مشخصات شعر

تا کربلا رسید صدای سکوت تو

این خانواده آینه‌های خدائی‌اند

در انتهای جادۀ بی انتهائی‌اند

 

خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند

اینها خدا نی‌اند، ولیکن خدائی‌اند

 

هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند

فرقی نمی‌کند که فقیران کجائی‌اند

 

یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز

اینها همان مقدمۀ آشنائی‌اند

 

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم

مشغول لحظه‌های شریف گدائی‌اند

 

سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم

همسایۀ قدیمی ‌این خانواده‌ایم

 

دست مرا بگیر که عاشق‌ترم کنی

سلمان خانوادۀ پیغمبرم کنی

 

من در قنوت نیمه شبت دور می‌زنم

شاید مرا بگیری و انگشترم کنی

 

آن شاخۀ گلم که به دست تو داده‌اند

تا هرکجا که خواست دلت، پرپرم کنی

 

من آمدم که بین سحرهای اشتیاق

بال مرا بگیری و خرج حرم کنی

 

بال و پر شکسته به دردم نمی‌خورد

انگار بهتر است که خاکسترم کنی

 

روزی آب و سفرۀ نان منی، حسن

ماه مبارک رمضان منی، حسن

 

آنکس که پیش پای شما خم نمی‌شود

در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود

 

آقای من بدون توسل به نام تو

حالی برای توبه فراهم نمی‌شود

 

دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر

چیزی که از بزرگیتان کم نمی‌شود

 

آرامش تو باعث طوفان کربلاست

بی صلح تو، قیام محرم نمی‌شود

 

هرکس که بر نجابت صلح و سکوت تو

مؤمن نمی‌شود، به جهنّم نمی‌شود

 

تا کربلا رسید صدای سکوت تو

این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو

 

ای یاکریم خسته چه کردند با پرت؟

این زهر  پر شراره چه آورده بر سرت

 

از لحظه‌ای که رنگ نگاهت کبود شد

رنگی دگر نرفته مناجات خواهرت

 

با اینکه ای غریب، تو بودی امام شهر

اما کسی نخواند نمازی به پیکرت

 

تابوت را نشانه گرفتند به تیرها

آن هم کجا به پیش دو چشم برادرت

 

دل‌های ما به یاد تو ای بی حرم‌ترین

پر می‌زند به سمت بقیع مطهرت

 

تا کی لبم به خاک بقیعت نمی‌رسد؟

بر آستان پاک رفیعت نمی‌رسد

 

تا کربلا رسید صدای سکوت تو

این خانواده آینه‌های خدائی‌اند

در انتهای جادۀ بی انتهائی‌اند

 

خیل ملک مقابلشان سجده می‌کنند

اینها خدا نی‌اند، ولیکن خدائی‌اند

 

هرکس که می‌رسد سر اطعام می‌برند

فرقی نمی‌کند که فقیران کجائی‌اند

 

یک «السلام» و یک «و علیک السلام» سبز

اینها همان مقدمۀ آشنائی‌اند

 

صدها هزار مثل سلیمان در این حرم

مشغول لحظه‌های شریف گدائی‌اند

 

سوگند می‌خوریم که پروانه زاده‌ایم

همسایۀ قدیمی ‌این خانواده‌ایم

 

دست مرا بگیر که عاشق‌ترم کنی

سلمان خانوادۀ پیغمبرم کنی

 

من در قنوت نیمه شبت دور می‌زنم

شاید مرا بگیری و انگشترم کنی

 

آن شاخۀ گلم که به دست تو داده‌اند

تا هرکجا که خواست دلت، پرپرم کنی

 

من آمدم که بین سحرهای اشتیاق

بال مرا بگیری و خرج حرم کنی

 

بال و پر شکسته به دردم نمی‌خورد

انگار بهتر است که خاکسترم کنی

 

روزی آب و سفرۀ نان منی، حسن

ماه مبارک رمضان منی، حسن

 

آنکس که پیش پای شما خم نمی‌شود

در خانۀ فرشته هم آدم نمی‌شود

 

آقای من بدون توسل به نام تو

حالی برای توبه فراهم نمی‌شود

 

دست مرا بگیر و به سمت خدا ببر

چیزی که از بزرگیتان کم نمی‌شود

 

آرامش تو باعث طوفان کربلاست

بی صلح تو، قیام محرم نمی‌شود

 

هرکس که بر نجابت صلح و سکوت تو

مؤمن نمی‌شود، به جهنّم نمی‌شود

 

تا کربلا رسید صدای سکوت تو

این قیل و قال‌ها به فدای سکوت تو

 

ای یاکریم خسته چه کردند با پرت؟

این زهر  پر شراره چه آورده بر سرت

 

از لحظه‌ای که رنگ نگاهت کبود شد

رنگی دگر نرفته مناجات خواهرت

 

با اینکه ای غریب، تو بودی امام شهر

اما کسی نخواند نمازی به پیکرت

 

تابوت را نشانه گرفتند به تیرها

آن هم کجا به پیش دو چشم برادرت

 

دل‌های ما به یاد تو ای بی حرم‌ترین

پر می‌زند به سمت بقیع مطهرت

 

تا کی لبم به خاک بقیعت نمی‌رسد؟

بر آستان پاک رفیعت نمی‌رسد

 

اولین نظر را ارسال کنید
 
فراموشی رمز عبور

ایمیل خود را وارد کنید

×
ارتباط با ما

پیام های خود را از این طریق برای ما ارسال نمایید.

×