دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
راندۀ خوانده

اگر بر آستان خوانی مرا، خاک درت گردم

وگر از در برانی، خاک پای لشگرت گردم

 

به دامانت غبار‌آسا نشستم، برنمی‌خیزم

وگر بفْشانی‌ام، خیزم ولی گِرد سرت گردم

 

دست‌خطّ رضایت

سلام باد به حر! بر یقین و ایمانش!

که میزبانِ شهادت، نمود مهمانش

 

برای آمدنش انتظار داشت، حسین

که دیده بود وِرا در شمار یارانش

 

در پرتو عشق

 

عشق شه تا در دل حرّ ریاحی، خانه کرد

آن یلِ مردافکنِ ضرغام را دیوانه کرد

 

پرتوی افتاد تا از عشق آن شه بر دلش

بر دلش کرد آن ‌چنان ‌که شمع با پروانه کرد

رحمت محض

 

این نوخطان که در یَم خون، آرمیده‌اند

«آرام جان و مونس دل، نور دیده‌اند»[i]

 

خون است و خاک و نعل ستوران و آفتاب

«پیراهنی که بر تن ایشان بریده‌اند»

 

عشق و بلا

 

عشق را آن کاو به جان، هم‌دم نمود

                        خلقت عشق و بلا، توأم نمود

 

این دو هرگز نیستند از هم جدا

                        هر کجا عشق است، می‌باید بلا

 

شعر جدید برقعی دربارۀ جناب عابس، یار سیدالشهدا (ع)

هر که می‌داند بگوید، من نمی‌دانم چه شد

مست بودم مست، پیراهن نمی‌دانم چه شد

 

من فقط یادم می‌آید گفت: وقت رفتن است

دیگر از آنجا به بعد اصلاً نمی‌دانم چه شد

 

روبه روی خود نمی‌دیدم به جز آغوش دوست

در میان دشمنان، دشمن نمی‌دانم چه شد

 

 

تشرف سبز

حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد

خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد

 

سیاه بود و سیاهی هر آنچه می‌دیدی

تو را سپرد به آیینه، رو سپیدت کرد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×