مشخصات شعر

ویزا نمی خواهد بیا! در مرزها غوغاست

 

ویزا نمی‌خواهد بیا! در مرزها غوغاست
اینجا؛ تماشایی‌ترین منظومۀ دنیاست

 

مهر خروج، آغاز یک معراج شیرین و 
چشم گذرنامه به دست یاری سقاست 

 

با هر که می‌گویی بترس از مرگ، از داعش
می‌گوید عاشق باش! حالا که خدا با ماست

 

اجر هزاران جنگ بدرت می‌دهند اینجا 
موسای روحت در مقام قرب أو أدناست

 

از مرز مهران تا نجف، هر جا که موکب هست 
دور و برش جمعیتی شوریده سر پیداست 

 

این موج جمعیت خروشی پشت سر دارد 

این قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریاست 

 

این راهپیمایی که ملیون‌ها نفر دارد 
میعادگاه وارثان داغ عاشوراست 

 

این راهپیمایی فقط یک راه رفتن نیست
آمادگاهِ عاشقانِ یوسف زهراست 

 

 از این ستون تا آن ستون بوی فرج آید 
من مطمئنم منجی موعود در اینجاست

 

گفتم از اول ...تا به آخر حرف من این است 
زائر تماشا کن ...تماشا ...اربعین زیباست

 

ویزا نمی خواهد بیا! در مرزها غوغاست

 

ویزا نمی‌خواهد بیا! در مرزها غوغاست
اینجا؛ تماشایی‌ترین منظومۀ دنیاست

 

مهر خروج، آغاز یک معراج شیرین و 
چشم گذرنامه به دست یاری سقاست 

 

با هر که می‌گویی بترس از مرگ، از داعش
می‌گوید عاشق باش! حالا که خدا با ماست

 

اجر هزاران جنگ بدرت می‌دهند اینجا 
موسای روحت در مقام قرب أو أدناست

 

از مرز مهران تا نجف، هر جا که موکب هست 
دور و برش جمعیتی شوریده سر پیداست 

 

این موج جمعیت خروشی پشت سر دارد 

این قطره قطره جمع گردد، وانگهی دریاست 

 

این راهپیمایی که ملیون‌ها نفر دارد 
میعادگاه وارثان داغ عاشوراست 

 

این راهپیمایی فقط یک راه رفتن نیست
آمادگاهِ عاشقانِ یوسف زهراست 

 

 از این ستون تا آن ستون بوی فرج آید 
من مطمئنم منجی موعود در اینجاست

 

گفتم از اول ...تا به آخر حرف من این است 
زائر تماشا کن ...تماشا ...اربعین زیباست

 

۱ نظر
 
  • رحیم افغانی ۱۳۹۳/۰۹/۲۶

    وقت کربلا رفتم تا مرزمهران هرنفریکصد هزارتومان راننده ازما گرفت ودرمرز هزاران نیش زبان از سوی دولتیها نثار دل اندوه باری من افغانی های دیگرمی شد ، اگرچه چندساعت رنج داد ولی بالاخره مرزرا باز کردند وارد مزر عراق شدیم ، ولی با مرهم زبان شیعیان عراق روبروشدیم که هردست روی چشم می گذاشتند و صدای اهلا وسهلا ازهرسو بگوش می رسید دیگر فرق میان یک افغانی دردکشیده و یک ایرانی دیده نمی شد ودیگرلفظ (افغانی کثافت ) برای اولین بار بعدسی سال مهاجرت گوشم را نوازش نمی داد و شب درشهرکوت یک روحانی عراق مارا با مهربانی ومحبت به خانه های را هنمایی کرد و تمام اهل خانه از بهترین امکانات ازما پزیرای کردند و لباس ها خاکی و عرق گین مارا شستشوداد وبالاخره تا درعراق بودیم غیر مهربانی و محبت وغیراز احترام از عراقی ها ندیدیم ویک ریا ل مصرف نکردیم کوچه وجاده وخیابان غذا ومیوه بود وهرکسی تمام چیز اش را به طبق اخلاص گذاشته به زائرین امام حسین تقدیم میکردند ، تا باز به مرز مهران آمدیم با خشونت ونیش زبان های کشور بی همتای اسلامی روبروشدیم و هزاران ترس وحشت از سویی مأمورا ن حکومتی و ازیت وآزار های بی شمار نصیب شد تا به خانه رسیدیم وهرنفر دویست هزارتومان به اتوبوس دادیم

فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×