دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
وارث غدیر

تیری که شد خطیر، حسن بوده

هم پیر هم مسیر، حسن بوده

 

بی آنکه دست باز کند سائل

همواره دست گیر، حسن بوده

کسی ز عهدۀ این روضه، برنمی‌آید

تو دست شسته‌ای ای عشق، از ملال خودت

حسین، دغدغه‌ات بود و بی خیال خودت

 

حسین، حرّی اگر داشت، من تو را حرّم!

ببند زخم سرم را به دستمال خودت

دل تو رفت به گودال کشته‌ای مظلوم

تو سرو بودی و حالا خمیده‌ای تنها

به دوش، بار مصیبت کشیده‌ای تنها

 

اگر که پیر شدی، علتش ز کودکی است

چه‌ها گذشت به کوچه! چه دیده‌ای تنها؟

صدا زد خواهرم ‌این گریه را خرج حسینت کن

تصور کن که ‌این آقا برای خود حرم دارد

کریم آل طاها چند تا باب الکرم دارد

 

تصور کن که مثل شهر مشهد باغ رضوانی

و یا مانند شهر قم خیابان ارم دارد

 

بوی حسن وزیده ز اشعار محتشم

باید دوباره خیمۀ غم دست و پا کنیم

پرچم، کتل، کتیبه، علم دست و پا کنیم

 

بعد از دو ماه گریه به ارباب بی کفن

اشکی برای شاه کرم دست و پا کنیم

از کوزه به رود آمد و تا کرببلا رفت

باید بنویسیم تو را ماه تر از ماه

زیباتر و تابنده‌تر از ماه، سر از ماه

 

مهتاب دلش خواست که چون روی تو باشد

پس آمده بردارد اگر شد اثر از ماه

 

نامت غزل را محو نوری در ازل کرد

با نان و خرما می‌رسی، من هم یتیمم

اما نه خرما، مست دستان کریمم

 

می‌زد به پایت بوسه لب‌های مدینه

ای خوش به حال نیمه شب‌های مدینه

آبروی دعا

آبروی دعا، امام حسن

همۀ هست ما امام حسن

 

سر یک سفره بوده‌ای عمری

با فقیر و گدا امام حسن

تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، تنهایی‌ات، مرد!

از شهر من تا شهر تو راهی دراز است

اما تو را می‌بیند آن چشمی که باز است

 

در عکس‌ها دیدم مزارت را و عمری‌ست

شمعی به یادت در دلم در سوز و ساز است

 

لطف و عطا و کرم مستزاد

ای ز ازل قالب روحانی‌ات

لطف و عطا و کرم مستزاد

تا ابدالدّهر، کرمخانه‌ات

ای پسر فاطمه آباد باد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×