مشخصات شعر

اشک خجالت

سمت هر کوچه می‌‌روم امشب

می‌رسد کوچه در ادامه به تو

به امیدی که دست تو برسد

می‌نویسم دوباره نامه به تو

 

پشت دیوار خانۀ طوعه

اول نامه‌ام به رسم ادب

السلام علیک یا مولا

السلام علیک یا زینب

 

گر ز حال سفیر خود خواهی

تشنه و خسته‌ام، خیالی نیست

خوب هستم اگر تو باشی خوب

غیر دوری ز تو ملالی نیست

 

من پشیمان شدم ولی صد حیف

بی‌کس و یاورم در این وادی

نامۀ اولم رسیده به تو

مطمئنم که راه افتادی

 

صبح، هجده هزار بیعت شد

کوفیان آمدند دور و برم

وقت مغرب نماز را خواندم

یک نفر هم نماند پشت سرم

 

سیدی از وفای این مردم

بوی خون، بوی جنگ می‌آید

از روی بام‌ها ز چار طرف

آتش و چوب و سنگ می‌آید

 

شک ندارم در این دیار، حسین

غصه‌ها می‌‌شوند مأنوست

گر میایی بیا، ولی تنها

همره خود میار ناموست

 

عصر امروز بود در بازار

صحبت از گوشواره و خلخال

صحبت از جنگ و از غنیمت بود

صحبت از تیغ بود و از گودال

 

بهتر این است در همین کوفه

سرم از پیکرم جدا گردد

شرم دارم ز چشم‌های رباب

نکند اصغرش فدا گردد

 

بعد از این بی‌وفایی امروز

نگرانت شدم حسین، عجیب

ترسم این است بین این مردم

تو بمانی غریب‌تر ز غریب

 

از بد روزگار می‌‌بینم

که تنت روی خاک عریان است

مادرت ناله می‌‌زند: ‌ای قوم

پسر من غریب و عطشان است

 

همۀ سعی مردم کوفه

طرف کربلا کشیدن توست

از همان ره که آمدی برگرد

کوفه بی‌تاب سر بریدن توست

 

بدتر از سر بریدنت این است

زینب تو، اسارت کوفه

صدقه بر سلالۀ سادات

وای من از جسارت کوفه

 

تا قیام قیامت آبروی

مردم این دیار خواهد رفت

سر تو روی نیزۀ اعدا

سر من روی دار خواهد رفت

 

از خجالت میان این کوچه

رنگ، از صورت سفیر پرید

شاهد حرف مسلمت اشکی‌ست

کز خجالت به روی نامه چکید

 

اشک خجالت

سمت هر کوچه می‌‌روم امشب

می‌رسد کوچه در ادامه به تو

به امیدی که دست تو برسد

می‌نویسم دوباره نامه به تو

 

پشت دیوار خانۀ طوعه

اول نامه‌ام به رسم ادب

السلام علیک یا مولا

السلام علیک یا زینب

 

گر ز حال سفیر خود خواهی

تشنه و خسته‌ام، خیالی نیست

خوب هستم اگر تو باشی خوب

غیر دوری ز تو ملالی نیست

 

من پشیمان شدم ولی صد حیف

بی‌کس و یاورم در این وادی

نامۀ اولم رسیده به تو

مطمئنم که راه افتادی

 

صبح، هجده هزار بیعت شد

کوفیان آمدند دور و برم

وقت مغرب نماز را خواندم

یک نفر هم نماند پشت سرم

 

سیدی از وفای این مردم

بوی خون، بوی جنگ می‌آید

از روی بام‌ها ز چار طرف

آتش و چوب و سنگ می‌آید

 

شک ندارم در این دیار، حسین

غصه‌ها می‌‌شوند مأنوست

گر میایی بیا، ولی تنها

همره خود میار ناموست

 

عصر امروز بود در بازار

صحبت از گوشواره و خلخال

صحبت از جنگ و از غنیمت بود

صحبت از تیغ بود و از گودال

 

بهتر این است در همین کوفه

سرم از پیکرم جدا گردد

شرم دارم ز چشم‌های رباب

نکند اصغرش فدا گردد

 

بعد از این بی‌وفایی امروز

نگرانت شدم حسین، عجیب

ترسم این است بین این مردم

تو بمانی غریب‌تر ز غریب

 

از بد روزگار می‌‌بینم

که تنت روی خاک عریان است

مادرت ناله می‌‌زند: ‌ای قوم

پسر من غریب و عطشان است

 

همۀ سعی مردم کوفه

طرف کربلا کشیدن توست

از همان ره که آمدی برگرد

کوفه بی‌تاب سر بریدن توست

 

بدتر از سر بریدنت این است

زینب تو، اسارت کوفه

صدقه بر سلالۀ سادات

وای من از جسارت کوفه

 

تا قیام قیامت آبروی

مردم این دیار خواهد رفت

سر تو روی نیزۀ اعدا

سر من روی دار خواهد رفت

 

از خجالت میان این کوچه

رنگ، از صورت سفیر پرید

شاهد حرف مسلمت اشکی‌ست

کز خجالت به روی نامه چکید

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×