دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
شمع خرابه

دیدم به خواب شمع خرابه شدی پدر

گفتم: چگونه بی تو شبم را سحر بُوَد؟

گفتی: قرار آخر من با تو امشب است؛

بابا برای وصل تو، چشمم به در بُوَد

طفل، بابا، آب

دختری ماند مثل گل ز حسین

چهره‌اش باغ، باغِ نسرین بود

جایش آغوش و دامن و بر و دوش

بس که شور آفرین و شیرین بود

زبان حال حضرت زینب (س) با آقا اباالفضل العباس (ع)
نادیدنی‌ها

رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی

عباس من! دیدی اما مانند خواهر ندیدی

 

آن صورت مهربان را، محبوب هر دو جهان را

وقتی غریبانه می‌رفت بی یار و یاور ندیدی

در سوگ حضرت رقیه (س)
گل و پروانه

ملیکه‌ای که سماوات در پناهش بود هزار مرثیه در عمق هر نگاهش بود

قیام کرد علیه خزان چو ابر بهار و قطره قطرۀ چشم ترش سپاهش بود

گل نیلوفر

 

آهسته می‌سوزد در آتش بال‌هایم، بابا ببین گنجشک بی‌بال و پرت را

آن دست‌های بی مروّت می‌کشاند، بر خارها با تازیانه دخترت را

 

بابا ببین! این گرگ‌های وحشی شام، امشب برهنه‌پایمان زنجیر کردند

در کوچه‌ها با شور و دف ما را دواندند، دیدی صبوری‌های یاس پرپرت را

زهراترین کبود رخ بی قباله بود

 

کوچک‌ترین نبود ولی چند ساله بود

خونین‌ترین نبود ولی داغ لاله بود

 

هرکس که دید چهرهٔ او را قبول کرد

زهراترین کبود رخ بی قباله بود

 

به نام عشق شبی دید هر چه را می‌خواست

خرابه است مکانش ولی صفا دارد سه ساله است ولی عمر عشق را دارد

به قاب کوچک چشمش سرِ به نیزه پر است به من بگو که در این چشم، خواب جا دارد؟

منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا!

بخواب بر سرِ زانوی خسته‌ام، سرِ بابا!  منم، همان که صدا می‌زدیش: دختر بابا! دلم گرفت ازین کوچه‌های سرد غریبه  چه دیر آمدی ای سر؟! کجاست پیکر بابا؟!  

شام یلدای کودکان یتیم

می شود آسمان غریبانه،

یک شبِ تلخ نی لبک بزند؟

بعد آتشفشان به جوش آید،

شعله بر بال شاپرک بزند؟

دیده‌ای روز رنگ شب بشود،

زیرِ پای ِخزان بیفتد نور؟

دیده‌ای خون به جای آب روان،

از دل موج‌ها شَتَک بزند؟  

کوتاه سروده
یک دختر

اشک و غربت خرابه و یک دختر

آه و حسرت خرابه و یک دختر

تشتی از زر میان آن یک خورشید

شام و ظلمت خرابه و یک دختر

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×