دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
نیست کام یک نفر از کام زینب تلخ‌تر

نیست در عالم شبی دیگر از امشب تلخ‌تر

یا می نابی از این جام لبالب تلخ‌تر

 

بیش از این ای آسمان نُه توی دنیا را مگرد!

نیست کام یک نفر از کام زینب تلخ‌تر

 

زخم‌ها و شعله‌ها و سنگ‌ها هرگز نبود

از زبان‌های شبیه نیش عقرب تلخ‌تر

به کربلا نرسیدن کم از رسیدن نیست

شبی که ریخت خدا در سبوی جانم می

چو تاک رفت به اعماق استخوانم می

 

علی الصّباح قیامت کسی است ساقی من

که می‌دهد به من و جمع دوستانم می

سفره‌ات را جمع کن بابا که مهمانی بس است

صحبت از موسی و طور و ذوق عمرانی بس است

من پدر می‌خواستم، توضیح عرفانی بس است

 

قرعۀ آن قبلۀ سیّار بر ما اوفتاد

ای خرابه، غبطه بر دیوار نصرانی بس است

تشنگی می‌کندت مست، خدا می‌داند

به خدا خواست خدا کشته ببیند ما را گل سرخیم و دلش خواست بچیند ما را

آنچه دیدیم همه نور جمال ازلی است کربلا عاشق دیدار حسین بن علی است

شعر ناصرالدین شاه قاجار دربارۀ عاشورا

خنجر شمر به خون شه خوبان تشنه

حنجر شه بدم خنجر بُرّان تشنه

 

من چو خضرم و فُراتست اگر آب حیات

خضر کی مانده به سرچشمۀ حیوان تشنه؟

جای تنت خون تو به اوج فلک رفت

چشم تو از بس که گریه کرد نظر شد

عالم بالا ز گریۀ تو خبر شد

 

صیغۀ عقد اخوّتت به که خواندند؟

عمر تو مثل مسیح، صرف سفر شد

راه شیری

این سواران کیستند؟ انگار سر می‌آورند از بیابان بلا گویا خبر می آورند این گلوی کوچک انگاری که راه شیری است این سواران، کهکشان با خود مگر می‌آورند؟  

جان من و قلب مادر و گلوی تو

چون دلت از قفل جان زبانه برآرد

روح لطیف ترا ز خانه برآرد

 

طفلک معصوم من مسوز دلم را

آه تو از آتشم زبانه برآرد

انگشتری که همسفر گوشواره بود

آن شب که آســـمان خدا بی ستاره بود

مردی حضور فاجعه را در نظاره بود

 

ســـهم کبوتران حـــرم، از حـــرامیان

بال شکسته، زخم فزون از شماره بود

کرببلا شیشه است و اصغر من نور

دیدن شش ماهه که هوار ندارد

طفلک من با شما که کار ندارد

 

بی زره آوردمش که آب بنوشد

اصغر من قصد کارزار ندارد

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×