دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
قحطی پروانه

با اینکه روزی داشتی کاشانه در این شهر

اینجا نیا، دیگر نداری خانه در این شهر

 

یادم می‌آید تا کجاها کیسه‌ای نان را

می‌برد آن شب‌ها علی بر شانه در این شهر

کمی نزدیک‌تر

مانند یک فرشتۀ از پای نشسته بود

غمگین‌تر از همیشه، در آنجا نشسته بود

هشتاد و چهار حوریه دور نگاه او  

دور از نگاه مردم دنیا نشسته بود

 

زمین آبی!

ضریح کوچک آلاله‌های پر پر است اینجا

زیارتگاه دل‌های محبت باور است اینجا

پر از بوی بهشت است این فضای پاک و نورانی

شمیم دلکش گل‌های زهراپرور است اینجا

دو قرص ماه

دو گل از بوستان مصطفی، خوابیده‌اند اینجا

دو طفل نازنین، خواب پریشان، دیده‌اند اینجا

دو گلبرگ تر، از گلهای حسن یوسف زهرا

دو غنچه از گلستان وفا را چیده‌اند اینجا

 

کار مسلم

عشق!‌ ای سودای جان‌ها سوخته

‌ای تو آتش‌ها به جان افروخته

چون کنی با پرنیان سینه‌ها؟  

گو چه می‌خواهی میان سینه‌ها؟

قصیده‌ استاد همایی برای کتیبه ضریح حضرت مسلم بن عقیل (ع)

اگر جمال عمل خواهی و مقام جمیل

بیا به روضه‌ی درگاه مسلم بن عقیل

 

سفیر مذهب حق، پیش‌تاز جان‌بازان

که در طریق رضای خدای گشت قتیل

 

فریاد ز کوفیان

 

فریاد ز کوفیان که نیرنگ زدند

 بر دامن آشوب‌گرى، چنگ زدند

 

با مسلم اگر چه روز بیعت کردند

 شب، عهدْ شکسته، بر سرش سنگ زدند

سلام بر مسلم

بر مسلم و جان‌نثاری‌اش باد سلام!

 بر خون وى از مردم آزاد سلام!

 

بین روح بلندش که به زیر شمشیر

 تنها به حسین بن على داد سلام

 

 

قصیده مصائبِ نایب منابِ حضرت اباعبدالله الحسین، جناب مسلـم بن عقیـل

چون ز یثرب، زی عراق آمد شهِ مالک‌‌رقاب

گفتی از مشرق در‌آمد، شد به مغرب، آفتاب

 

آفتابِ برجِ دین تا بست، عزمِ کوفه، رخت

خوانْد گردون از نُبی، «حَتّی تَوارَتْ بِالحِجاب»

 

اوّلین قربانی

ای سلام‌‌الله بر جان و تنت!

اشک و خونم، هر دو وقف دامنت

 

سر به زیر تیغ و چشمم سوی تو

نقد جانم رو‌نمای روی تو

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×