دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
بزن نقارۀ دل را

کسی می‌آید از بالا، کسی می‌آید از برتر

کسی می‌آید از فردوس و از عرش کرم پرور

 

کسی می‌آید از لوح و قلم، از کرسی و منبر

کسی که جنسش از جنس سبو و ساقی و ساغر

 

عشق مطلق

سلام ‌ای ماه خوبی‌ها!

سلام ‌ای هشتمین سکوی معراج بشر تا عالم بالا. امام مهربان آقا، علی، موسی الرضای ما.

 

برات کربلا

نگاهم کن! دلم یک خلوت جانانه می‌خواهد

کبوتروار آمد روی گنبد!‌ دانه می‌خواهد

 

عطش دارم! تو در جریانی و دیری است می‌دانی

دلم یک جرعه از دریای سقاخانه می‌خواهد

 

هرکس که رفته کربلا، از این حرم رفت

بیمارها دارالشفا را می‌شناسند

اینجا تمام دردها را می‌شناسند

 

اینجا غریب و آشنا فرقی ندارد

اینجا غریب و آشنا را می‌شناسند

 

از مشهد برات کربلا باید گرفت

نیمه شب‌ها تا سحر ذکر رضا باید گرفت

اینچنین حاجات خود را از خدا بایدگرفت

 

در جوار مرقدش هرگز به کم قانع مشو

چونکه از مشهد برات کربلا باید گرفت

 

به فکر کربلا بودم، درآوردم سر از مشهد

به فکر کربلا بودم، درآوردم سر از مشهد

بخوانم هرنفس باشوق بار دیگر از مشهد

 

اگر که میل حج دارم، چه جایی بهتر از اینجا؟

اگر قصد سفر کردم، چه جایی بهتر از مشهد؟

 

اذن طواف مرقد شش‌گوشه دست توست

از عالمی بریدم و اینجا رسیده‌ام

یک عمر بال و پر زدم، اما رسیده‌ام

 

این قطعه با تمام زمین فرق می‌کند

انگار من به عرش معلّی رسیده‌ام

 

عِلمش از جعفر و خلقش حسن و خلق حسین

حمد لله که مائیم گرفتار رضا

عاشق صحن گهرشاد گهربار رضا

 

آرزو داشتم از کودکی‌ام تا حالا

که پناهنده شوم بلکه به دربار رضا

 

کلاغ سیاه

به روی سیم‌های برق است و

در نگاهش عجیب غم دارد

خوب پیداست این کلاغ سیاه

چقدر حسرت حرم دارد

 

کربلا می‌خواهم

آبرویم را سرِ این نفس، آسان می‌برم

مرگ را از خاطرم هنگام عصیان می‌برم

 

تشنۀ معرفتم، این سو و آن سو می‌روم

بهره‌ای اصلا از این دریای قرآن می‌برم؟

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×