مشخصات شعر

معراج

آمدم ویران کنم این کاخ‌ها را بر سرش

شام را می‌کوبم، این شام بلا را بر سرش

 

من به زیر پای زینب می‌‌کشانم شام را

مثل این خاک خرابه می‌‌تکانم شام را

 

شعله دیدم، لیک از عشق تو تب کردم خودم

مردمان نانجیبش را ادب کردم خودم

 

سیر معراجی جمالی را جلالی آمدم

تا در آغوشت کشم، با دست خالی آمدم

 

تا شنیدم در تنوری زخم رویم خشک شد

مثل خشکی گلوی تو گلویم خشک شد

 

«چند شب بی بوسه خوابیدم، دهانم تلخ شد»

زجر زد روی لبم، شیرین زبانم تلخ شد

 

عمه‌ام می‌‌گفت با او: راه می‌آید، نزن

ناله‌اش خاموش شد، کوتاه می‌آید، نزن

 

بچه است، از داد می‌‌ترسد، نزن! اما زدند

دختر از فریاد می‌‌ترسد، نزن! اما زدند

 

فرش راهت می‌‌شود این موی درهم ریخته

بوسه می‌‌گیرم ز تو، ‌ای روی درهم ریخته

 

عمه جان حس می‌‌کنم مژگان بابا کم شده

خیزران! ‌ای داد یک دندان بابا کم شده

 

معراج

آمدم ویران کنم این کاخ‌ها را بر سرش

شام را می‌کوبم، این شام بلا را بر سرش

 

من به زیر پای زینب می‌‌کشانم شام را

مثل این خاک خرابه می‌‌تکانم شام را

 

شعله دیدم، لیک از عشق تو تب کردم خودم

مردمان نانجیبش را ادب کردم خودم

 

سیر معراجی جمالی را جلالی آمدم

تا در آغوشت کشم، با دست خالی آمدم

 

تا شنیدم در تنوری زخم رویم خشک شد

مثل خشکی گلوی تو گلویم خشک شد

 

«چند شب بی بوسه خوابیدم، دهانم تلخ شد»

زجر زد روی لبم، شیرین زبانم تلخ شد

 

عمه‌ام می‌‌گفت با او: راه می‌آید، نزن

ناله‌اش خاموش شد، کوتاه می‌آید، نزن

 

بچه است، از داد می‌‌ترسد، نزن! اما زدند

دختر از فریاد می‌‌ترسد، نزن! اما زدند

 

فرش راهت می‌‌شود این موی درهم ریخته

بوسه می‌‌گیرم ز تو، ‌ای روی درهم ریخته

 

عمه جان حس می‌‌کنم مژگان بابا کم شده

خیزران! ‌ای داد یک دندان بابا کم شده

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×