مشخصات شعر

سبط خاتم را ز انگشتر، نگین افتاده است

شبه پیغمبر، علی از صدر زین افتاده است

اکبر گل‌گون بدن، روی زمین افتاده است

 

با نوای دل‌خراشی زد صدا: بابا! بیا

سبط خاتم را ز انگشتر، نگین افتاده است

 

آفتاب خیمه‌ها شد جانب میدان، روان

دید در خون غوطه‌ور آن مه جبین افتاده است

 

صورتش بر صورت اکبر نهاد و ناله زد

لرزه‌ها بر عرش رب‌العالمین افتاده است

 

از حرم، زینب به سوی خسرو خوبان دوید

دید روی جسم اکبر، شاه دین افتاده است

 

شورشی بر پا کنار جسم اکبر شد کز آن

در عزا و غصه، فردوس برین افتاده است

 

آتش داغش شرر زد بر دل اهل حرم

هم شراری بر دل حبل‌المتین افتاده است

 

آه! «محرم»! این جهان، بی‌اعتبار و عزت است

عزت جاوید ما در واپسین افتاده است

 

سبط خاتم را ز انگشتر، نگین افتاده است

شبه پیغمبر، علی از صدر زین افتاده است

اکبر گل‌گون بدن، روی زمین افتاده است

 

با نوای دل‌خراشی زد صدا: بابا! بیا

سبط خاتم را ز انگشتر، نگین افتاده است

 

آفتاب خیمه‌ها شد جانب میدان، روان

دید در خون غوطه‌ور آن مه جبین افتاده است

 

صورتش بر صورت اکبر نهاد و ناله زد

لرزه‌ها بر عرش رب‌العالمین افتاده است

 

از حرم، زینب به سوی خسرو خوبان دوید

دید روی جسم اکبر، شاه دین افتاده است

 

شورشی بر پا کنار جسم اکبر شد کز آن

در عزا و غصه، فردوس برین افتاده است

 

آتش داغش شرر زد بر دل اهل حرم

هم شراری بر دل حبل‌المتین افتاده است

 

آه! «محرم»! این جهان، بی‌اعتبار و عزت است

عزت جاوید ما در واپسین افتاده است

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×