دسترسی سریع به موضوعات اشعار
جستجوی پيشرفته
خطبۀ شب عاشورا

 

جانا! ببوس کوی امام غریب را

وآن گه برای خطبه ندا کن خطیب را

 

تا خوانَد او به جمع غلامان این امام

غم‌نامه‌ی شهادت حرّ و حبیب را

چراغ کاروان

 

وقتی که قلب خاتم پیغمبران شکست

از داغ آفتاب، دل آسمان شکست

 

عبّاس بود قافله‌ی عشق را چراغ

دردا! چراغ روشن این کاروان شکست

قرآن ناطقم

 

قرآن ناطقم که چنین پاره‌پاره‌ای

تو خفته‌ای به خاک و مرا نیست چاره‌ای

 

خورشید من ببین که دگر زینب تو را

در هفت آسمان نبُوَد یک ستاره‌ای

عشق طفلی

 

بنده را تقدیم مولا کن، پدر!

قطره را واصل به دریا کن، پدر!

 

آخرین قربانی شش‌ماهه را

بر خدای خویش اهدا کن، پدر!

 

محراب شکسته

دردا که گل سوخته‌ام خواب ندارد!

دارد تب و غیر از دل بی‌تاب ندارد

 

او تشنه‌ی آب است، نه لالایی مادر

گهواره دهم تاب و گلم تاب ندارد

 

قحط آب

در کربلا که موج زند آب روى آب

 از قحط آب گشته به پا هاى و هوى آب

 

در ساحل فرات که خود مهر فاطمه است

 دارند کودکان حسین، آرزوى آب

 

ره آورد زینب

کاروان عشق را سوى وطن آورده‌ام  ‌

 نوغزالان حرم را در چمن آورده‌ام

 

آن نسیم خانه بر دوشم که از گلزار عشق

 بوى چندین لاله‌ی خونین‌کفن آورده‌ام

 

بازگشت اسرا به مدینه

بانگ جانسوز درا می‌آید

 کاروان اسرا می‌آید

 

کاروانى ز مشاهیر حجاز

 رفته در شام و کنون آید باز

 

زنده هر دم شهید

اى کربلا! اى کعبه‌ی عشق و امیدم!

 بعد از جدایى‌ها به دیدارت رسیدم

 

اى کربلا! آغوش بگشا زینب آمد

 من زینبم کز رنج دورى‌ها خمیدم

 

خطبه‌ها و مویه‌ها

خاست شیون آن زمان از مرد و زن

کوفه شد از ضجّه‌ها، «بیت‌الحَزَن»

 

هر که بر احوال ایشان بنْگریست

پیرهن زد چاک و چون باران گریست

 

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×