مشخصات شعر

یک نیستان ناله

جلوۀ جنت ‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

 

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

 

گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است

الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

 

گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است

یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع

 

گرچه مى‏تابد بر او خورشید سوزان حجاز

از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

 

می‌توان گفت از گلاب گریۀ اهل نظر

بى نهایت چشمۀ اشک روان دارد بقیع

 

بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را

قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع

 

تا سر و کارش بود با عترت پاک رسول

کى عنایت ‏با کم و کیف جهان دارد بقیع؟

 

این مبارک بقعه را حاجت ‏به نور ماه نیست

در دل هر ذره، خورشیدى نهان دارد بقیع

 

اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال

هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع

 

چون شد ابراهیم، قربان حسین فاطمه

پاس حفظ این امانت را به جان دارد بقیع

 

فاطمه بنت اسد، عباس عم، ‌ام البنین

این همه همسایه عرش آستان دارد بقیع

 

در پناه مجتبى، در ظل زین العابدین

ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع

 

باقر علم نبى و صادق آل رسول

خفته‏اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع

 

قرن‌ها بگذشته بر این ماجرا، اما هنوز

داغ هجده ساله، زهراى جوان دارد بقیع

 

کس نمی‌داند چرا یا قره عین الرسول

منظر فصل غم انگیز خزان دارد بقیع

 

آخر اینجا قصه‌گوى رنج‏ بى پایان توست

غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع

 

خفته بین منبر و محرابى، اما باز هم

از تو اى انسیۀ حورا، نشان دارد بقیع

 

راز مخفى بودن قبر تو را با ما نگفت

تا به کى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟

 

شب که تنها می‌شود با خلوت روحانى‏اش

اى مدینه، انتظار میهمان دارد بقیع

 

شب که تاریک است و در بر روى مردم بسته ‏است

زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع

 

کاش باشد قبضه خاکم در آن وادى «شفق‏»

چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع

 

یک نیستان ناله

جلوۀ جنت ‏به چشم خاکیان دارد بقیع

یا صفاى خلوت افلاکیان دارد بقیع

 

گر حصار کعبه را جبریل دربانى کند

صد چو موسى و مسیحا پاسبان دارد بقیع

 

گر چه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است

الفتى با مهر و ماه آسمان دارد بقیع

 

گرچه محصولش به ظاهر یک نیستان ناله است

یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع

 

گرچه مى‏تابد بر او خورشید سوزان حجاز

از پر و بال ملائک سایبان دارد بقیع

 

می‌توان گفت از گلاب گریۀ اهل نظر

بى نهایت چشمۀ اشک روان دارد بقیع

 

بشکند بار امانت گرچه پشت کوه را

قدرت حمل چنین بار گران دارد بقیع

 

تا سر و کارش بود با عترت پاک رسول

کى عنایت ‏با کم و کیف جهان دارد بقیع؟

 

این مبارک بقعه را حاجت ‏به نور ماه نیست

در دل هر ذره، خورشیدى نهان دارد بقیع

 

اینکه ریزد از در و دیوار او گرد ملال

هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع

 

چون شد ابراهیم، قربان حسین فاطمه

پاس حفظ این امانت را به جان دارد بقیع

 

فاطمه بنت اسد، عباس عم، ‌ام البنین

این همه همسایه عرش آستان دارد بقیع

 

در پناه مجتبى، در ظل زین العابدین

ارتباط معنوى با قدسیان دارد بقیع

 

باقر علم نبى و صادق آل رسول

خفته‏اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع

 

قرن‌ها بگذشته بر این ماجرا، اما هنوز

داغ هجده ساله، زهراى جوان دارد بقیع

 

کس نمی‌داند چرا یا قره عین الرسول

منظر فصل غم انگیز خزان دارد بقیع

 

آخر اینجا قصه‌گوى رنج‏ بى پایان توست

غصه و غم کاروان در کاروان دارد بقیع

 

خفته بین منبر و محرابى، اما باز هم

از تو اى انسیۀ حورا، نشان دارد بقیع

 

راز مخفى بودن قبر تو را با ما نگفت

تا به کى مهر خموشى بر دهان دارد بقیع؟

 

شب که تنها می‌شود با خلوت روحانى‏اش

اى مدینه، انتظار میهمان دارد بقیع

 

شب که تاریک است و در بر روى مردم بسته ‏است

زائرى چون مهدى صاحب زمان دارد بقیع

 

کاش باشد قبضه خاکم در آن وادى «شفق‏»

چون ز فیض فاطمه خط امان دارد بقیع

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×