دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
حلقۀ عشاق

آنگونه که حاجی ست در احرام پیاده

من هم شده‌ام سوی تو اعزام پیاده

 

طوفانم و می‌آیم و در حلقۀ عشاق

بر خویش سوارم ولی از نام پیاده

 

پروانه‌ها در آتش تو جمع می‌شوند

با پای لنگ و در به در پابرهنه‌ها

جا مانده‌ایم از سفر پابرهنه‌ها

 

ای کاش دیدگان ترم جاده می‌شدند

چون چشم فرش در گذر پابرهنه‌ها

 

نشانۀ ظهور

از داغ حسین به جانم آه افتاده

کارم به در خانۀ ماه افتاده

 

حتما که نشانۀ ظهور مهدی است

این خیل عظیمی که به راه افتاده

 

یاران رفتند...

اسفند و گلاب و آب و قرآن...رفتند

با پای پیاده زیر باران رفتند

 

جان از تن من رفت و تماشا کردم

من ماندم و اشک و آه، یاران رفتند

 

پاهای پر آبله

مگه باورم می‌شد که بین زائرا باشم؟ مگه باورم می‌شد تو راه کربلا باشم؟

مگه باورم می‌شد صدام کنه منم بیام مهمون قابل احترام موکبا باشم؟

 

شوق پا برهنه

 

ای شوق پا برهنه که نامت مسافر است این تاول است بر کف پا یا جواهر است؟

 

راهی شدی به سمت رسیدن به اصل خویش دور از نگاه شهر که فکر ظواهر است

حیرانی درد

سپاه کوله به دوشان و بیشمار پیاده دوباره قافله صف بسته سمت یار، پیاده

 

چشیده هرکسی از چای روضه، باده چشیده شده است مست ولی آمده خمار، پیاده

 

زیر پرچمت نشستم

بدی مو به روم نزن دق می‌کنم من نرم، همه برن، دق می‌کنم نمی‌ذاری پام به صحنت برسه نکن این کارو با من، دق می‌کنم

 

پای پیاده عشق می‌چسبد

ما قدرت پرواز هم داریم هرچند پابند زمین هستیم پای پیاده عشق می‌چسبد چشم انتظار اربعین هستیم

 

کشتۀ اشک، چه داریم برایت بدهیم؟

ای غبار حرمت تاج سر نوکرها

نوکری‌ات شده تنها هنر نوکرها

 

 با بی انت و امی ‌یا اباعبدالله

به فدایت همه مادر پدر نوکرها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×