دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
پاره‌های دل

قصدی به جز فدا شدن و سوختن نداشت

جز این اگر که بود نشانی ز من نداشت

 

آنقدر مرد ساختمش تا در امتحان

یک نهر تشنه بود و غم خویشتن نداشت

ازدحام زخم

بی‌تاب دوست بودی و پروا نداشتی

در دل به غیر دوست تمنا نداشتی

 

مادر! شنیده‌ام که تو در ازدحام زخم

جز ذکر یا حبیب به لب‌ها نداشتی

داغستان گل‌ها

گر چه از داغ فروغ دیده‌ام با غم قرینم

لیک افزون‌تر غمین در فُرقت سلطان دینم

 

شادمان باشم که خورشید عطش را شد علمدار

ساقی گل‌ها فدا شد در ره آن نازنینم

عروس بنت اسد

کار امّ‌البنین گل‌آرایی است

باغ گل‌های او تماشایی است

 

هر یکی نقش و رنگارنگ

تابلویی از شکوه و زیبایی است

بازگشت

ای سینه‌ها در ناله‌ای جانسوز باشید

ای قلب‌ها محزون‌تر از هر روز باشید

 

ای چشم‌ها امروز بارانی ببارید

ای اشک‌ها در زخم دل مرهم گذارید

 

یا بنّی

ای در تنور افتاده تنها یا بُنَیَّ

دورت بگردد مادرت زهرا بُنَیَّ

 

من که وصیت کرده بودم با تو باشد

هر جا که رفتی زینب کبری بُنَیَّ

ماه عسل

بزرگ بودی و مثل بزرگ‌ها رفتی

زمین برای تو کم بود، تا سما رفتی

 

مکیدی از سر کندوی عشق شهد جنون

چگونه یک شبه صد ساله راه را رفتی

حالا شده جای زمین و آسمان برعکس

ماهی گرفته مشک را بین دهان برعکس

حالا شده جای زمین و آسمان برعکس

 

از بس که زیبایی، سزاوار است ابرویت

سوی دو چشم خویش بردارد کمان برعکس

 

ارکان عالم

شش گوشه‌ی ضریح تو ارکان عالم است

هفت آسمان برای تو مشغول ماتم است

 

جبریل نوحه‌خوان و ملائک به سر زنان

عرش خدا به یاد تو لبریز از غم است

لوای خدمت

اى حلقه‌ی نوکرى تو در گوشم!

 چو بحر ز ناب عشق تو در جوشم

 

خواهم که خداى بخشدم بر تو، حسین!

 باشد چو لواى خدمتت بر دوشم

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×