دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
جواب بچّه‌ها

چه تنها می‌رود غمگین به سوی خیمه‌ها! برگرد

پریشان‌یال زخمی! قاصد خون خدا! برگرد

 

نمی‌دانم چه در سر داری؟ امّا خوب می‌دانم

که در‌می‌مانی آن جا از جواب بچّه‌ها، برگرد

 

گل باغ شهادت

ای کشته‌ای که مثل تو عالم ندیده است!

جزیی ز نور مهر تو با هر پدیده است

 

دیباچه‌ی کتاب قیامت بُوَد شفق

آیینه‌ی جمال منیرت سپیده است

 

ارجعی الی الفسطاط

سینه پُر داغ و پیکرم پُر درد

یک نفر مرد و این همه نامرد

 

زینبا! سوی خیمه‌ها برگرد

خواهرم! اِرجِعی الی الفُسطاط

 

ابتکار قرآن خواندن

 

دستی که روی نیزه سرت را نشانده است

ما را به فرق، خاک غریبی فشانده است

 

دشمن که جسم پاک تو در خاک و خون کشید

ما را چنین به بند اسارت کشانده است

عزای حسین (ع)

 

ماه حسین آمد و شور عزای او

ای دل! بنال چون نی و سر کن نوای او

 

ماه محرّم است که شادی حرام باد!

آن را که هست ذرّه‌ی نور ولای او

دایرۀ عظمت

آفرینش ز غبار قدم توست، حسین!

آسمان، سایه‌نشین علم توست، حسین!

 

کعبه و سعی و صفا، حلّ و حرم، رکن و مقام

صفحه‌ای از حرم محترم توست، حسین!

 

رباعی

ای تشنه‌ی سیراب ز شمشیر! حسین!

گل کرده تنت ز نیزه و تیر، حسین!

 

بر لعل تو چوب می‌زد و ابن زیاد

می‌گفت چه زود گشته‌ای پیر! حسین!

 

فیض‌ عشق

کلیم عشق منم، طور، کربلای من است

ذبیح عشق منم، قتلگه منای من است

 

عصا به دست گرفتن، نه درخور جنگی است

کنون که پیر شدم، نیزه‌ام عصای من است

 

به رنگ کاه

بر نیزه دید، چون سر آن سرور، آفتاب

یا رب! چرا طلوع کند دیگر آفتاب؟

 

باشد روا که ماه کشد، آه بر فلک

باشد سزا که خاک کند بر سر، آفتاب

 

روضه‌خوانی

شش‌ماه شبیه روضه‌خوان می‌خواندی

از غربت و داغ بی‌کران می‌خواندی

از نیزه و قتلگاه و خون می‌گفتی

از طشت طلا و خیزران می‌خواندی

 

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×