دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ازدحام زخم

بی‌تاب دوست بودی و پروا نداشتی

در دل به غیر دوست تمنا نداشتی

 

مادر! شنیده‌ام که تو در ازدحام زخم

جز ذکر یا حبیب به لب‌ها نداشتی

سهم

پسر ام بنین نقش زمین واویلا

شد شکسته سر او تا به جبین واویلا

 

مادرش نیست ولی فاطمه آمد به برش

خوانده سقای حرم را ز عنایت پسرش

صفحه به صفحه

به سر نعش تو از زندگیم سیر شدم

ای عصایم بنگر بی‌تو زمین‌گیر شدم

 

کار جنگیدن من بعد تو بی‌فایده است

من که با تو هدف نیزه و شمشیر شدم

والله ان قطعتموا یمینی

گردون چرا روی تو را قمر گفت؟

باید تو را از ماه، خوبتر گفت

 

اُمّ‌البنین بالید از این که: زهرا

در روز عاشورا تو را پسر گفت

مسجد وفا

دل داده‌ام به نغمه‌ی ادرک اخای تو

با من چه کرد شور برادر بیای تو

 

ای مسجد وفا بدنت، روی خاک‌ها

گلدسته است یا که دو تا دست‌های تو

منطق تاریخ

علّت رحلت ارباب کهنسال اینجاست

پیِ گودال مگردید که گودال اینجاست

 

علقمه منطق تاریخ به هم می‌ریزد

روضه‌ی خنجر و گودال از امسال اینجاست

 

سقّای طفلان

چرا ای غرق خون! از خاک صحرا برنمی‌خیزی؟

حسین آمد به بالینت، تو از جا برنمی‌خیزی؟

 

نماز ظهر را با هم ادا کردیم در مقتل

بُوَد وقت نماز عصر، آیا برنمی‌خیزی؟

 

سقّای تشنه

سقّای تشنه‌‌ای، همه عالم فدای تو!

بگْذار سیل اشک فشانم به پای تو

 

باران گریه‌های صمیمانه‌ی من است

تاوان تشنه ماندن اهل سرای تو

 

یک دو بیتی

دیده‌‏ام در کربلای دست تو

عالمی را مبتلای دست تو

 

کربلا این ‌قدر شیدایی نداشت

بی‌تو و بی‌ماجرای دست تو

 

امیر دلیر

 

میان ماه بنی‌هاشم و مه تابان

تفاوت است ز حدّ وجوب تا امکان

 

مه سپهر شود گاه بدر و گاه هلال

ولی نمی‌رسد این بدر را دمی نقصان

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×