مشخصات شعر

شاخۀ نخل

نهالی بودم و بی تو به جان من تبر افتاد

من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر افتاد

 

کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد

کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر افتاد

 

مرا بازی نمی‌دادند، حرفی نیست، می‌‌خندند

چه زود این دختر شیرین زبانت از نظر افتاد

 

پدر در شانه‌هایم درد دارد می‌‌کشد من را

لباسم راه راه است، آه رد چوب تر افتاد

 

شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت

شبیه مادرت هستم پس از روزی که در افتاد

 

 ندیدی شاخۀ نخلی که می‌‌سوزد چه می‌‌پیچد

ولی روی سر ما چندتایی شعله‌ور افتاد

 

اگر در راه می‌‌ماندم، جوابش بود با عمه

خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر افتاد

 

تو را آورد از قصر و به این ویرانه پرتت کرد

دوید عمه ولی قبلش طبق افتاد، سر افتاد

 

میان طشت بودی و فقط می‌‌زد، فقط می‌‌زد

به انگشتم نشان دادم: ببین عمه! پدر افتاد

 

 ببین زوری نمی‌خواهند دندان‌های شیری‌ام

گمانم چوب، بد می‌‌زد تو دندانت اگر افتاد

 

شاخۀ نخل

نهالی بودم و بی تو به جان من تبر افتاد

من آن طفلم که از چشمم فقط خون جگر افتاد

 

کمی نان خشک بود و عمه آن را هم تصدق کرد

کمی خرما به ما دادند آن هم در سفر افتاد

 

مرا بازی نمی‌دادند، حرفی نیست، می‌‌خندند

چه زود این دختر شیرین زبانت از نظر افتاد

 

پدر در شانه‌هایم درد دارد می‌‌کشد من را

لباسم راه راه است، آه رد چوب تر افتاد

 

شبیه مادرت هستم پس از دستی که بالا رفت

شبیه مادرت هستم پس از روزی که در افتاد

 

 ندیدی شاخۀ نخلی که می‌‌سوزد چه می‌‌پیچد

ولی روی سر ما چندتایی شعله‌ور افتاد

 

اگر در راه می‌‌ماندم، جوابش بود با عمه

خودم دیدم که در کوچه به جانش با کمر افتاد

 

تو را آورد از قصر و به این ویرانه پرتت کرد

دوید عمه ولی قبلش طبق افتاد، سر افتاد

 

میان طشت بودی و فقط می‌‌زد، فقط می‌‌زد

به انگشتم نشان دادم: ببین عمه! پدر افتاد

 

 ببین زوری نمی‌خواهند دندان‌های شیری‌ام

گمانم چوب، بد می‌‌زد تو دندانت اگر افتاد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×