دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
ز شیرخوار تو شرمنده‌اند هاجرها

سروده‌ایم به عشقت اگرچه دفترها

هنوز مانده که درکت کنند باورها

 

به رغم قدّ بلندش، هنور کوتاه است

نمی‌رسند به پایت، خیال منبرها

شکوه جاودانی

 

زینب که شُکوه جاودانی دارد

در ارض، حضور آسمانی دارد

 

از دست حسین بن علی، خون خدا

بر سینه، مدال قهرمانی دارد

حلول ماه محرّم

تا خون شهید کربلا می جوشد

 با یاد محرّم، دل ما می جوشد

 

داغ غم او همیشه عالم‌سوز است

 تا هست خدا، خون خدا می جوشد

 

 

رباعی

ای خون خدا که چشمه‌ی خورشیدی!

تو خوب‌ترین تجلّی توحیدی

 

بسیار بدی دیده‌ای از من امّا

نادیده بگیر آن چه از من دیدی

 

لفظ و معنا

 

یا حسین! ای جوهر پایندگی!

مرگ سرخت، رمز آب زندگی!

 

ای حیات محض! ای خون خدا!

وی چو ایزد، رحمتت بی‌منتها!

داغ جان‌فرسا

اى خون خدا! ز داغ جان‌فرسایت

 سوزد دل هر که هست در سودایت

 

در شدّت حزن، یا اباعبدالله!

 روزى نبُوَد چو روز عاشورایت

 

تشنۀ دیدار

دیدۀ دل‏دادگان بُوَد به تو مایل

چون که سراپا تویى ز دوست، شمایل

 

چون به خدا! کشتى نجات تویى تو

با تو رسد ناخداى عشق به ساحل

 

قصیدۀ مدح و مرثیه حضرت امام حسین (ع)

 

زهی! روی تو مرآت جمال ایزد منّان

بهشت عدن بی رویت بُوَد بر عاشقان، زندان

 

منوّر گشته  از نور جمالت، عرش سبحانی

هویدا گشته از فیض وجودت، عالم امکان

خیمۀ نور به استقبال حافظ

 

این چه شوری است که در کرببلا می‌بینم؟

فتنۀ حشر در آن دشت به پا می‌بینم

 

نور حق گشته عیان در صف میدان بلا

روشن از نور رخش، ارض و سما می‌بینم

 

خیمه از کیست که خادم بُوَدش جبرائیل؟

این چه نوری است عیان و ز کجا می‌بینم؟

آیینه

تو گفتی: «بت‌پرستی ...» بُت کدام است؟

بیا، بشکن، بسوزان! بُت حرام است

 

بیا دریاب، اصل ماجرا را‍!

در آیینه ببین؛ خون خدا را!

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×