دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ترانۀ پاک اذان

 

اگر چه غربت از این آسمان نخواهد رفت

بدون اذن تو تیر از کمان نخواهد رفت

 

همین که ظهر شود، گوش‌ها به‌ سوی لبی

به‌جز ترانۀ پاک اذان نخواهد رفت

با احترام تمام به دوست و برادرم قادر دلاور نژاد
تصویر تو

در خواب‌های بی سر و سامانمان بمان ای آخرین ستارۀ اندوه ِ آسمان در کنج خلوت شب تشویش رخنه کن با ما سرود ِمی‌‌رسم از راه را بخوان تصویر تو بزرگترین باور من است مردی همیشه داشته لبخند بر لبان

 

ترجمان تمام خوبی‌ها

 

ای امام خجستۀ پیروز، سورۀ خــون ، حقیقت زیبا!

از قیام تو می‌توان گفتن، تـا هنوز و همیشۀ دنیا

 

از قیام تو می‌توان گفتن، نامکرر به هر زبان امروز

ترجمان فصیح خون تـو، ترجمان تمام خوبی‌ها

در سینه‌ام ملایک تو سینه می‌زنند

وقتی سوار چرخ زمان می‌کنی مرا

مانند روح خویش روان می‌کنی مرا

 

در سینه‌ام ملایک تو سینه می‌زنند

داری برای گریه مکان می‌کنی مرا

نفس‌های واپسین

شبی به عرش گره زد خدا زمینش را، سپرد دست زمین اسوۀ یقینش را 

سرود شعر سپیدی برای آمدنت، به دست عشق رها کرد سرزمینش را 

گذاشت آینه‌ای روبروی پیغمبر، کشید از دل وجان قد و قامتی محشر 

به جای خون به رگت آیه آیه قرآن ریخت، چکاند روی لبت صوت دلنشینش را 

 

دریای عطش (بند نخست)

بر خشکی کامم بچکان شهد جنان را تا شعله شوم خرمن دلسوختگان را

 

در پهنۀ دریای عطش سوته دلانیم آغوش، تویی خستگی همسفران را

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×