مشخصات شعر

به خدا من پسر زهرایم

من جوادم که خدا خوانده جواد

من چه کردم به تو اى بد بنیاد؟

 

عوض آنکه مرا یار شوى

بر دل غم زده غمخوار شوى

 

رفتى و در به روى من بستى

با کنیزان همگى بنشستى

 

گفتى از آب مرا منع کنند

شادى و هلهله آن جمع کنند

 

تو که آتش به دلم افکندى

حال استاده‌‏اى و می‌خندى!

 

حجره در بسته و من تنهایم

به خدا من پسر زهرایم

 

تن بیتاب مرا تاب بده

جگرم سوخت، مرا آب بده

 

بدن زار من تشنه جگر

بعد قتلم به روی بام ببر

 

تا که لب تشنه به زیر خورشید

جان سپارم چون حسین، شاه شهید

 

به خدا من پسر زهرایم

من جوادم که خدا خوانده جواد

من چه کردم به تو اى بد بنیاد؟

 

عوض آنکه مرا یار شوى

بر دل غم زده غمخوار شوى

 

رفتى و در به روى من بستى

با کنیزان همگى بنشستى

 

گفتى از آب مرا منع کنند

شادى و هلهله آن جمع کنند

 

تو که آتش به دلم افکندى

حال استاده‌‏اى و می‌خندى!

 

حجره در بسته و من تنهایم

به خدا من پسر زهرایم

 

تن بیتاب مرا تاب بده

جگرم سوخت، مرا آب بده

 

بدن زار من تشنه جگر

بعد قتلم به روی بام ببر

 

تا که لب تشنه به زیر خورشید

جان سپارم چون حسین، شاه شهید

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×