو کارهایی دارد. می‌گویند که ما یک کارهایی خودمان می‌کنیم خدا هم کارهای خود را می‌کند. یادتان باشد کفار قرعه می‌زنند. مریم می‌افتد به زکریا آیه قرآن را نگاه کنی. این‌ها معنا دارد. یعنی اگر اینجا در کتاب‌های تاریخ ببینید رفتند و ایستادند در وسط آنجا می‌خواستند شهر را بسازند. یک تیر عمر بن حریف می‌فرستد به یک منطقه ای می‌خورد می‌گوید این قسمت شمالی مسجد. یک تیر به طرف سمت راست می‌زند، یک تیر به طرف سمت چپ می‌زند، یک تیر هم به پشت. تیر هر جا می‌رود می‌شود مسجد. لذا زمین‌های خارج مسجد را بین قبایل تقسیم می‌کنند. کوفه راه می‌افتد اما کوفه چرا راه می‌افتد. هدف کوفه چه بوده است. چرا اینجا را می‌آیند در زمان عمر خلیفه دوم شروع می‌کنند اینجا را ساختن اینجا منطقه سوق الجیشی بوده است که به درد مبارزه هم با ایران می‌خورد هم بتوانند نیرو اعزام بکنند برای مبارزه در شامات و روم. مسلمان‌ها داشتند کشور گشایی می‌کردند در این کشور گشایی‌ها که یادتان باشد این کشور گشایی‌ها را سنی‌ها غالباً با افتخارات اسلام نام می‌برند. معذرت می خواهم این‌ها افتخارات اسلام نیست حواستان جمع باشد. خوب بررسی کنید می‌بینید این‌ها همان چیز‌هایی است که بعداً شبهات وسیعی به اسلام وارد شد سر همین کشور گشایی‌های عجیب و غریب بود.
 علامه امینی رحمه الله علیه، رحمه الله علیه در جلد ششم الغدیر مفصلاً بحث و بررسی کرده با مدارک خود سنی‌ها، که چقدر عمر کتاب سوزاند چقدر جنایت کردند عرب ها،  به دستور عمر در همین ماجرای کشور گشایی. فعلاً ما به اصطلاح به عنوان تشیع می‌دانیم که امیرالمؤمنین و ائمه (ع) به این افعال راضی نبودند. ولی اگر گاهی اوقات در مشورت‌ها حرفی می‌زدند چون بخاطر اینکه در مقابل امر واقع شده قرار گرفتند. حالا این بحث را کاری نداشته باشید چون خودش یک بحث خیلی مفصلی دارد. کوفه یک پایگاه نظامی می‌شود برای اینکه پایگاه نظامی شود یک سری از قبایل یمن که خیلی جنگجو بودند به آن‌ها می‌گفتند همدان. من گاهی اوقات دیدم بعضی از دوستان ما اشتباه می‌کنند می‌گویند همِدان. یادتان باشد همدان یک قبیله‌ای است در یمن. این همدانی ها اکثر آن‌ها هنگامی که به کوفه می‌آیند. قبلش زمان پیغمبر در یمن با حضرت علی ملاقات کرده بودند عده‌ای از آن‌ها گرایششان به حضرت علی بوده است. همین همدانی‌ها در واقعه غدیر با حضرت علی، چکار می‌کنند، بیعت می‌کنند. لذا این بیچاره‌ها کلی مقاومت می‌کنند جلوی ابوبکر. ولی همه‌ی آن ها شیعه نمی‌شوند. بعد که به کوفه می‌آیند بعدها که امیرالمؤمنین حکومتش را به آنجا می‌برد. همدانی‌ها جزء چی‌ها هستند، شیعیان هستند حالا می خواهم چه بگویم. ببینید بیست و سه – چهارتا قبیله نام برده‌اند که این قبایل چون جنگجو بودند و قبایل بسیار متحدی بودند. در زمان خلیفه دوم این قبایل را به آن ها با وعده‌ی اینکه غنایم که به دست می‌آید شما مستمری می‌گیرید. دقت کنید جمله چه شد. چرا چون در آن زمان یا یارو باید کشاورزی داشته باشد یا تجارتی داشته باشد. خلاصه مقرری کسی نمی‌گرفت. از زمان پیغمبر اکرم هنگامی که غنایم خیبر آمد پیغمبر مقرری تعیین کردند. چون مقرری تعیین شد برای عده‌ای از افراد که مقرری تعیین می‌شد خیلی برایشان جالب بود که به اصطلاح یک کاری، شغل در حقیقت آینده داری دارند. آن شغل آینده‌دار چیست. این است که من به عنوان یک نظامی در خانه‌ام هستم در کوفه هر موقع حکومت مورد نیازش باشد زن و بچه‌ام در خانه‌ی خودشان و زمین و باغات خودشان هستند من بلند می‌شوم می‌روم می‌جنگم و مقرری می‌گیرم اگر هم غنیمتی بدست بیاید به ما هم یک غنیمتی می‌دهند. لذا بسیاری از قبایل کوچ می‌کنند می‌آیند کجا به کوفه می‌آیند. تقسیم می‌کنند این کوفه را لذا کوفه می‌شود محل التقاط ملت‌های مختلف. لذا در کوفه شما مسیحی می‌بینید در کوفه یهودی می‌بینید در کوفه قبایل پست می‌بینید قبایل سطح بالا هم می‌بینید. قبیله‌ی مزحَج یا مزحِج هردو تا به اصطلاح ضبط شده است. این قبیله خیلی سطحش بالا است. همه‌ی آن‌ها پولدارند. هانی بن عروه از این قبیله است اما همین قبیله که از یک قبیله‌ای یک شاخه‌ای از این قبیله ازد است قبیله‌ی ازد. همین ازدی‌ها بعضی از آن‌ها انقدر نفهمند که شاید بگویم در آن زمان برایشان جوک در می‌آوردند. ازدی‌ها در جنگ جمل بعضی از آن‌ها می‌رفتند این پشکل ببخشید این جمله را اینطوری بکار می‌برم پشکل شتر عایشه را می‌گرفتند می‌بوییدند به خودشان می‌مالیدند به عنوان تبرک. حضرت علی (ع) هرچه به اصطلاح جنگیدند دیدند اینها خودشان را دارند به کشتن می‌دهند که یا اُماه یا اُماه، فدای اُماه‌ بشویم مادرمان بشویم مادر یعنی منظور زن همسر رسول خداست و فلان این حرف‌ها. که امیرالمؤمنین  فرمودند تا آن شتر پی نشود و عایشه شترش به زمین نیفتد جنگ پایان نمی‌گیرد. رفتند محمد حنفیه را گفتند پسرم تو بلند شو برو داستان معروف است که چرا حسن و حسین را شما نمی‌گذارید بروند. فرمودند که تو پسر منی آن‌ها پسران رسول خدا هستند، آن‌ها پسران رسول خدا هستند. تو پسر منی تو اختیارت با من است آنجا پیغمبر هم حق و حقوق دارد. لذا همین که به حضرت علی، محمد حنفیه رفت موفق نشد. نتوانست برود جلو ترسید چون نیزه‌ها آمد. در همان لحظه یکهو امام حسن مجتبی نیزه را گرفتند با یک شمشیر زدند به لشکر که امیرالمؤمنین اول فریاد کردند که احبسو لعلا لا یم قتل، نسل رسول الله نسل رسول خدا خلاصه قطع نشود. جلویش را بگیرید. اما حضرت رفتند شتر را پی کردند و برگشتند. شجاعت همه‌ی ائمه یکسان است لذا این در جنگ جمل همین ازدی‌ها هستند. قبایل مختلف هفت دسته قبیله تقسیم بندی شده.
 ببینید آقایان من به همین دلیل این شب ها منبر فقط منبری نمی‌روم کتاب برایتان می‌آورم که ببینید که در کتاب هایی  هم چنین چیزهای نوشته شده ببینید این قبایلی که به اصطلاح در این بودم. چرا این بحث را می‌خواهم انجام دهم می‌خواهم یک بحث بسیار مهم برای شما انجام دهم چون ما یاد گرفتیم در جا برگردیم بگوییم این کوفی‌ها بی‌وفا هستند لا‌مصب‌ها نمی‌فهمیم که خلاصه چرا به اصطلاح کوفی‌ها بی وفا شده‌اند،یک. دو امام حسین نمی‌دانست این‌ها بی‌وفا هستند چرا می‌دانست چرا امام حسین به نامه‌های این‌‌ها وقع می‌گذارد. بعد حالا این ها آمدند هزارتا نامردی کردند کشتند بردند. فلان و فلان. می‌آیند پیش امام صادق (ع) می‌گویند کوفه خانه شیعه‌ی ماست در آخر الزمان کوفه خیلی نقش بازی می‌کند نقش اساسی بازی می‌کند. این کوفه حالا من نقشش را اگر فرصت کردم یک جایی برای شما در می‌آورم آنجایی که خلاصه لشکرها با همدیگر گره می‌خورند در آخرالزمان کوفه است. صفیانی می‌خواهد آنجا را نابود کند. قبر امیرالمؤمنین را از بین ببرد. آنجا مقاومت بزرگی می‌کنند وخلاصه با اینکه کشته‌های فروانی می‌دهند از علایم بسیار نزدیک ظهور است. این در روایات ما موجود است. کوفه کوفه است خلاصه. کوفه جایی است که خلاصه شیعیان متمرکزند اگرچه دشمنان هم متمرکزند. گوش بدهید جمله چه شد. فکر کنید یک شهر دارید شما 50 هزار نفر از این 50 هزار نفر، ده هزار تا شیعه خالص دارید شما. ائمه این شهر را رها می‌کنند. یک به اصطلاح چراغ برای ائمه روشن می‌کنید شما رهایت می‌کنند. امکان دارد به اصطلاح یک جوانمرد که ائمۀ ما فوق جوانمردان هستند به آن‌ها یک محبت کنی تو را رهایت کنند. لذا کوفه با وجود همه‌ی این مشکلات تعداد زیادی طرفدار امام امیرالمؤمنین دارد. ببینید این قبایل را آمدم گفتم . گفتم قبایل کنانه و هم پیمانانش این ها آمدند در یک منطقه ای که به آن می‌گویند اهل العالیه در کوفه‌ی آن زمان متمرکز شدند. قبیله بزرگی هستند. دو: هفت دسته هستند. من هفت دسته را دارم می‌گویم از قبیله‌ی قباع و غصان،  حالا غصانی ها چه کسی هستند. قبل از اینکه اسلام به آنجا بیاید یک به اصطلاح سلطنتی در همین کوفه‌ی آن روزی شکل می‌گیرد که این سلطنت، سلطنت لَخمی‌ها است لُخمی نخوانید. لَخمی‌ها است این ها عرب بودند. ساسانیان برای اینکه این عرب‌های راهزن نیایند سرحدات آن‌ها را مورد تعرض قرار دهند این غصانی‌ها یا در حقیقت لَخمی‌ها را بر می‌دارند اسم پادشاه آ‌ن‌ها هم بوده بشیر بن مُندر یا بعضی ها گفتند که به اصطلاح نعمان بن مندر دوتا اسم هردوتا وارد شده، این فرد را پادشاه می کنند سلسله اش را برسر کار می آورند، چرا، که جلوی راهزنای عرب را بگیرند، درحقیقت این تو سرحدات، سرحدات ساسانیان آن موقع با عربها، لذا ببینید این قواء و قسانیه ها و بجلیها و خشمیها و حضرالموتیها همه شان اهل عربستان بودند اینها کوچ کردند آمدند کجا؟ توی کوفه اینها ماندند بعد مسلمان شدند اولین جایی هم هست که به اصطلاح مسلمانها تصرف کردند. نبرد قادسیه می خواسته صورت بگیره این تازه مسلمانها گفتند آقا به ما به اصطلاح مأموریت بدید ما انجام می دهیم. لذا در نبرد قادسیه این گروه دوم خیلی فعال بوده که باعث چی می شود ، شکست ایرانی ها می شود. قبیله بعدی مزحِج و حمیر و حمدانه اینها همه شان یمنی بودند . مِزحجی که گفتم جناب هانیه ابن عروه از آنهاست وقتی هانی را دستگیر می کرد اینها چهارهزارنفر می ریزند (خدمت شما عرض کنم ) دارالخلافه را چکار می کنند، می گیرند ، گروه چهارم تمیم و رباب از تیرۀ مُزَر، مُزَر اصلاً اهل مدینه بودند اینها چون به اصطلاح اهل مدینه و مکه بودند و چون از قریش بودند آنجا وضعشان، یادتان باشد قبیلۀ تین از قبیله های پست قریش بوده و شگفت انگیز این است که ابوبکر از قبیلۀ تین بوده دیگه، که ابوسفیان می آید به حضرت علی می گوید چقدر خاک برسر شدیم ما که خلاصه یک فردی از قبیلۀ تین بیاید خلیفۀ ما بشود. می گوید دستت را بده بیعت کنیم ابوبکر را بزنیم کنار، حضرت چون می دانست نیت این نفاق است و می خواهد جنگ داخلی راه بیفتد لذا بیعتش را قبول نمی کند.
 قبیلۀ پنجم یعنی گروه پنجم اسد و قطوان و محارب و نمِر اینها که بهش می گفتند تیرۀ بَتر بن واعف (من اسم این بتربن واعف ؟ 32:01 که به گوشم می رسد دلم یک کم می لرزد) بدانید سرهای شهدای اهل بیت را این بتربن واعف های نامرد کثیف پیش ابن زیاد و یزید می آورند. درباره اش صحبت می کنم که این قبایل چقدر سبقت جستند، کی سر کی را ببرد. و هم دعواها کردند در عصر عاشورا که سرها را چگونه بین خودشان تقسیم کنند. آخرش عمر سعد لعین خلاصه به یک نتایجی می رسد خلاصه اینها را آشتی می دهد و سرها را تقسیم می کند. خود تقسیم سرها در کتابهای تاریخی وارد شده مفصل. گروه ششم ایاد و اک و و عبدالقیس که اینها فارس بودند ایرانی بودند، که زمان ساسانیان آمده بودند در کوفه ، در اطراف کوفه زمین هایی داشتند، بعد مسلمان می شوند درحالی که ایرانی بودند و در کوفه باقی بودند و گروه هفتم در کتب تاریخی اثر روشنی از آنها گفته نشده ولی گفتند هفت گروه بودند بعضی ها گفتند که این گروه هفتم همان طایفه طی ای بودند که در انبار زندگی می کردند که اینها کوچ کرده بودند آمده بودند کوفه، حالا همه این حرفها را چی می خواهم بزنم به شما ببینید این هفت گروه یک جوری تقسیم بندی کرده بودند که هیچ کدامشان نتوانند کودتا بکنند کودتا یعنی چه آقایان؟ یعنی ارتش نظامی قدرت بگیرد بیاید دولت مرکزی را نابود کند، یک جوری اینها را سرهم بندی کرده بودند و سعدبن وقاص این کار را کرده بود، اینها را یک جوری تقسیم بندی کرده اطراف کوفه همین این خواست قیام کند آن گروه می دانستند به کدام عشیره بگویند که به جانش بیفتد. یکی از کارهایی که بنی امیه انجام دادند چی بود؟ آمدند عشیره های شیعه را تو تقسیم بندی جدید انداختند به جان عشیره های سنی یعنی سنی را انداختند به جان آنها که شیعیان همیشه در ضعف باقی بمانند نتوانند از جا بلند شوند. زمان امیرالمؤمنین، امیرالمؤمنین آمد به همۀ اینها به یک چشم نگاه کرد، یعنی چی، گفت همۀ شما شهروندان حکومت ما هستید جالبه امیرالمؤمنین به همۀ این قبایل یک حقوق می داد. یک جمله ای از امیرالمؤمنین توی نهج البلاغه است برای یکی از اصحابشان نامه نوشتند می گویند نمی بینی وضع کوفه چقدر از لحاظ اقتصادی خوب شده ، والعیشُ راضیا، عیش یک جوری شده که همه راضی اند نمی بینی الان وضعیت اقتصادی خلاصه چقدر شکوفا شده در زمان من، جنگها بوده ولی با این وجود امیرالمؤمنین چکار کردند؟ آمدند اولاً عدالت برقرار کردند دومین نکته رانت به اصطلاح درحقیقت، من صحابی رسول خدا هستم باید بیشترپول بگیرم، همه را قطع کردند ،همه را قطع کردند. لذا از همین قبایل ( گوش کنید جملۀ مهمش اینجاست) از همین قبایل یک عده ای شیفته امیرالمؤمنین شدند.
 حالا می خواهم این جمله را بگویم یک اصطلاح تاریخی بوجود آمد این اصطلاح تاریخی معروف است به شیعه عراق دوستانی که می خواهند مطالعه بکنند دربارۀ شیعۀ عراق، آقای رسول جعفری یک کتابی دارد به نام سیره ائمه علیه السلام ، توی مقدمه این کتاب ایشان مفصلاً بحث کرده اند یادتان باشد شیعه عراق یک اصطلاح است. دوستان توجه داشته باشید الان من که می گویم شیعه با شیعه عراق تفاوت می کند. این اصطلاح در شیعیان عراق در طول تاریخ خیلی تحولات داره من بخواهم وارد این تحولات بشوم باور کنید یک پنج شش تا منبر لازم دارم تا توضیح بدهم برایتان، فقط این را بدانید شیعیان عراق ابوبکرو عمر را به عنوان خلیفه بعد از پیغمبر قبول داشتند اما همه شان معتقد به این جمله بودند: علی (ع) بر اولی و دومی از لحاظ فضیلت، فضیلت بیشتری دارد اگر بخواهیم بگوییم در کوفه و اطراف کوفه صدهرار نفر بودند، هشتاد هزار نفر اعتقادشان این بود (این را روی هوا نمی گویم فکرنکنید این هشتادهزارنفر را همینطوری گفتم، نخیر توی کتابهای تاریخی آمدند تقسیم بندی همین قبایل را گرفتند که اگر با این مفهوم بگیریم ببینید یارو سنی است اما علی بن ابیطالب و امام حسن و امام حسین و اهل بیت را اینها می دانستند و می گفتند اینها فضیلت شان بر اینها بیشتر است حالا توی تحولات تاریخی چه اتفاقاتی می افتد بشنوید شما همین جوری من فقط سرتیترهایش را می گویم دوستانی که دوست دارند تحقیق کنند، اینها بعداً یک نظریه ای درست می شود در بین اهل سنت، به نام نظریه افضلیت امام ، افضلیت امام ریشه اش از شیعه عراق، شیعیان عراق یک مصطلح دارند صحبت می کنند آن زمان یعنی در سال هشتادوپنج تا صدوچهل نظریه افضلیت امام مطرح می شود ریشه هایش مطرح می شود ولی اولین کسی که نظریه افضلیت امام را مطرح می کند کیه؟ شگفت انگیز است،کیه به نظر شما ، شماهایی که در جلسۀ ما هستید باید جواب بدهید، کیه آقا ؟ مأمون خلیفه عباسی ، ؟  اذعان می کرد که حضرت علی افضل است ؟  ، این نظریه نظریۀ مأمون خلیفه عباسی است که جزو معتزله بود ذره ذره می آید جلو می آید جلو، می شوند زیدی مذهب زیدی مذهبان از نظریه شیعه عراق استفاده می کنند قبول داشتند حضرت علی خلیفه بعد از پیغمبر است، ولی چی می گفتند؟ می گفتند امامت مال حضرت علی است حکومت مال اولی و دومی. این نظریه زیدی های قرن سوم و چهارم است می آید جلو، می آید جلو می رسد به هَرات یا هِرات به قول خود افغانها می شود نظریۀ ائمۀ اثنی عشر ، سنی های اثنی عشری به آنها گفته می شود خیلی عجیب است، سنی است ولی اثنی عشری است.
 کتاب نوشته دوازده امام از اول تا آخر می خوانی اصلاً نمی فهمی از کجا می فهمی سنی است، توی مقدمه کتاب قبل از اینکه شروع بکند : وصلاه وسلام علی سهبه ابابکرا و عثمانا و شروع کرده به تعریف کردن از آنها، که آنها بزرگوارانی بودند در راه اسلام تلاش کردند اما ائمه دوازده تا هستند. یعنی مرجعیت علمی دارند اینها می شود سنی های اثنی عشری که این سنی های اثنی عشری توی یک جایی با صفویه گره خوردند در شمال خراسان، یک داستان خیلی مفصلی دارد من خیلی خلاصه گفتم این نظریت افضلیت مال کی هاست ؟ شیعیان عراق یعنی ببینید بنی امیه با عراقی هایی طرفند به آنها پول می دهند که   اِلابِلا برو فلان کار را انجام بده برای من، این پول را می گیرد می رود هزار تا جنایت می کند اما توی دلش که نگاه بکنید علی بن ابیطالب از عمر و ابوبکر باتقوی تر بود. گرفتید جمله را، بعد این ماجرا سوءاستفاده شده در زمان حاضر. وهابی های عربستان صعودی می گویند: من قتل الحسین؟ چه کسی حسین را کشت؟ شیعیانش کشتند. ما جوابمان چیه، می گوییم بندۀ خدا این اصطلاح است کجا این شیعیان بودند اینها محبان بودند، اگر اینطوری باشد، اگر اینطوری باشد محبان حضرت عیسی هم عیسی را کشتند که مشکلی نداره، اگه اینطوری باشد بسیاری از بزرگان دینی شما، سنی ها کشتنشان عثمان را کی کشت؟ ما کشتیم یا سنی ها کشتند، طرفداراش کشتند دیگه، اگر اینطوری می خواهیم حرف بزنیم اینطوری که نبوده که ، شیعیان عراق یک مصطلح بوده اصطلاح بوده اینها تمایلشان این بوده می گفتند علی بن ابیطالب بین انتخاب  بین علی و معاویه ، علی فضیلتش بیشتر بوده است. تمایل داشتند.
 گوش بدهید . ولی امیرالمؤمنین که وارد این شهر می شود دوروهایی را توی این شهر پیدا می کند که یک گروهند اینها، هزاروخرده ای نفرند، به اینها می گویند شرطط خمیص یا شرطط الخمیص هردوتا وارد شده ، من دیدم بعضی از کتابها گفتند با به اصطلاح ش که با ضمه شروع می شود بعضی ها گفتند با فتحه است، شرط یعنی چی؟ یعنی شرط و شروط می گذارند اینها یک عده ای بودند دوزاریشان افتاد حضرت علی وارد مدینه شدند شروع کردند پرده ها را برای بعضی ها بالا زدن، اینها فهمیدند ای بابا سرمان را کلاه گذاشتند ابوبکر وعمر، خدا لعنتشان کند، امیرالمؤمنین مظلوم، این همه سال تو ساکت بودی یا امیرالمؤمنین، توی جنگ جمل جانانه مبارزه کردند بعد از جنگ، اسبق ابن نباته می گوید این را ، می گوید ما آمدیم پیش حضرت علی، چندنفر بودیم اسم می آورد، عمربن حمق، ابودجانب، خیلی ها بودند، خیلی ها بودند رِشد هجری، حجربن عدیب، اینها همه بودند آمدیم پیش حضرت امیرالمؤمنین گفتیم یا امیرالمؤمنین ما با شما می خواهیم یک قرارداد ببندیم، امیرالمؤمنین گفتند قرارداد چی ؟ گفتندیا امیرالمؤمنین می خواهیم از این لحظه به شما عهد ببندیم علاوه بر بیعتی که به شما کردیم که: هربن لمن حاربکم سلم لمن سالمکم عدو لمن آداکم، این شرط ماست هرچی شما بگویید ما اجرا می کنیم اصلاً فکر نمی کنیم درسته یا غلط است، هرچی شما بگویید، امیرالمؤمنین فرمودند که خدا خیرتان بدهد چی در مقابلش می خواهید، گفتند یک چیزی یا امیرالمؤمنین ، آقایان به خدا این طی را بیایید با امام زمان هم بکنید، یک چیزی از شما می خواهیم  شما ضمانت کنید روز قیامت ما را وارد بهشت کنید، ما را رها نکنید امیرالمؤمنین گفتند عهد را می بندم، رسول خدا هم شاهد، شد شَرطط الخمیص یا شُرطط الخمیص، خمیص در آن نظام به لشکر هزار و پانصدنفر می گفتند خمیص، هزاروپانصد نفر بودند. اینها شاهکارهای به اصطلاح شیعیان عراق بودند این شیعه ( این را بگویم به شما) کمیل بن زیاد نخعی است (به خدا قسم به نظر من حالا باور کنید این حرفی که دارم می زنم) اگر کمیل بن زیاد نخعی بیاید جلوی ما حرفهایش با ما خیلی فرق می کند. این شیعه، شیعه است یعنی چی، از لحاظ اعتقادی نه از لحاظ عملی ما شیعه نیستیم یقیناً من نیستم به شماها جسارت نمی کنم. ما محب هستیم شیعه به آن مفهومی که از لحاظ اعتقادی می خواهید بگیرید، تو کوفه هزارنفر خیلی زیاد هست ، هزارتا فرهیخته این جامعه را دگرگون می کنند، خدا شاهد است توی همین زمان هزارتا، پنج هزارتا فرهیخته ایران را جابجا می کنند، توجه داشته باشید خیلی است. امیرالمؤمنین اینها را ساخت در عرض پنج سال، ساخت. لذا شیعه خانۀ امیرالمؤمنین شد یک عده ای محب بودند لذا ببینید من این جمله را بگویم به شما، تو روز عاشورا بسیاری از اینها امام حسین را کشتند ولی اشکشان می آمد پایین، بی شرف ها را نگاه کنید چه وضعیتی دارند من این بی شرف ها را می گویم واقعاً اینطوری است اوضاع و احوال. لذا امام حسین اگر می خواهد اتمام حجت بکند با کی باید اتمام حجت کند؟ با همین اینها ، کسانی که ادعایشان بیش از عملشان است ، حرف من اینجاست ، ادعایشان بیش از عملشان است.
 حالا توی این عده ای که ما داریم تقسیم بندی کردیم توی این قبایل، توی این قبایل خوارج وجود دارند . خوارج چی ها هستند ؟ خوارج امیرالمؤمنین را کافر می دانستند، امام حسن مجتبی را نیزه می زنند توی نبرد موصل یا انبار ، نیزه می زنند می گویند اشرکت یا حسن کما اشرک ابوک، حسن تو شرک ورزیدی همانطور که پدرت علی بن ابیطالب شرک ورزید. این ها این تیپی اند این خوارج برای دشمنی با امیرالمؤمنین حاضرند حتی با یزید بیعت کنند همین خوارج گاهی اوقات می آیند این طرف گاهی اوقات می آیند آن طرف. تو همین اهل کوفه یک سری افرادی وجود دارند که طرفدار بنی امیه هستند. من یک داستانی برای شما بگویم خیلی جالب است این داستان را در کتابهای تاریخی آوردند. من که کتاب را باز می کنم می خواهم اسم طرف را اشتباه نگویم چون خیلی مهم است . راوی می گوید آمدم پیش حضرت علی (ع)، گفتم: یا امیرالمؤمنین ، حضرت علی برای این که به بعضی از اصحابشان نشان دهند من امامم، من بعد از رسول خدا همه چی در اختیارم است ، می آمدند (و خدمت شما) خالد بن عرطفه،عرطفه با عین است، ط دسته دار، خالد بن عرطفه ، می گوید آمدم توی مسجد کوفه دیدم حضرت ، جمعیت موج می زند نشستند، گفتم یا امیرالمؤمنین خالدبن عرطفه کشته شد، می گوید حضرت سرش را انداختند پایین، گفتند امکان ندارد. امکان ندارد کشته شده باشد. گفتم یا امیرالمؤمنین این حرف را نزنید افرادی آمدند به چشم دیدند خالدبن عرطفه سر از بدنش جدا شد. می گوید حضرت فرمودند که به خدا قسم به من دروغ گفته نشده و من هم دروغ نمی گویم خالدبن عرطفه کشته نشده و از این در، به در مسجد اشاره کرد، با پرچم ضلالت داخل می شود. حضرت علی از این حرفها زیاد دارد، لذا اهل کوفه خیلی هایشان بعد از امیرالمؤمنین ایمان می آورند که حضرت علی ولی خدا بود. تو تاریخ داریم، راوی می گوید من تعجب کردم بابا این همه خبر آنوقت خالدبن عرطفه کشته شده، حضرت فرمودند امکان ندارد با پرچم ضلات می آید. این گذشت امیرالمؤمنین شهید شد. 
تو ماجرای امام حسن مجتبی که صبح صورت گرفت معاویه آمد وارد شود یک پیش قراول آمد دیدم از همان در خالدبن عرطفه پرچم دستش است پرچم بنی امیه ؟47:3 می گفت عده ای نشسته بودیم یاد آوردیم همه مان گریه کردیم برای امیرالمؤمنین که چی ها به ما می گفت. ببینید فردی به نام حَجربن عدیب ، حُجربن عدی هم وارد شده، عَدی هم گفتند ولی به نظر می رسد الان عراقی ها و عرب ها با همدیگر می گویند عُدی قُصی ، بعید است عَدی باشد من هم بعضی اوقات بکار می برم چون بعضی جاها نقل شده این ماجرا، حُجربن عدی یا حَجربن عدی در زمان معاویه اعدام شد، جرمش چی بود؟ تبلیغ حضرت علی ( ع) می کند، کی اعدام بکند؟ زیادبین ابیه ، زیادبن ابیه پدرش معلوم نبوده کی بوده معاویه برای این که او را جلب کند طرف خودش و بتواند از امکانات او استفاده کند می گوید بابای این کیه؟ ابوسفیان است متأسفانه، تو کشور اسلامی بگوید بابای ما زنا کرده است این با برادر ماست. تا یک مدتی برادری می کند. یزید چون از پسر زیاد بدش می آمده حالا علت بد آمدنش را شبهای بعد می گویم، زیاد زیر بار ولایت عهدی یزید نرفت، لذا معاویه مسمومش کرد کشتش. به زیاد گفتند پررویی کنی یک بار دیگر برمی گردی می شوی زیادبن ابیه می شوی عبیداله بن زیاد بن ابیه، پررویی نکن. اینها هم به خاطر اینکه آن ماجرای شرفشان را از دست ندهند دست به قتل امام حسین زدند که تقرب بجویند و نامه بگیرند که خلاصه کارتمام است ما خلاصه از ابوسفیان هستیم.
 گوش بدهید جملات را ، زیادبن ابیه پدر عبیداله بن زیاد لعین ، وقتی می خواهد حجربن را عدی را بفرستد برای معاویه به بزرگان شهر جمع می کند می گوید یک نامه بفرستید اعلام بکنید شهادت بدهید که این آدم خلاصه دارد توطئه می کند و از اسلام خارج شده، اینهایی که امضا می کنند، من لیستش را ببینید توی کتاب موجود، عمربن حریث، خالد بن عرطفه همینی که اسم آوردم، ابو بردبن ابو موسی اشعری پسر ابوموسی اشعری لعین، همه واقعاً عجب داستانی هم دارند، ذریت بعدها من بعد، قیث بن ولید، عبد الشمس بن مقیره ، اسحاق بن طلحه، موسی بن طلحه، بچه های طلحه همه شان می آیند گواهی می دهند ، اسماعیل بن طلحه، مُنزربن زبیربن عوام برادر عبداله بن زبیر، عمر بن سعد می آید امضا می کند . عماره بن سعدبن ابی وقاص، عماره بن اقوت بن محیط این همان کسی است که توی توطئه سوزاندن خانه حضرت زهرا باباش دخالت داشت، شِبِث بن ربعی، شبث بن ربعی داستان عجیب و غریبی دارد از خوارج بوده بعد از خوارج برمی گردد یکبار دیگر می آید اینجا امضا می کند. جالب است همین شبث بن ربعی برای امام حسین هم نامه می فرستد که یابن رسول الله ما دیگر پشیمان شدیم بیایید به شما کمک برسانیم. توی جنگ مسئول نخلستان بوده است. سربازان زیر دست او ضربه را زدند به حضرت ابوالفضل (ع)، حجاربن ابجربجلی که حضرت امام حسین در روز عاشورا گفتند حجاربن ابجر تو نامه ننوشتی که خلاصه برای من که بیا که: اَی انت سمار، میوه ها خلاصه شکوفه زده آماده ایم که تو بیایی استفاده کنیم ، گفت نه من نگفتم حضرت نفرینش کردند. عمربن حجاج زبیدی، شمربن ذی الجوشن که همه تان شمر را می شناسید و .... و یک لیست بیست و پنج نفره، بیست وشش نفره است. آقایان عجیب است همه آنها فرمانده هان لشکر هستند اینها کی هستند؟ عمریها هستند ، چی شیعیان عراق، اینها امویها و بعضی هایشان جزو خوارج بودند. ببینید تحلیلی که من گفتم کوفه را باید تحلیل کرد، این است، تو این کوفه شیعیان عراق هستند مردم به صورت عادی ، ببینید مسلم وقتی گیر می کند، وقتی می رود به آن زن می گوید که به من آب بده ، تا می فهمد مسلم است گریه می کند. حالا یک چیز جالب به شما می گویم، توی تاریخ هم نوشته شده، این آقای اسدحیدر،  دکتر اسدحیدر یکی از علمای عراقی البته کت و شلواری است ، کتاب خوبی نوشته دربارۀ امام حسین، در آنجا تحلیل کرده گفته : تو جنبه های تاریخی که ما بررسی می کنیم غالب زنهای کوفه علاقه مند بودند به امیرالمؤمنین، غالباً ، بیست و یک سال از شهادت امیرالمؤمنین می گذرد اما هنوز که هنوزه کوفه نسبت به امیرالمؤمنین و عبادت او و زهد او و تقوی او و عدالت او دارد ستایش می کند. بنی امیه آمده سرکار، چی کار می کنه به این قبیله رشوه می دهد به آن قبیله رشوه می دهد، و رؤسای قبایل را خلاصه تحت سلطه خودش می گیرد. شیعیانی که واقعی اند آن کسانی که شرطط الخمیص هستند، اندک اند، هزار و پانصد نفر دوهزارنفر بیشتر نیستند اینها همانهایی هستند که دلشان می خواست بیایند به امام حسین کمک کنند چه اتفاقی می افتد ، من فرداشب باز این را توضیح می دهم برایتان، ولی الان به صورت سرانگشتی می گویم دیگر وقتتان را بیشتر از این نمی گیرم . 
آن اتفاقی که می افتد این است امام حسین (ع) وقتی که می آیند به طرف کوفه، ابن زیاد اولین کاری که انجام می دهد می آید به این رؤسای قبایل که اسمشان عریف بوده ببینید ع ر ی ف ، عریفان ، عریف در زبان عرب یعنی کسی که سرشماری می گیرد این نظام سرشماری از زمان عمر و سعدوقاص برقرار می شود چرا، چون تعداد لشکریان را بدانند. بنی امیه، حضرت علی هم می بیند خوب سیستم خوبی است ادامه اش می دهد. در زمان معاویه این سیستم عرفا را عوض می کنند چکار می کنند، رؤسایی را برسر کار می آورند از همین ها که طرفدار بنی امیه باشند . لذا ابن زیاد تا وارد می شود که به هر عریف می گوید لیست افراد کل خانواده هایی که در کوفه هستند را برای من لیست کن. د ×



×


×


×


×


×
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×