دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سفر تلخ

آن روز‌های شعله‌ور یادم نرفته

دستان تبدار پدر یادم نرفته

 

دریا همان نزدیکی، اما تشنه بودیم

بیتابی و چشمان تر یادم نرفته

 

ورود به شام

به سوی یار از ندارها سلام می‌رسد

خوشیم این سلام‌ها به آن امام می‌رسد

 

شدیم بی نصیب از نظارۀ رخش ولی

نگاه لطف او به ما علی الدوام می‌رسد

 

زینت حجاب

زینب نگار حجلگی حرمت حجاب

شرح حیا و معنی شرم، آیت حجاب

 

هر شاهدی مزین اگر از حجاب شد

افزود او ز عفت خود زینت حجاب

 

طلایه‌دار

کاش به این دردها دچار نمی‌‌شد

قاتل او تیغ آبدار نمی‌‌شد

 

تا نشود بی کسی عمه مشخص

کاش که بر ناقه‌ای سوار نمی‌‌شد

 

غم جانگداز

شدم اسیر غمی‌ جانگداز پشت سرت  و زنده‌ام به دو نذر و نیاز پشت سرت

 

یکی به نذر دوباره تو را بغل کردن و دوم اینکه شوم سرفراز پشت سرت

 

ناموس کبریا

شراره بر دل ناموس کبریا زده‌اند برای دیدن ما، شهر را صدا زده‌اند خدا به خیرکند، قافله به راه افتاد سر تو را سر نیزه در انتها زده‌اند

 

کرامات کوثری

به نام آنکه به ما داد، درس ایمان را

همان که زندگی‌اش زنده کرد انسان را

 

همان که بر همگان درس عاشقی آموخت

ز دست لیلی و مجنون گرفت میدان را

آیات صبح از لب قرآن شنیدنی است

 

از روز‌های قافله دلگیر می‌شوی هر روز چند مرتبه تو پیر می‌شوی؟ در شام شوم زخم زبان‌ها، چه می‌کشی؟ کز روشنای عمر خودت سیر می‌شوی  

شیشۀ دل خواهر

از آتش دلم دل هر سنگ آب شد کوه از کلام دختر حیدر شکستنی است

 

«آل علی چو دست تظلم برآورند» بنیان شام چون در خیبر شکستنی است

آه از دمی که شهر مدینه خبر شود

من هم به روی نیزه ببین گریه می‌کنم

بر ماجرای توست چنین گریه می‌کنم

 

کلی نگاه دور و برت پرسه می‌زند

اصلا فقط برای همین گریه می‌کنم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×