مشخصات شعر

گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)

مدار ششماهه

مشک‌ها طبل‌های تو خالی

چشم‌ها موج موج بی خوابی

هی زبان دور لب نچرخان، من

خوب می‌دانم از چه بی تابی

 

عرق شرم روی پیشانی است

طفل در پیچ و تاب افتاده

هاجر خیمه‌های آل الله

پی رد سراب افتاده

 

پدر ای آفتاب این صحرا 

در کنارت ستاره‌ام خواهی

در سپاهت برای سربازی

کودک شیرخواره می‌خواهی؟

 

کوچکم که مرا نمی بینی

اصغرم هم ردیف اکبرها

علت سرخی فرات منم

علت گریۀ کبوترها

 

طاقت ماندنت چقدر کم است

می‌روی در صف برادرها

کاش قدری بزرگتر بودی

این شده روضه‌های خواهرها

 

پدرم با خدا معامله کن

گرچه خردم میان گوهرها

تو خلیل و منم چو اسماعیل

مانده بر جا امید هاجرها

 

گرچه شش ماهۀ منی اما

مهر و ماهی میان اخترها

روی لب این تبسم سُرخت

بر جگرها فکنده اخگرها

 

حلق کوچک سه شعبه یعنی که

نیست با من حریف لشکرها

من و یک لشکر و سپس تاریخ

تا قضاوت کنند داورها

 

آتش آورده‌اند بی تابی

ای دلاورتر دلاورها

نکند یاد مادر افتادی

یاد آتش گرفتن درها

 

زیر بال عبا بگیر مرا

دور از چشم سرخ مادرها

ببرم روی دست تا میدان

شعله انداز بین آذرها

 

کاش نوبت نمی‌رسید به تو

بعدِ عباس، وقت اصغرها

روی دستم گرفتمت بابا

روبرویم دروغ باورها

 

تیر را در کمان گرفته کسی

دست مولاست جام کوثرها

می‌چکد خون به دست و دامانم

دست مولا گرفته ساغرها

 

بر روی نیزه با سری کوچیک

می‌روی با سرت پی سرها

سر تو در میان سرها سر

پیکرت در میان پیکرها

 

روی لب این تبسمت آخر

بر جگرها فکنده اخگرها

و چه تشییع با شکوهی بود 

صف به صف در پی‌ات پیمبرها

 

قبر تو روی سینۀ پدرت

مرهم زخم‌های خنجرها

مرد ششماهه خوب شد رفتی

و ندیدی چگونه معجرها...

 

می‌کند نیزه توی خاک کسی

پشت آن خیمه‌ها که سوخته‌اند

صبح انگشتر پدر را هم

توی بازارشان فروخته‌اند

 

واژه‌ها کمتر از مصیبت ماست

درد تا مغز استخوان می‌رفت

کنده می‌شد ستون عرش از جا

خیزران تا سوی دهان می‌رفت

گفتگوی امام حسین (ع) و حضرت علی اصغر (ع)

مدار ششماهه

مشک‌ها طبل‌های تو خالی

چشم‌ها موج موج بی خوابی

هی زبان دور لب نچرخان، من

خوب می‌دانم از چه بی تابی

 

عرق شرم روی پیشانی است

طفل در پیچ و تاب افتاده

هاجر خیمه‌های آل الله

پی رد سراب افتاده

 

پدر ای آفتاب این صحرا 

در کنارت ستاره‌ام خواهی

در سپاهت برای سربازی

کودک شیرخواره می‌خواهی؟

 

کوچکم که مرا نمی بینی

اصغرم هم ردیف اکبرها

علت سرخی فرات منم

علت گریۀ کبوترها

 

طاقت ماندنت چقدر کم است

می‌روی در صف برادرها

کاش قدری بزرگتر بودی

این شده روضه‌های خواهرها

 

پدرم با خدا معامله کن

گرچه خردم میان گوهرها

تو خلیل و منم چو اسماعیل

مانده بر جا امید هاجرها

 

گرچه شش ماهۀ منی اما

مهر و ماهی میان اخترها

روی لب این تبسم سُرخت

بر جگرها فکنده اخگرها

 

حلق کوچک سه شعبه یعنی که

نیست با من حریف لشکرها

من و یک لشکر و سپس تاریخ

تا قضاوت کنند داورها

 

آتش آورده‌اند بی تابی

ای دلاورتر دلاورها

نکند یاد مادر افتادی

یاد آتش گرفتن درها

 

زیر بال عبا بگیر مرا

دور از چشم سرخ مادرها

ببرم روی دست تا میدان

شعله انداز بین آذرها

 

کاش نوبت نمی‌رسید به تو

بعدِ عباس، وقت اصغرها

روی دستم گرفتمت بابا

روبرویم دروغ باورها

 

تیر را در کمان گرفته کسی

دست مولاست جام کوثرها

می‌چکد خون به دست و دامانم

دست مولا گرفته ساغرها

 

بر روی نیزه با سری کوچیک

می‌روی با سرت پی سرها

سر تو در میان سرها سر

پیکرت در میان پیکرها

 

روی لب این تبسمت آخر

بر جگرها فکنده اخگرها

و چه تشییع با شکوهی بود 

صف به صف در پی‌ات پیمبرها

 

قبر تو روی سینۀ پدرت

مرهم زخم‌های خنجرها

مرد ششماهه خوب شد رفتی

و ندیدی چگونه معجرها...

 

می‌کند نیزه توی خاک کسی

پشت آن خیمه‌ها که سوخته‌اند

صبح انگشتر پدر را هم

توی بازارشان فروخته‌اند

 

واژه‌ها کمتر از مصیبت ماست

درد تا مغز استخوان می‌رفت

کنده می‌شد ستون عرش از جا

خیزران تا سوی دهان می‌رفت

۱ نظر
 
  • سید عطا ۱۳۹۴/۰۲/۱۵

    ادمو میکشه این شعر.السلام علی الطفل الرضیع

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×