مشخصات شعر

منزل آخر

نینوا دشت بلا، غاضریه، کرببلا

زینبم غم نخوری، منزل آخر اینجاست

کربلایی که به من وعدۀ آن را دادند

جدم و مادرم و حضرت حیدر، اینجاست

 

قدری آرام  به هنگام پیاده‌ شدنت

نظری جانب چشمان گهربارم کن

دختر شیر خدا این همه محرم داری

لطف کن تکیه به دستان علمدارم کن

 

پای بگذار به زانوی علمدار اول

بعد بگذار به این دشت بلا خواهر من

محمل و ناقه بلند است به هنگام فرود

دست خود را بده در دست علی‌اکبر من

 

ای علمدار برو خیمۀ زینب برپا

وسط خیمۀ اصحاب و بنی‌هاشم کن

خواهرم خیمه مهیاست به هنگام ورود

تکیه بر دوش علمدار من و قاسم کن

 

بهر آسایش و آرامش اهل حرمم

به ابالفضل بگویید دهد ترتیبی

خیمه بر پا بکند تا  که جلوی خورشید

به گل روی سه‌ساله نرسد آسیبی

 

مشک ساقی پر آب است به همراه رباب

پسرم را همگی برده و سیراب کنید

من روی گریۀ شش‌ماهۀ خود حساسم

دست در دست دهید و پسرم خواب کنید

 

این همه بغض نکن، دست و دلم می‌لرزد

غم نخور، پشت سر ماست دعای مادر

دشت، آرام و حسین تو سرِ پاست هنوز

اتفاقی که نیفتاده هنوز ‌ای خواهر

 

نه هنوز آمده شمر و نه هنوز آمده زجر

نه هنوز آمده خولی که بلایی خیزد

به ابالفضل اگر اذن دهم کوفه و شام

سر شمر و عمر سعد فرو می‌‌ریزد

 

اشک‌ها را تو نگه دار برای گودال

که کند یاری اشک پدر و مادر من

صبر کن چند شب و روز دگر مانده هنوز

که ببینی به سر نیزۀ اعدا سر من

 

منزل آخر

نینوا دشت بلا، غاضریه، کرببلا

زینبم غم نخوری، منزل آخر اینجاست

کربلایی که به من وعدۀ آن را دادند

جدم و مادرم و حضرت حیدر، اینجاست

 

قدری آرام  به هنگام پیاده‌ شدنت

نظری جانب چشمان گهربارم کن

دختر شیر خدا این همه محرم داری

لطف کن تکیه به دستان علمدارم کن

 

پای بگذار به زانوی علمدار اول

بعد بگذار به این دشت بلا خواهر من

محمل و ناقه بلند است به هنگام فرود

دست خود را بده در دست علی‌اکبر من

 

ای علمدار برو خیمۀ زینب برپا

وسط خیمۀ اصحاب و بنی‌هاشم کن

خواهرم خیمه مهیاست به هنگام ورود

تکیه بر دوش علمدار من و قاسم کن

 

بهر آسایش و آرامش اهل حرمم

به ابالفضل بگویید دهد ترتیبی

خیمه بر پا بکند تا  که جلوی خورشید

به گل روی سه‌ساله نرسد آسیبی

 

مشک ساقی پر آب است به همراه رباب

پسرم را همگی برده و سیراب کنید

من روی گریۀ شش‌ماهۀ خود حساسم

دست در دست دهید و پسرم خواب کنید

 

این همه بغض نکن، دست و دلم می‌لرزد

غم نخور، پشت سر ماست دعای مادر

دشت، آرام و حسین تو سرِ پاست هنوز

اتفاقی که نیفتاده هنوز ‌ای خواهر

 

نه هنوز آمده شمر و نه هنوز آمده زجر

نه هنوز آمده خولی که بلایی خیزد

به ابالفضل اگر اذن دهم کوفه و شام

سر شمر و عمر سعد فرو می‌‌ریزد

 

اشک‌ها را تو نگه دار برای گودال

که کند یاری اشک پدر و مادر من

صبر کن چند شب و روز دگر مانده هنوز

که ببینی به سر نیزۀ اعدا سر من

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×