دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
سینۀ شکسته

 

ای شمر! بر صحیفه‌ی قرآن نشسته‌ای

گنجینه‌ی خداست که بر آن نشسته‌ای

 

بر جلوه‌گاه علم لدن پا نهاده‌ای

بر بوسه‌گاه ختم رسولان نشسته‌ای

 

«جعده» و «رباب»

حسن شدی که غریبی همیشه ناب بماند

رد دو دست اباالفضل روی آب بماند

 

حسن شدی که سؤال غریب کیست در عالم

میان کوچه و گودال بی‌جواب بماند

 

حسین نیز غریب است اگر شبیه برادر

ولی بناست بقیع حسن خراب بماند

 

نگاه مادر

ظالم! تو که می‌بُرى سر از پیکر من

 سیراب ز خنجرت شود حنجر من،

 

رحمى که ز دل، ناله برآرد خواهر

 شرمى که نگاه می‌کند مادر من

 

بوریا

کاش آن شب همه جا شب می‌شد

خاک گودال مؤدب می‌شد

 

داشت از خون گلوی آقا

لب گودال لبالب می‌شد

جزیرۀ خون

آشفتگی از نگاه مجنون پیداست

از آتش گونه‌­های گلگون پیداست

 

از دورترین نقطه به او خیره شوید

مانند جزیره‌­ای که در خون پیداست

بیدار قرون

 

کربلا، آیینۀ عشق خداست

در نماز مِهر، خاکش مُهر ماست

 

خیمه‌ها در آن به عشق افراختند

زین سبب آتش در آن انداختند

ورود آل‌اللّه‏ به قتلگاه شهدا و خروج از کربلا

چون اسیران بلا از کربلا بستند بار

ناگهان افتادشان بر کشتگان دین، گذار

 

جسم پاک شاه را زینب، چو جان در بر کشید

پس زبان بگْشاد در شرح غم و بگْریست زار

 

تازۀ کهن

کیست این کشته؟ که جان همه قربان تنش!

خاک صحرا، کفن و خون گلو، پیرهنش

 

مصحف فاطمه در قلزم خون افتاده

آیه‌آیه شده چون صفحۀ قرآن، بدنش

 

حوض کوثر

 

آه از دمی! که خصم بُرید از قفا، سرش

افکنْد روی خاک ز کین، جسم اطهرش

 

آمد برون ز قتلگه و گفت: ای گروه!

کردم جدا ز تن، سر پاک منورّش

نشیب و فراز

به قتلگه ز سر شوق، گفت شاه حجاز

«منم که دیده به دیدار دوست، کردم باز»[i]

 

بدین شرف که شَوَم کشتۀ محبّت او

«چه شکر گویمت؟ ای کارساز بنده‌نواز!»

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×