دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ظلم دوباره

 

گفت راوی که در سپاه یزید

دل بدتر ز خاره هم دیدم

 

غارت مال دیده بودم من

غارت گوشواره هم دیدم

پیکر شریف

 

زین درد خون گریست سپهر و ستاره هم

خون گشت قلبِ لعل و دل سنگِ خاره هم

 

بر سر زدند از اَلَم زادۀ بتول

تنها همین نه مریم و هاجر که ساره هم

 

غارت خرگاه

 

چون ز کار قتل شه پرداختند

                        سوی خرگاهش به غارت تاختند

 

حمله بردند از سر خیره‌سری

                        جُسته سبقت هر یکی بر دیگری،

حدیث گلّۀ گرگ است و آهو

در این سو، مویه و زاری بلندست

در آن سو، نوشخند و نیشخندست

 

تمام دشت پر شد از پلیدان

پلیدان؛ لُعبَتِ دست یزیدان

پیکر پرپر

 بعد من کار تو خواهر سخت است دیدن داغ برادر سخت است

 

آخرین لحظه به هنگام وداع آه بوسیدن دختر سخت است

نفس ِتـنگ کبوترها

خواب دیدم که گل روی تو پر پر می‌گـشت و لبت بس‌که ترک داشت ز خون تر می‌گشت

 

خواب دیدم نفس  ِتـنگ کبوترها را  قفس دست شما را که پُر از پَـر می‌گشت

وای زینب

هجوم ناگهان و ... وای زینب

به سمت کاروان و ... وای زینب

 

تن آقا بدون غسل و دفن و

بدون سایبان و ... وای زینب

شعر ایرج میرزا دربارۀ شام غریبان

سرگشته بانوان وسط آتش خیام چون در میان آب، نقوش ستاره‌‏ها

 

اطفال خردسال، ز اطراف خیمه‏‌ها هر سو دوان چو از دل آتش، شراره‏‌ها

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×