دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
دو یادگار

آن لاله که عشق و خون، بهارش بودند

 مرغان بهشت بى‌قرارش بودند

 

آن روز که جاى مجتبى خالى بود

 در کرببلا دو یادگارش بودند

 

سائل

 

بر درگه تو سائل آواره آمده است

در باز کن که عاشق بی‌چاره آمده است

 

بر درگهت، حسین! گدای همیشه است

این بار هم به عادت هر باره آمده است

 

حضرت قاسم بن حسن (ع)

سلام باد به ماهى که در محاق افتاد!

 گل مدینه که در دامن عراق افتاد

 

سلام بر حسن بن علىّ و قاسم او!

 که بین این پدر و این پسر، فراق افتاد

 

دل بردی از من به یغما

 

می‌گفت شاه شهیدان، با زینب، ای خواهر من!

چون خصم با تیغ برّان، بُرّد سر از پیکر من،

 

برعهد یزدان وفا کن، دل را رضا بر قضا کن

آهسته چون نی ‌نوا کن، بر نی چو بینی سر من

جمع احرار

چون شب عاشور زد خرگاه، ماه

                        شب نمودی عرصۀ گیتی، سیاه

 

ناله از دیر و کلیسا خاسته

                        محفل ماتم، حرم آراسته

 

نقل دامادی

نفسم حبس شد از آنچه که چشمم دیده

پر و بال نفسم را پر و بالت چیده

 

هر تنی مثل تو پرپر بشود می‌پاشد

بدنت از عسل این گونه به هم چسبیده

از حسن تا کربلا

 

اخم شیطان باز می‌گردد تبسم می‌شود

جعده بعد از زهر درگیر توهم می‌شود

 

آتش سم است اما پشت درب خانه نه

پشت درب سینه‌ات لبریز هیزم می‌شود

ذکر حضرت قاسم (ع)

هیچ می‌دانی تو ای صاحب یقین                              

چیست اینجا سر خرق آستین؟

 

آستین وهم او را، خرق کرد                                   

حق و باطل را، براو، فرق کرد

 

ذکر حضرت قاسم (ع)

باز دارم؛ راحت و رنجی به‌هم                                   

متحد عنوانی از شادی و غم

 

 نازپرور نو عروسی هست بکر                                  

مر مرا در حجلۀ ناموس فکر

بی‌زره

چشم‌هایش همه را یاد مسیحا انداخت

در حرم زلزلۀ شور تماشا انداخت

 

هیچ چیزی که نمی‌گفت فقط با گریه

جلوی پای عمو بود، خودش را انداخت

 

با تعجب همه دیدند غم بدرقه‌اش

کوه طوفان‌زده را یک تنه از پا انداخت

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×