دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جا نماندم

حالا که دیگر جا نماندم اربعین را

می‌بوسم از جان جای جای این زمین را

 

این خاک که این روزها بوسیده در راه

صحن کف پاهای یاری نازنین را

یک اربعین پس از تو بلا دیده خواهرت

برگشته‌ام به کرببلا یا اخاالغریب

بی تو دگر فتاده‌ام از پا اخاالغریب

قدّم ز غصه‌های تو شد تا اخاالغریب

بعد از تو نیست خیر به دنیا اخاالغریب

 

شعلۀ فراق

اگرچه شعله کشیدی تمام هستم را

دوباره لطف نگاهت گرفت دستم را

 

دلم گرفته برایت، چرا نمی‌خیزی؟

رسیده‌ام به کنارت، به پا نمی‌خیزی؟

 

اربعین

اربعین ای کاش میلیون‌ها نفر

با لباس مشکی و چشمان تر

 

با ظهور مهدی صاحب زمان

همچونان سیلی خروشان، بی امان

 

جامانده

آه از‌ این روزگار پر حسرت

آه از‌ این سرنوشت، آه از غم

باز دوری دوباره دلتنگی

بازهم بغض و گریۀ نم نم

آمد از شام بلا با حال مضطر، خواهرت

ای حسینی که تنت بر خاک و بر نی شد سرت

آمد از شام بلا با حال مضطر، خواهرت

 

خوب بنگر ‌ماجرای کوچه را در من ببین

مثل بابا دست من بسته، رخم چون مادرت

هرکس حسینی شد اسیر اربعین است

عاشق کماکان در مسیر اربعین است

از هر کجا باشد سفیر اربعین است

 

آه و دم مولا نباشد آدمی‌نیست

پس آدمیت سخت، گیر اربعین است

 

شد صفا شهر نجف، مروه شده کرببلا

خوب و بد پشت سر قافله راه افتاده

هر که شد عاشق‌ این سلسله راه افتاده

 

نامسلمان و مسلمان به حرم می‌آیند

هر زن و مرد ز هر فاصله راه افتاده

غمگین‌ترین صدا

نشسته‌ام به مزارت نه بر مزار خودم

سیاه پوش تو‌ام نه که سوگوار خودم

 

تو زیر خاکی و من خاک بر سرم ریزم

که سینه چاکی و من خاک بر سرم ریزم

قومی‌پیاده بر حرم یار می‌روند

ای حامیان مکتب هل من معین سلام

جاماندگان قافلۀ اربعین، سلام

 

قومی‌پیاده بر حرم یار می‌روند

حسرت کشان قبر‌ امام مبین سلام

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×