دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آب از سرم گذشت

کم کم غروب شد، همه رفتند خانه‌ها

پشت سرم چه زود درآمد بهانه‌ها

 

کم کم غروب شد، همه در کوفه جا زدند

در کوچه‌ها چقدر به من پشت پا زدند

 

حاضرم...

حاضرم غربت ببینم بیشتر، اما تو نه

دربه در باشم در این کوه و کمر، اما تو نه

 

حاضرم بین صدای طبل‌های کوفیان

محتضر باشم من از داغ پسر، اما تو نه

 

یار وفادار

زلف همۀ خلق گرفتار حسین است

حال همه آشفته و بیمار حسین است

 

باید که خلائق همگی اشک بریزند

وقتی که خداوند عزادار حسین است

 

غرق آه

ز درد غربت تو شهر، غرق آهم شد

نگاه گرم تو از دور در نگاهم شد

 

همین که نام تو بردم، شکست دندانم

سلام دادم و تنها همین گناهم شد

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×