دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نگاه لطف او به ما علی الدوام می‌‌رسد

به سوی یار از ندارها سلام می‌‌رسد

خوشیم این سلام‌ها به آن امام می‌‌رسد

 

شدیم بی نصیب از نظارۀ رُخش، ولی

نگاه لطف او به ما علی الدوام می‌‌رسد

 

ورود به شام

به سوی یار از ندارها سلام می‌رسد

خوشیم این سلام‌ها به آن امام می‌رسد

 

شدیم بی نصیب از نظارۀ رخش ولی

نگاه لطف او به ما علی الدوام می‌رسد

 

صبح شام

 

روزی که اهل‌بیت رسالت، به شام شد

یک‌باره صبحِ شام، مبدّل به شام شد

 

ز‌آن بوم شوم، از پی نظّاره مرد و زن

آن یک به برزن آمد و این یک به بام شد

شهر محنت

 

در ورود شام با شمر لعین

این چنین گفت «امّ کلثوم» حزین:

 

ما اسیران، عترت پیغمبریم

پرده‌پوشان حریم داوریم

زینب و کاروان او هو شد

کاروانی ز انتهای شفق

همچو خطی شکسته می‌آمد

روزن نور بود و تا شهری

به سیاهی نشسته می‌آمد

 

شام، یعنی سخت‌تر از کربلا

آه، یاران روزگارم شام شد

نوبت شرح ورود شام شد

 

شام شهر محنت و رنج و بلا

شام، یعنی سخت‌تر از کربلا

سنگ‌ها روی پشت بام آمد

اولین روز از مه صفرُ

سر آقای ما به شام آمد

عید دشمن به جای نقل و نبات

سنگ‌ها روی پشت بام آمد

 

خطابه‌های دوباره

هول و هراس باز دوباره شروع شد

چشمان هیز و معجر پاره شروع شد

 

اینجا عجیب طبل و کف و سوت می‌زنند

بر آستین پاره نظاره شروع شد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×