دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
آخرین کفن

زینب بیاور آخرین رخت کفن را

تا که کفن پوشم تن سبز حسن را

 

خالی است جای مادرم تا که ببوسد

لب‌های سرخ یوسف گل پیرهن را

چشم خمار

در مدح تو باید که ببندیم دهان را

وقتی که بریدند ادیبانه زبان را

 

بازار سر زلف تو از بس‌که شلوغ است

انگشت به لب کرده زلیخا صفتان را

کریم اهل بیت (ع)

از تمام بیشترها بیشتر بخشیده است

به ابوذرها هم این بخشنده زر بخشیده است

 

تازه از سهم نداری‌های خود هم بارها

در مدینه نخل را قبل از ثمر بخشیده است

آقای من

آنقَدَر آقاست که آقای من هم می‌شود

باعث تکمیل جمع پنج تن هم می‌شود

 

هم نبی و هم حسین و هم علی، هم فاطمه است

بگذریم از اینکه این آقا حسن هم می‌شود

سمت بهار

از دگران حسن تو باشد جدا

حسن رخت جلوۀ حسن خدا

 

قدر شب قدر بود موی تو

رونق محراب ز ابروی تو

غربت من عصر عاشورا بود

کاش می‌شد همره باد صبا

پر کشم تا آستان مجتبی

 

گوش بسپارم به آه و ناله‌اش

شکوه‌های داغ چندین ساله‌اش

تا تکه تکه ریخت به روی غزل دلش

از زادگاه سبز ملائک دمیده بود، وقتی‌که رنگ از رخ دنیا پریده بود

وقتش رسیده بود که زیبا شود زمین، یک قطره نور از دل کوثر چکیده بود

 

کم کم رسید نیمه‌ای از هل اَتی به او، بارید نور کوثر و شمس و ضحی به او

بخشید حسن خلق خودش را خدا به او، در دست‌هاش طرح سخاوت کشیده بود

وای حسن وای حسین

می‌گفت یکی به گوش من وای حسین

آن سید بی‌غسل و کفن وای حسین

خون لخته به تشت خواهرش دید و گریست

ای وای حسن وای حسن وای حسین

لب تشنه‌تر

همسایۀ صبر خواهرش بود حسن

دنبالۀ زخم مادرش بود حسن

 

یک کوزه پر از سم، لب افطار خدا

لب تشنه‌تر از برادرش بود حسن

ترکیب بند حضرت زینب (س)، بند چهارم

زینب به روی نیزه سری دید نوحه‌خوان

در شام کوفیان قمری دید نوحه‌خوان

 

سر را به روی دامن دردانۀ پدر

سر را میان تشت زری دید نوحه‌خوان

 

یاس شکسته، کشتی پهلو گرفته را

در تند باد تازه‌تری دید نوحه‌خوان

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×