دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
فدای آب مشکت

الا ای پیکر صد چاک! عباس!

دلت پاک و روانت پاک! عباس!

 

فدای قطره قطره آب مشکت

که می‌ریزد به روی خاک! عباس

بند سوم: در حیرت فرات

گم گشته‌ام دوباره که پیدا کنم تو را

در من نهان شدی که هویدا کنم تو را

 

ای ماه آذرخش دمی مکث کن بتاب

تا یوسف هزار زلیخا کنم تو را

هفت بند نی (بند دوم)

 

قلب تو گر چه تالی توفان آتش است

عهد تو عهد آب، نه پیمان آتش است

 

هرگز کسی نگفته که از خیر، شر رسید

لب‌های تشنۀ تو گلستان آتش است

 

صبح عاشورا

 

صبح عاشورا دهید از شام غم

شد سیه روز دو عالم از الم

 

لشکر اعدا همه صف پشت صف

چشم گریان کودکان از یک طرف

فراموشی

چرا از یاد بردی نینوا را

نبوسیدی زمین کربلا را

 

چرا وقتی عطش بارید، باران

رها کردی دل گنجشک‌ها را

 

دست برداشت

زمین و آسمان، دست از تو برداشت تمام کاروان دست از تو برداشت

عطش را برده‌اند از یاد، برگرد نگاه کودکان، دست از تو برداشت

 

دستان چیده

تو و یک سینۀ تفتیده، سخت است تو و دستانی از تن چیده، سخت است

بخند این لحظۀ آخر، اگر چه تبسم با لب خشکیده سخت است

 

فدای اصغر

نوشتم پر، کبوتر شد دوبیتی

نوشتم لاله، پرپر شد دوبیتی

 

نوشتم آب، لب‌هایش ترک خورد

فدای کام اصغر شد دوبیتی

 

چراغ کربلا

در این صحرا که خارش، بوسه می‌زد دامن ما را  

به پای جان سماعی هست در خون گلشن ما را

 

سماعی بی سرو بی دست، اما آنچنان موزون  

که نی نجوا کند آهنگ از خود رفتن ما را

آب

 

ای گشته ز کامت آب، ناکام، حسین!

با نام تو آب گشته ادغام، حسین!

 

اى شیعه که آب خنکى می‌نوشى!

 کن یاد لبش که داده پیغام، حسین

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×