دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
زندگانی تو ترکیب هزاران داغ است

پر پرواز گشودی و مهیا شده‌ای

زهر افتاده به جانت که چنین تا شده‌ای؟

 

زندگانی تو ترکیب هزاران داغ است

آنچه اجداد تو گشتند، تو یکجا شده‌ای

 

سرمایۀ حُسن

سَرور یازدهم کز همه نقص، او بری است

قبلۀ ما، حسن بن علی عسکری است

 

رایج از همّت او، قاعدۀ جعفری است

مدّت دولت او، گر چه کنون، اسپری است

 

لیک در جمله عوالم، متصرّف بُوَدا

جان ز حرمان حضورش، متأسّف بُوَدا

قطار از پی قطار

رسید از صبا خبر که شد موسم بهار

چمن‏ها، پر از نشاط، دمن‏‌ها پر از نگار

 

ز هر سو زمرّدین، در و دشت و جویبار

گل و سنبل و سمن، قطار از پی قطار

 

اشک انجم

ای سراپا حُسنِ حی ذوالمنن!

 سوّمین ابن الرّضا! دوّم حسن!

 

ای هزاران آفتابت، مشتری

 یا ابَاالمهدی! امام عسکری!

 

اسو‏ۀ تقوا، خدایی بنده‏‌ای

 هم‏چو جان، در جسم ایمان، زنده‌‏ای

 

ابوالقائم

ای دل! مباش غرّه، بر این دار ششدری

 بر پنج روز عمر که بادی است، صرصری

 

در تنگنای گور، کنی عاقبت مقام

 قصر تو اوسع است، گر از قصر قیصری

 

شعشعۀ کمال

حمد! کز موهبت بار خدا، عزّوجل

 باز خورشید مکان یافت، به اورنگ حمل

 

میر فروردین کو عزل شد از امر خزان

 باز تشریف به بر کرد و برآمد به عمل

 

حشمت سلطانی

چند داری چشم امّید، ای دلا! از روزگار؟

پایدار هرگز نمانَد عالم ناپایدار

 

این عجوزه، از جبال تخت بر تابوت کرد

شهریاران عظام و خسروان تاجدار

 

سامرایی شده‌ام...

یازده بار جهان گوشۀ زندان کم نیست کنج زندان بلا گریۀ باران کم نیست

 

سامرایی شده‌ام، راه گدایی بلدم لقمه نانی بده، از دست شما نان کم نیست

 

قسمت کعبه نشد تا که طوافت بکند بر دل کعبه همین داغ فراوان کم نیست

در کربلا شرمندگی سهم علمدار است

وقتی امام عصر ما امشب عزادار است

برپایی این روضه‌ها واجب‌ترین کار است

 

پیراهن و شال عزا مولا به تن دارد

امشب تمام عرش با آقا عزادار است

 

بی جرم و تقصیری به زندان شد امامِ ما

یوسف به زندانی شدن آیا سزاوار است؟

حجره‌ات کربلا شده دیگر

در نگاهت غروب دلتنگی

آسمانی پر از شفق داری

گرد پیری نشسته بر رویت

ای جوان غریب حق داری

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×